مبادلات فرهنگی ـ فلاحتی ایران و هند دکتر محمدحسن ابریشمی – بخش سوم
علت اتخاذ این نام بهدرستی معلوم نیست. شاید کرمینه
(لارور Larve) این حشره به همراه محموله کالاهای هندی به ایران وارد شده باشد.۱۴ نمونه دیگر، قاسم بن یوسف هروی، در سال ۹۲۱ق ضمن معرفی «آلوانگور» و شرح چگونگی پیوند آن به منظور دستیابی به ارقام متنوع جدیدتر از این میوه، میگوید: اسامی آلوانگور ـ که آلوچه نیز گویند و نارسیده وی خوب است ـ بدین موجب است: استرابادی، نیشابوری، زرد، کلیله، عنبری، گرده آلو، باباحاجی، رسمی ـ سفید و سیاه، آتشی، دو هندی، سفید، پیکانی.۱۵ در بین ارقام آلوانگور نام رقم «دوهندی» جالب و قابل بررسی است و میتوان احتمال داد که نخستین بار دو باغبان هندیتبار، مبتکر یا اشاعهدهنده پیوند یا انتقال نهال پیوندی این رقم به هرات (پایتخت شاهرخ و سلاطین تیموری ایران) بودهاند. همچنین محتمل است اول بار پیوند این رقم در باغی انجام شده که صاحبش دو بازرگان هندی مقیم ایران بودهاند (چرا که در عهد تیموریان و صفویه هزاران تبعه هند در ایران میزیستند).
این گونه شیوههای نامگذاری برای ارقام مختلف گلها، میوهها و مزروعات در ایران پیشینه بسیار طولانی دارد و به عهد باستان میرسد؛ مثلاً گردیزی در سال ۴۴۳ق، ضمن شرح وقایع اوایل دوره سامانیان، با اشاره به سرنوشت شوم یکی از خاندانهای اصیل و دانشمند ایرانی اشارهای به شیوهای از این گونه نامگذاریها در ایرانِ اواخر عصر ساسانی دارد، که یقیناً به پیروی از سنتهای پیشین اتخاذ شده است: احمد بن سهل به نیشابور مقام کرد… و این احمد بن سهل از اصیلان عجم بود و نبیره یزدجرد شهریار بود، و از جمله دهقان جیرنج بود که از دیههای بزرگ مرو است. و جد احمد «کامگار» نام بود، و به مرو گلی است که برو باز خوانند «گل کامگاری» گویند بهغایت سرخ باشد. و این کامگاریان خدمت طاهریان کردند، و برادران همه دبیران و منجمان بودند: فضل، حسین و محمد پسران سهل بن هاشماند که نجوم نیکو دانست. روزی او را پرسیدند که: طالع پسران خویش چون ننگری، تا عاقبت ایشان چگونه خواهد بود؟ گفت: چه نگرم که هر سه به یک روز کشته خواهند شد اندر تعصب عرب و همچنان بود.۱۶
ایرانیان با پیوند و جابجایی انواع میوهها چون انگور، انار، سیب، پسته و غیر آن، ارقام جدیدی به وجود آوردهاند، مثلاً نظامی عروضی بر اساس منابع تاریخی مبتنی بر وقایع اواخر قرن سوم هجری، ضمن شرح اقامت چهارساله رودکی (در معیت نصر بن احمد سامانی، حکومت ۲۹۵ تا ۳۰۱ق) در هرات، میگوید: «در سواد هری صد و بیست لون انگور یافته شود، هر یک از دیگری لطیفتر و لذیذتر، و از آن دو نوع است که در هیچ ناحیت ربع مسکون یافت نشود: یکی پرنیان، دوم کلنجری.»۱۷لطافت یا تلألؤ دانههای انگور، چون درخشش ابریشم؛ موجب اتخاذ وجه تسمیه رقم «پرنیان» شده، و رقم کلنجری منسوب به ناحیه کالنجر در هند بوده که دژ مشهور آن «قلعه کالنجر» در سال ۵۹۹ق به دست غلام و سردار سلطان محمد غوری به نام قطبالدین ایبک (مؤسس سلسله ممالیک هند، سلاطین دهلی) فتح گردید. قاسم بن یوسف هروی در سال ۹۲۱ق، نام حدود یکصد رقم انگور ایران در عصر تیموریان را ثبت کرده است.۱۸ برخی از این ارقام به دست ایرانیان مهاجر ـ مخصوصاً در عصر گورکانیان ـ به هند انتقال یافته و با نامهای فارسی خود مشهور شده که در نوشتهها و سرودههای پارسیگویان هند نیز از این ارقام سخن رفته که شواهدی از آن در ادامه مقاله حاضر نقل شده است.
از دیگر نکات جالب گزینش کلمه «هندو» برای نام پسران، در برخی از نواحی ایران، از حدود قرن سوم هجری و شاید پیشتر از آن است؛ مثلاً ابن اسفندیارکاتب در ذیل «علمای طبرستان» میگوید: «استاد بزرگ ابوالفرج علی بن حسین بن هندو، اگر چه پدران او قمی بودند اما مولد او طبرستان بود، و مضجع و مرقد او به استرآباد، به سرایی که ملک او بود، اتفاق افتاد.» مرحوم دهخدا در ذیل «ابن هندو» او را معرفی کرده است: «فیلسوف، طبیب و شاعر ایرانی دربار آل بویه، چندی کاتب عضدالدوله دیلمی بود و کتب عدیده در طب و فلسفه دارد.»۱۹ هندو جدِّ ابوالفرج در قرن سوم این نام را گرفته است، نمونه دیگر در قرن هفتم، هندوشاه بن سنجر بن عبدالله صاحبی نخجوانی (صاحب تجاربالسف، تألیف به سال ۷۲۴ق) که والدینش این نام را به او دادهاند، و پسر او محمدبن هندوشاه نخجوانی صاحب کتاب صحاخ الفرس و دستورالکاتب فی تعیینالمراتب (تألیف ۷۶۰ق) است. دلیل اتخاذ نام «هندو»، همانند وجه تسمیه کرم هندو، بهدرستی معلوم نیست؛ شاید نسبتی با هند داشته باشد؛ اما چگونه میتوان بدون شاهد و دلیلی استوار پدربزرگ فیلسوف و دانشمند ایرانی ابوالفرج علی (اهل قم) و شخص هندوشاه نخجوانی (اهل نخجوان) را به هند منسوب کرد؟ وانگهی کلمه «هندو» با مفاهیم مختلف آن (پیرو مذهب هندوان، غلام و بنده زرخرید، سیاه از هر چیز) نام مناسبی برای مردان نیست؛ گو اینکه عربها در نامگذاری دختران (چون هند جگرخوار، مادر معاویه) و پسران (چون هند بن عمرو از یاران امام علی(ع)) از کلمه «هند» بهره گرفتهاند.
در لفظ برخی از لغات کلمه «هند» دیده میشود که نسبتی با سرزمین هند ندارند، از آن جمله کلمات مندرج در لغتنامه است، چون: هِند از (معرب «اندازه» فارسی) هَندسه (معرب به معنی شکل و اندازه)، هِندام (معرب «اندام» فارسی)، هَندْک (معرب کنده، خندق) و نیز کلمه عربی «هِندِب» به معنی کاسنی و کلمات «هندبا» و «هندبی» و «هندبید» با همان معنی کاسنی؛ مرحوم دهخدا میگوید «هَندَل» نامی است که در آستارا به درخت تمشک دهند. این واژه بسیار قدیمی است؛ زیرا ابن بزاز اردبیلی در سال ۷۵۹ق از «هندل پلاو» سخن گفته است که دلالت بر پیشینه طولانیتر رواج واژگان «هَندَل» و «پلاو» در فرهنگ ایرانی دارد.۲۰
***
دو قرن پس از محمود غزنوی، سلاطین غوری (منسوب به ولایت غور هرات) بر بخشهایی از هند تسلط یافتند. پس از سلطنت غیاثالدین غوری متوفی ۵۹۹قر ۱۲۰۳م) برادرش شهابالدین محمد (م۶۰۲ق)زمام امور را به دست گرفت و برای اولین بار تمام مناطق هند به درجات متفاوت حکومت مسلمان را پذیرفتند۲۱ پس از محمد غوری، غلام و سردار او، قطبالدین ایبک خود را حاکم هند خواند و حکومت معروف به «سلاطین ممالیک» را بنیاد نهاد. پس از ایبک، غلام و داماد او، شمسالدین ایلتتمش یا ایلتمش جانشین او شد و ۲۶ سال (۶۰۷ تا ۶۳۳ق)حکومت کرد. با حمله مغولان به ایران،که از سال ۶۱۷ق آغاز شد، جماعاتی از ایران به هند رفتند و بسیاری از سلاطین و امرای مسلمان گریخته از ایران و نواحی ماوراءالنهر، به دربار التمش پناهنده شدند. از باب نمونه لاچین پدر امیرخسرو دهلوی ـ از ختاییان ترکستان ـ در فتنه مغولان از بلخ به هند گریخت و به خدمت التمش درآمد و به امیر سیفالدین محمد شمسی مشهور شد. رضیه خاتون دختر التمش نخستین بانو بود که به فرماندهی دهلی رسید و شوهرش غیاثالدین بلبان ـ پس از معزالدین بهرامشاه و علاءالدین محمودشاه ـ حکومت را (۶۶۴ تا ۶۸۶ق) به دست گرفت و امیرخسرو دهلوی از شاعران صوفی هند (۶۵۱ـ ۷۲۵ ق) از مداحان او بود.۲۲ سلسله سلاطین ممالیک در سال ۶۸۶ق منقرض شد.
ادامه دارد
پینوشتها:
۱۴٫ مستندات و شواهد موجود حکایت از آن دارد که بسیاری از حشرات و آفات گیاهی در ایران نبوده و اغلب در نیم قرن اخیر از بیرون مرزها به همراه کالاها و غیرآن به کشور وارد شده است.
۱۵٫ قاسم بن یوسف ابونصر هروی، ارشادالزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۶، ص۳۴-۲۳۳٫
۱۶٫ ابوسعید عبدالحی بن ضحاک گردیزی، زین الاخبار ر تاریخ گردیزی، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳، ص۳۲-۲۳۱٫
۱۷٫ نظامی عروضی، چهار مقاله، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۹۰۹مر ۱۳۲۷ه، ص۳۱٫
۱۸٫ قاسم هروی، همان کتاب، ص۱۱۴ تا ۱۱۶٫
۱۹٫ بهاءالدین محمد بن حسن بن اسفندیار کاتب، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، پدیده، ۱۳۶۶، ص۱۲۵، برخی از آثار ابن هندو را آورده است: کتاب البلغه من مجمل اللغه، کتاب نزهه العقول، کتاب الفرق بین المذّکر و المؤنّث، کتاب امثال المولده، کتاب مفتاح الطب، کتاب المساحه، الکلم الرّوحانیّه فی حکم الیونانیه، کتاب الواسطه بین الزّنات واللّاحه؛ و نیز، رک. لغتنامه، ذیل «ابن هندو».
۲۰٫ ابن بزاز اردبیلی، صفوه الصفا، به کوششغلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، مصحح کتاب، ۱۳۷۳، ص۳۳۶؛ در مورد نام علمی ونام گویشی «هندل» و «زرشک تالشی» رک. ولیالله مظفریان، فرهنگ نامهای گیاهان ایران، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۷۷، ص۴۶۳؛ در مورد پیشینه واژه «پلاو ر پلو» رک. ابریشمی، زعفران از دیرباز، ص۲۹۴ـ۳۰۰٫
۲۱٫ استانلی لین پل، بارتولد و دیگران، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حکومتگر، تهران، نشر تاریخ، ۱۳۷۰، ص۵۰۲٫
۲۲٫ لین پل، همان کتاب، ص۵۰۵؛ دایره المعارف فارسی، به سرپرستی مصاحب، ج۱، ص۲۵۲، ذیل «امیرخسرو دهلوی»؛ حکمت،
همان کتاب، ص۴۷٫