رستنی‌های تاریخ طبری تاریخ/مقاله ای از دکتر حسن ابریشمی -۳

 

 

ـ

 

 

همان سان که گذشت، بلعمی «درخت مُورد» را از ارمغان‌های بهشتی فرستاده خداوند برای حضرت آدم برشمرده است. بلعمی، در شرح «نبوت موسی علیه‌السلام» روایت دیگری نقل کرده است، و در آن به تفاوت نظرهای گذشتگان درباره جنس چوب «عصای موسی» اشاره می‌کند. این روایت در تاریخ بلعمی و تاریخنامه طبری با اختلافاتی اندک آمده است.۳۲ که در اینجا شرح تاریخ بلعمی با اختصار نقل می‌شود:
… چون از شب لختی بشد، موسی علیه‌السلام از دور بر کناره کوه آتشی دید بر سر درختی… موسی عصا بر گرفت و برفت، چون به نزدیک رسید، آتشی دید بر سرِ درختی، نه بر زمین؛ ایدون گوئید که آن درخت «عوسج» بود. و عوسج خاربنی بود بزرگ،۳۳ همچند[‎به اندازه]‎‏ باخک[‎در تاریخنامه طبری «ناحک»؛ این هر دو کلمه بی‌معنی است، و باید تصحیف «نمتک»: نوعی زالزالک یا دولانه باشد‏]‎؛۳۴ و به خبر ایدون آمدست که از همه درختان بر زمین نخست درخت عوسج رُست؛ و نخستین چیزی که از بهشت آمد بر زمین، و امروز او را همی بینند، «حجر الاسود» است، و به «خانه کوه» نهاده است. و گروهی گفتند که «عصای موسی» از این «درخت عوسج» بود، و گروهی گفتند از «درخت مورد» بود.‏
طبری از ابداعات و ابتکارات شهریاران پیشدادی را نقل کرده که با آنچه فردوسی در شاهنامه آورده است کم و بیش تفاوت‌هایی دارد. طبری از قول ابن سائب کلبی درباره او شهنگ (هوشنگ) دومین شهریار ایران، پس از کیومرث، می‌گوید: «اولین کسی بود که درخت برید، و بنا کرد…»؛۳۵ همو، درباره طهمورث نوشته است: «اول کس بود که از پشم و موی پوشش و فرش گرفت» و اسب و سگ را اهلی کرد.۳۶ طبری گفته‌های دانشوران پارسی درباره جمشید را نقل کرده است: «… صنعت شمشیر و سلاح را ابداع کرد و صنعت ابریشم و دیگر رستنی‌ها را یاد داد… بگفت تا ابریشم و پنبه و کتان دیگر رستنی‌ها را بریسند و ببافند»؛۳۷ و درباره فریدون نقل می‌کند که «نخستین کسی بود که فیل اهلی کرد.» و تریاق (پادزهر) داشت.۳۸
فلفل هندوستان و زنجبیل طبرستان و…
ابوعلی محمدبلعمی، در شرح احوال «منوچهر» شهریار ایرانی از سلسله پیشدادی، براساس مندرجات تاریخ طبری، به جنگ‌های بین وی با «افراسیاب» فرمانروای ترکان تورانی و سرانجام به محاصره درآمدن منوچهر در طبرستان پرداخته که منجر به صلح و بستن پیمان بین آنان شده است. اما بلعمی نکات بیشتری از چگونگی مقاومت ده‌ساله منوچهر در مقابل افراسیاب و سپاه عظیم ترکستان، طی دوره محاصره شهر «آمل» مرکز (قصبه) طبرستان، نقل کرده که در تاریخ طبری نیامده، و قطعاً مبتنی بر مآخذ قدیم‌تر، احتمالاً از عصر ساسانیان، بوده و خود بدان اشاره کرده است. از جمله این نکات به شرایط اقلیمی و طبیعی «طبرستان» با بیشه‌ها و درختستان‌های انبوه، که «سپاه غریب آنجا حرب نتوانند کردن» و محاصره منوچهر «به شهری که نامش آمل است» یاد کرده و تصریح می‌کند: «به اخبار دیگر ایدون خواندم، بیرون از این کتاب[‎‏ تاریخ الرسل و الملوک: تاریخ طبری]‎، به کتاب فضایل شهرها، اندر فضیلت شهر آمل، که آن قصبه[‎مرکز حکومتی]‎‏ طبرستان است»، و در پی آن به نعمت‌های انبوه و امکانات فراوان شهر آمل از جمیع جهات «از خوردنی از طعام و میوه و شراب، و از دیگ ابزار[‎‏: ادویه‏]‎، دانه‌ها، شکر و فانید[‎‏: شکر سرخ، نبات‏]‎، و بخور و…» اشاره کرده و افزوده است: «… و اندر شهر چیزهایی بود از جامه‌ها و گلیم‌های الوان که اندر هیچ شهر نبود، و اسپرغم‌ها[‎رستنی‌ها و میوه‌های خوشبوی]‎‏ و ریاحین چون ترنج[‎‏:اُترج‏]‎‏ و دیگر چیزها که همی افراسیاب را هدیه فرستاد…» بلعمی سپس امکانات و نعمات فراوان و محصولات و فراورده‌های طبیعی و تولیدی در عرصه شهر تسخیرناپذیر «آمل» را برمی‌شمارد، چیزهایی که موجبات مقاومت طولانی منوچهر در مقابل افراسیاب و سپاه ترکان تورانی فراهم آورده است. او در ادامه به نکات جالب‌تری اشاره کرده است؛ از آن جمله به فقدان وجود فلفل در شهر آمل سخن می‌گوید که از هند می‌آورده‌اند، و در ضمن از ضرورت مصرف فلفل در اقلیم مرطوب مازندران طی ادوار کهن سخن می‌گوید، و از تدبیر دانشمندان عصر منوچهر که «زنجیل» را، در دوران ده‌ساله محاصره شهر آمل توسط افراسیاب، جایگزین «فلفل» کرده‌اند یاد کرده است. گیاه «زنجبیل» یا به قول بلعمی «تَرَه»، از رستنی‌ها و مزروعات بومی شده سرزمین طبرستان به حساب می‌آمده که به عنوان دیگ‌افزار به جای فلفل هندی در عصر منوچهر مورد استفاده قرار گرفته، و تا روزگار بلعمی (قرن چهارم) استمرار داشته است. همان‌سان که گذشت، این مطالب در تاریخ طبری نیامده، و بلعمی نیز تلویحاً یاد‌آوری می‌شود که این نکات را در کتاب دیگری خوانده است:‌
… وایدون خواندم اندر کتاب[‎ شاید «خداینامک‏]‎‏ که منوچهر را به ده سال اندر[‎محاصره]‎‏ از بیرون شهر[‎آمل]‎‏ هیچ چیز نبایست، مگر «پلپل» که ایشان در دیگ‌ها کردندی؛ و از آن نشکیفتندی
[‎‏:‌نابردبار بودند‏]‎، که فلفل رطوبت را ببرد. و آن شهر بر لب دریاست و هواش با رطوبت است و این «فلفل» از زمین «هندوستان» برند آنجا[‎آمل]‎‏ و به همه جهان. پس منوچهر حکما را گِرد کرد و گفت: «این کار پلپل را چه حیلت کنید که بدین هوای شهر اندر ازو چاره نیست؟». حکما، منوچهر را، گفتند ایدر یکی «تره» است که «زنجبیل» خوانند، بفرمای تا آن را در دیگ‌ها کنند به جای «فلفل». منوچهر شاد شد، و آن «تره» را به جای «فلفل» کار بستند و تا امروز[‎قرن چهارم هجری، روزگار بلعمی]‎‏ آن «تره» همچنان است[‎‏ تاریخنامه طبری «آنجا هست»‏]‎‏. و منوچهر را از بیرون آن شهر[‎به هیچ چیز]‎، نیاز نبود… اکنون بدین کتاب[‎‏ تاریخ طبری]‎‏ اندر محمدبن جریر، ایدون گوید که صلحشان بر آن شرط بود که حدی بنهند میان زمین ترک[‎توران]‎‏ و آنِ عجم[‎ایران]‎، هر چه از سوی ترکستان است مَلِک ترک را بود، و هر چه این سوی عجم است منوچهر را بود… ۳۹
زعفران
زعفران ارزشمندترین محصول زراعی، و محبوب‌ترین ادویه جهانی، با جاذبه‌های سه‌گانه طبیعی: رنگ زیبا، رایحه و طعمی دلپذیر، و نیز خواص و خصوصیات کم‌نظیر، از رستنی‌های بومی دامنه‌های زاگرس در نواحی همدان و کرمانشاه،۴۰ با پیشینه تاریخی بسیار طولانی جایگاه والایی در فرهنگ و فلاحت، طب و داروشناسی و تغذیه ایرانی دارد. ۴۱ بدان سان که در شمار مواد مصرفی روزانه در بار هخامنشیان ثبت شده و با اهمیت بوده است.۴۲ جاذبه‌های جادویی و جاودانه این رستنی گران‌قدر و قیمت موجب شده بود که توجه و علاقه اعراب دوران باستان را برانگیزد، بعد از اسلام نیز با شدت بیشتری استمرار پیدا کند. در تاریخ طبری و نیز تاریخنامه طبری از مصارف مختلف زعفران دوران جاهلی اعراب و پس از آن تا قرن چهارم، به مناسبت‌هایی سخن رفته است.
گل بسیار زیبای زعفران، با سه کاسبرگ و گلبرگ بنفش رنگ مایل به آبی، و سه پرچم زردرنگ کوتاه و کلاله (استیگمات) سه شاخه با رنگ قرمز تند، به‌وسیله سوخ یا پیاز گیاه کشت و تکثیر می‌شود. تنها همان کلاله سه شاخه به عنوان «زعفران» مصارف مختلف غذایی، دارویی، و نیز غیرخوراکی دارد. ایرانیان از دیرباز تا به امروز از خواص و خصوصیات گوناگون زعفران استفاده کرده و به دیگر اقوام و ملل انتقال داده‌اند. طبری که خود اهل ناحیه زعفران خیز طبرستان بوده، ضمن شرح وقایع، به برخی مصارف زعفران اشاره کرده است، که نمونه‌‌هایی از آن در مباحث پسین آمده است.
زعفران و خلوق به عنوان عطر و بخور
عطر و بخورسازی در دربار هخامنشیان برعهده چهارده نفر متخصصِ خبره بوده و در عصر ساسانیان از زعفران به عنوان عطر و بخور استفاده می‌شده است.۴۳ عرب‌ها نیز که در قلمرو فرهنگی و سیاسی ساسانیان بودند، به پیروی از سنت‌های ایرانی از زعفران به عنوان عطر استفاده می‌کردند، به این ترتیب که محلول زعفران و مواد معطر دیگر چون «گلاب» را درون تشت‌های سفالین کم‌عمق با سطح زیاد می‌ریختند و به هنگام جشن و عروسی و مجالس بزم تشت را درون چادر می‌گذاشتند و با تبخیر تدریجی مایع زعفران و مواد معطر، که به آن «خَلوق» می‌گفتند،۴۴ رایحه خوش زعفران در فضای خیمه می‌پیچد و نشاط و سرور جمع حاضران را مضاعف می‌کرد، چنانکه برابر روایت طبری، خلوق در جشن‌های عروسی بزرگان عرب، در ادوار باستان، مورد استفاده قرار می‌گرفته است.

پی‌نویس‌ها:
‏۳۲‏. تاریخ بلعمی، ص ۳۸۰؛ تاریخنامه طبری، 
ج ۱، ص ۲۸۲٫
‏۳۳‏. ابومنصور علی هروی در قرن چهارم می‌گوید: «عوسج خاربن است» (الابنیه، ص ۲۳۴)، و به نوشته ابوعلی‌سینا: عوسج (دیوخار)، دیسقوریدوس می‌گوید: عوسج درختی با شاخه‌های راست و خاردار است و ثمری چون توت دارد که آن را می‌خورند» (قانون در طب، ج ۲، ص ۲۶۷). ابوریحان بیرونی در معرفی «عوسج» می‌گوید «… بر درخت او خارهای بسیار بود… درخت او به درخت عناب خرد ماند، و میوه او خرد باشد و در میان او دانه باشد چون دانه[‎درون میوه]‎‏ انجیر و برگ او چرب و نرم باشد و دراز بود… و گفته‌اند عوسج نوعی است از درخت خار… و او عنب الثعلب است…[‎به سیستان]‎‏ میوه او را انگورک توره گویند، چون میوه او رسیده شود روباه او را بخورد… به سجزی دیوخار گویند، عوام پارسیان سپید خار گویند» (صیدنه، ص ۴۹۸، شماره ۵۵۵)؛ انصاری شیرازی در اختیارات بدیعی (تألیف ۷۷۰) نوشته است: عوسج نوعی از علیق است و نوعی از عوسَج مغیلان (نسخه خطی نگارنده، ذیل «عوسج»). صاحب تحفه حکیم مؤمن می‌گوید «عوسج قریب به درخت انار و پرخار… ثمرش به قدر نخودی مایل به طول و سرخ…» (ص ۶۱۵)، عقیلی خراسانی مطالبی مشابه نقل کرده است (مخزن الادویه، ۶۲۸).
‏۳۴‏. اسدی طوسی نوشته است: نَمتُک… گویند زعرور باشد، به تازی (لغت فرس، به کوشش مرحوم عباس اقبال، ص ۲۹۶). مرحوم دهخدا به استناد دیگر نسخ لغت فرس و نیز تحفه الاحباب، صحاح الفرس، و فرهنگ جهانگیری و برهان قاطع و دیگر فرهنگ‌ها در تعریف «نمتک» از جمله نوشته است: «آلوج نیز گویند»، «زعرور بود یعنی کوژ»، «آلوچه»، «میوه‌ای است کوچک و سرخ که از درخت گیل روید»، «در خراسان علف شیران خوانند» و «آلوی وحشی»، «آلوچه کوهی»، «آلوی جنگلی»، «گیل سرخ»، «آلوبالو»، «مثلث العجم»، «علف شیران» «تفاح البری»، «علف خرس» «دولانه» (لغت‌نامه، ذیل «نَمتُک».) اکنون در برخی از نواحی خراسان و افغانستان و تاجیکستان واژگان گویشی «علف خرس» و «دولانه» برای نوعی زالزالک مصطلح است (ابریشمی، پسته ایران، ص ۸۴، ۶۵۱).‏
۳۵‏. تاریخ طبری، ص ۱۱۱٫
‏۳۶‏. همان، ص ۱۱۵٫‏
۳۷‏. همان، ص ۱۱۸٫
‏۳۸‏. همان، ص ۱۵۴٫‏
۳۹‏. تاریخ بلعمی، ص ۲۴۶-۲۴۷؛ تاریخنامه طبری، ج ۱، ص ۲۵۳، ۲۵۴، با تفاوت‌هایی اندک.
‏۴۰‏. ابریشمی، زعفران از دیرباز، ص ۱۲۳، ۱۲۹ ذیل عناوین «همدان» و «کرمانشاه»
‏۴۱‏. همو، همان کتاب، ص ۲۳۹، ۳۳۶، ۴۳۹، ۴۷۱، ۵۶۱، ذیل عناوین: مصارف خوراکی، غیرخوراکی، طب و داروشناسی، باورهای عامه، زراعت و… 
‏۴۲‏. همو، همان کتاب، ص ۲۴۳، زعفران مصرفی روزانه دربار هخامنشی ۲مین (هرمین ۴۹۸ گرم) بوده و شاه هر روز ۱۵۰۰۰ نفر را غذا می‌داده است. 
‏۴۳‏. همو، همان کتاب، ص ۲۰۴-۲۷۶٫
‏۴۴‏. در منابع لغت و نیز متون کهن طب و داروشناسی عربی و فارسی بیش از پنجاه نام برای زعفران آوررده‌اند. (ابریشمی، همان کتاب، ص ۱۸-۳۵)، از آن جمله در اختیارات بدیعی و نیز تحفه حکیم مؤمن برای کلمه عربی «خَلوُق» معنی «زعفران» آمده، و مرحوم دهخدا «خلوق») را قسمی بوی خوش معنی کرده که قسمت اعظم آن زعفران است (ابریشمی، همان کتاب، ص ۲۲) ذیل «خَلُوق». اسدی طوسی (وفات ۴۶۵) گفته است:‌«بزرگان همه راه با کوس و بوقر فشانان به طشت آب مشک و خلوق» (گرشاسب‌نامه، ص ۴۳۱)

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *