رامینها از هم تبری میجویند
گروه سیاست، مهسا جزینی: عروس از پدر همسر اعلام برائت کرده و پدر از پسر. محمدعلی رامین، تئوریسین موبور و چشمآبی نفی هولوکاست در دولت احمدینژاد که حالا پدرشوهر مهناز افشار، هنرپیشه سینما، هم شده است، به خبرگزاری فارس گفته: «هر انسانی در تعیین سرنوشت خویش مختار و مستقل است و هیچ پدری را به خاطر پسرش پاداش نمیدهند و هیچ پسری را به خاطر پدرش مجازات نمیکنند. چرا باید از منظر بعضی از رسانهها، در یک خانواده، افراد مستقل از هم، تاوان کار یکدیگر را بدهند؟». او پیشازاین هم درباره ازدواج پسرش با مهناز افشار گفته بود: «اگر بنده یک دیکتاتور بودم، قطعا اجازه نمیدادم؛ ولی در تصمیمگیری پسرم دخالت نکردم». او در ادامه به فارس گفته است: «مگر یک چهره هنری مشهور و مستقل مانند سرکار خانم «مهناز افشار»، بارها به ابراز برائت از بنده وادار نشدهاند. مگر با هر بیانی استقلال خودشان و همسرشان را از افکار و رفتار بنده اعلام نکردهاند؟». معاون مطبوعاتی دولت احمدینژاد راست میگوید. مهناز افشار بعد از ازدواج با محمدیاسین، پسر بزرگ رامین و حواشی آن گفته بود: «هولوکاست رسانهاى علیه من و همسرم به راه انداختهاند که این بار سکوت نخواهیم کرد. ما حقوقى داریم و آنطور که شایسته بدانیم، از آن استفاده مىکنیم. اینکه آقاى محمدعلى رامین چه کارى کرده، به من ارتباطى ندارد. من نه همکارى با ایشان داشتم و نه شراکتى. بنده قاطعانه با ایدئولوژى ایشان مخالفم». مهناز افشار در یکی از شبکههای اجتماعی هم با اشاره به انتشار عکسی از خود روی جلد یکی از مجلات که منجر به توقیف آن شد، نوشت: «پدرشوهرم به خاطر این عکس معلومالحال خطابم کرد!!».
ماجراهای یاسین
رامینها خانواده عجیبی هستند. رامین پدر از منتقدان سرسخت اصلاحات و همینطور هاشمیرفسنجانی و دولت فعلی است. نگاهی گذرا به سایت شخصی او، عمق و اوج این خصومت را نشان میدهد. نمونه آن هم این شعر سروده خود رامین است: «گر جهان غرقاب جنگ و هر بلاست/ شام و بحرین و یمن، چون کربلاست. سرخوش از برجام و لطف کدخدا/ کِی بفهمد، بعد از این، خود مبتلاست». در سایت شخصی رامین مطلبی به قلم او نوشته شده با عنوان «هاشمی…» به همراه تصویر هاشمی در کنار بنیصدر. او در مطلب دیگری سخنان سال گذشته هاشمی در مهرآباد در سالروز ورود امام به کشور را وقیحانه توصیف کرده و نوشته است: «اکبر هاشمیرفسنجانی یکی از عوارض انقلاب اسلامی است که تاکنون توانسته خلاف قانون اساسی، از تشکیل امت واحده جهانی و مدیریت امت اسلامی جلوگیری کند و نیروهای انقلابی را با انواع شگردها قربانی اغراض شخصی خود کند و یا با اتهامات واهی، نیروهای انقلاب را خنثی کند. هیچکس نمیتواند به ابعاد پیچیده برنامهها و انگیزههای این «جعبه سیاه» پی ببرد». این در حالی است که پسر این پدر با مهناز افشار، هنرپیشه سینما، ازدواج میکند و خطبه عقدشان را هم رئیس دولت اصلاحات میخواند، بعد هم تصویر آن را در فضای مجازی منتشر میکنند؛ اما ماجرای رامین کوچک فقط ازدواج عجیبش نبود. مهمتر از آن حواشی شغلی و تجاری او بود که البته با خبر ازدواجش دوباره به صدر اخبار آمد. تیرماه امسال در رسانهها خبری منتشر شد، مبنی بر اینکه یاسین رامین، اسپانسر باشگاه استقلال میشود؛ اما مهمتر از این خبر شایعاتی است که درباره کسبوکار آقازاده در ماجرای واردات دارو و همکاری با سازمان هلال احمر دوران احمدینژاد (که رئیس آن یکی از نزدیکان دولت بود) مطرح شده بود.
این شایعات این روزها دوباره با خبر ممنوعالخروجی یاسین رامین در هفته گذشته قوت بیشتری گرفته است. بهانه گفتوگوی «رامین پدر» هم با خبرگزاری فارس همین خبر بوده است. درحالیکه گفته می شود ورود یاسین به ماجرای واردات دارو و حواشی آن در دولت احمدینژاد بهواسطه استفاده از رانت و رابطه پدر بوده؛ اما رامین به فارس گفته است: «ایشان حدود ۱۸ سال است که مستقلا در تأمین معیشت و هزینه تحصیلات خودش تلاش کرده و میکند و بنده سالهاست که در امور شخصی و شغلی ایشان چندان ورودی ندارم و امور زندگی خانوادگیشان را حریم خصوصی خودشان میدانم». رامین با اشاره به سابقه زندانیشدنش در اروپا در سال ۶۱ گفته که بابت آن هیچ پروندهای به عنوان «آزاده» یا «جانباز» ندارد. مدعی شده که این دولت حدود یک سال حقوق دانشگاهیاش را نپرداخته و او شکایتی نکرده است. رامین در نهایت ماجرای ممنوعالخروجی پسرش را یک «اختلاف مالی» دانسته و گفته که: «یا باید طرفین اختلاف، مسئله را خودشان حل کنند و یا باید هر طرف اسناد خودش را به دادگاه صالح اسلامی عرضه کند تا به این قضیه رسیدگی شود». هفته گذشته باشگاه خبرنگاران نوشت که یاسین رامین، همسر مهناز افشار ممنوعالخروج شد. سیدامیر محسنضیایی، رئیس جمعیت هلال احمر در حاشیه امضای تفاهمنامه همکاری جمعیت هلال احمر و سازمان جمعآوری و فروش اموال تملیکی در جمع خبرنگاران با اعلام اینکه دادستانی تهران بهطور ویژه در حال بررسی پرونده متهم شرکت رشد هلال احمر است که هماکنون منحل شده، گفته بود: «این متهم تا اطلاع ثانوی ممنوعالخروج است و ما منتظر اعلام نتیجه این دادگاه هستیم». اردیبهشتماه هم ضیایی، درباره آخرین وضعیت پرونده شرکت دارویی رشد و تخلف یک آقازاده، گفته بود: «شرکت رشد از نظر جمعیت هلال احمر فعالیتی ندارد و خیلی وقت است که فعالیتش متوقف شده است. موضوع شرکت رشد دارای دو بخش است که برای بخش اول آن اقدام قضائی صورت گرفته؛ اما برای بخش دیگر فعلا اقدامی صورت نگرفته است؛ چراکه از نظر قوانین آلمان این شرکت متعلق به هلال احمر نیست؛ بلکه به نام این آقازاده ثبت شده است. شاید این فرد به تعهدات خود عمل کند و ما نیز موضوع را دیگر پیگیری نکنیم؛ چراکه اکنون به پای میز مذاکره با رئیس سازمان تدارکات پزشکی نشسته و صحبتهای خوبی نیز میان آنها انجام شده است». ضیایی در مورد علت اختلاف هلالاحمر با «ی.ر» گفت: درواقع جمعیت هلال احمر تعدادی تجهیزات پزشکی از یک شرکت خارجی به مبلغ دو میلیون یورو خریداری کرده بود که این مبلغ را به شرکت رشد داد تا به عنوان واسطه به شرکت فروشنده تحویل دهد اما متأسفانه این اتفاق رخ نداد». وی با بیان اینکه ما اکنون بدهکار آن شرکت خارجی هستیم، گفت: «این بدهی هنوز تسویه نشده و در تبادلات مالی وجود دارد و از آنجایی که ما فعالیتهای زیادی به صورت مشترک با این شرکت انجام میدهیم هنوز این شرکت شکایتی از ما نکرده است اما ما باید این مبلغ را به آنها پرداخت کنیم».
ماجراهای خانم صفاوردی
خانواده رامین، پرحاشیه و فعال است. به جز پدرشوهر، عروس و پسر بزرگ خانواده، همسر محمد علی رامین، سوسن صفاوردی هم فرد شناختهشدهای است. او استاد دانشگاه است و نامزد انتخابات مجلس دهم از تهران بود که رد صلاحیت شد. قبل از آن، زمزمههایی مبنی بر قرارگرفتن نامش در فهرست اصولگرایان هم مطرح شده بود، اگرچه به نظر میرسد حتی در صورت تأیید صلاحیت هم به خاطر نوع نگاه و انتقاداتش به اصولگرایان به ویژه در حوزه زنان، احتمال قرارگرفتن نامش در فهرست نهایی بسیار ضعیف باشد. به عنوان نمونه درباره تصویب لایحه خانواده دولت و مجلس قبلی و همراهی زنان اصولگرا با این لایحه گفته بود: «چرا خودشان تشریف نمیبرند خانه؟ اگر به این رسیدهاند که شأن زن در این حفظ میشود که در خانه باشد، استعفا بدهند بروند در خانه بنشینند تا عملا این را نشان بدهند. مشکل ما از نگاههای کلیشهای نشئت میگیرد». او در آلمان و در ۱۹ سالگی با رامین آشنا میشود و با هم ازدواج میکنند. سال ۱۹۹۵ بعد از ۱۷ سال زندگی در آلمان به همراه همسر و فرزندانش به ایران بازگشت، او هنوز هم ترجیح میدهد پشت تلفن با اعضای خانوادهاش گاهی به جای فارسی، آلمانی صحبت کند. خانم صفاوردی به گفته خودش معمولا شبکه خبر خودمان،ZDF آلمان و بعضی اوقات هم VOA و BBC را میبیند چون: «معتقدم نباید تکبعدی با مسائل روبهرو شوم». او سابقه عضویت درهیأت علمی دانشگاه آزاد، مسئولیت امور زنان مجمع جهانی اهل بیت، عضویت شورای مرکزی شبکه سازمانهای غیردولتی زنان و همچنین همکاری معاونت زنان را در کارنامه خود دارد. او گفته بود که شدیدا از این ابا دارم که به عنوان همسر آقای رامین معرفی یا به کس دیگری منسوب شوم. من یک شخصیت حقیقی هستم که سالها هم در این مملکت کار کردهام و دیدگاه خودم را دارم». او درباره برخوردهای همسرش با مطبوعات در دولت احمدینژاد هم گفته بود: «واقعیت این است که کسی که در بدنه دولت قرار میگیرد خیلی ملاحظات دارد. من از اصحاب رسانه تعجب میکنم که این را در نظر نمیگیرند». او همچنین از سابقه آشناییاش با کروبی که امام جماعت مسجد محلهشان در شمیران و اینکه گاه طرف مشورت او بوده هم گفته بود.
منکر هولوکاست، منکر سفر به ماه
محمدعلی رامین متولد سال ۱۳۳۲ درمحله پیرنظر؛ نزدیک بازار قدیم و نزدیک مسجدجامع شهر دزفول است. مدتها در آلمان بوده و آنطور که خودش گفته است آنجا زندانی هم شده است. یک مثنوی بسیار طولانی دارد که در توضیحات زیر آن در سایتش نوشته است در تیرماه ۱۳۶۱ در اسارتگاه غرب و در زندان تاریخی شهر تسوای بروکن آلمان سروده شده است. همانجا هم ازدواج می کند. رامین بعد از بازگشت به ایران از ابتدای سال ۷۴ تا اواخر سال ۸۵، در صداوسیما بود. مدعی است که به دعوت احمد پورنجاتی برای همکاری در راهاندازی شبکه چهار سیما وارد سازمان شده و مقدمات بحث هولوکاست را آنجا پیگرفته است: «یکی از کسانی که از فروردین ۷۴ موضوعات جهان غرب، ساختار ایالات متحده آمریکا و تاریخ شکلگیری آن، روابط تعارضآمیز اروپاییها با همدیگر، پشت صحنه ماجراهای جنگ اول و دوم، مباحث صهیونیسم، چگونگی شکلگیری و راهکار فروپاشی اسرائیل را بهطور مستند مطرح کرد، بنده بودم». بعد هم مدعی شده که رفتن به کره ماه از بلوفهای آمریکاییها بوده است: «یکی از آن بلوفها ادعای رفتن به کره ماه بود. یک فیلم مستند نشان میدهد، صحنه فرود آپولوی۱۱ در کره ماه دروغین است و در یک استودیوی فیلمبرداری در آمریکا تهیه شده و بعدها تمام افراد دخیل در آن صحنهپردازی، یکییکی کشته شدند». اما درباره ماجرای خروجش از صداوسیما هم گفته است: «یادم هست که جناب مهندس ضرغامی با رفتن من از صداوسیما جدا مخالف بودند و مرا به عنوان دوست و مشاور خود کریمانه مورد محبت قرار میدادند؛ ولی من دیگر از کارکردن در سازمان خسته شده بودم». شش ماهی هم مدیرکل فرهنگی سازمان میراث فرهنگی بود، اما از آنجا به پیام نور رفت. این ظاهر ماجرا بود و رامین همانطور که خودش گفته در دولت نخست احمدینژاد نقش یک عنصر فکری را داشته و نقطه اوج آن هم ماجرای هولوکاست است: «اصولا خودم را هیچوقت یک مدیر اجرائی نمیدانستهام و تجربه هم به من نشان داد که یک عنصر انقلابی در فرایند اداری سازمانها و دستگاههای مدیریتی بهشدت فرسوده و خسته میشود».
هاشمیستیز متقدم، هاشمیستیز متأخر
شأن خود را در هاشمیستیزی اجل از احمدینژاد میداند و برای خود سابقه تقدمی در این دعوا قائل است. برای همین گفته: «از خصوصیات خانواده دکتر احمدینژاد این بود که بهشدت طرفدار هاشمی بودند و در همه جلسات، سر هاشمی بحث داشتیم. احمدینژاد از سال ۸۰ به بعد، خط خود را جدا کرد، اما داوود و خانواده، قرص، پشت هاشمی بودند». او در انتخابات سال ۸۴ ابتدا طرفدار علیاکبر ولایتی بود و در ستاد انتخاباتی او در کمیته سیاسی و تبلیغاتی فعال بود. هدفش هم فقط یک چیز بود، نیامدن هاشمی: «برای اینکه ایشان در صحنه بماند و مقابل هاشمیرفسنجانی بایستد و تا آخرین روز ثبتنام انتخاباتی سال ۸۴ نیز تلاش کردم تا از مرحوم حاجآقا مجتبی تهرانی مجوز یا تأیید ماندن ایشان در انتخابات را بگیرم (چون این شرط دکتر ولایتی برای ماندن در صحنه بود) که موفق نشدم؛ با چند نفر از دوستان آقای دکتر ولایتی، آن ظهر جمعه به منزل مرحوم استاد تهرانی رفتیم، ولی ایشان نپذیرفتند و فرمودند نظرم همان است که قبلا به خود ایشان گفتهام. از آنجا ناامید برگشتیم و کمیتهای را که مسئولیتش را بر عهده داشتم، منحل کردیم». بعد از آن است که سراغ احمدینژاد میرود: «من با احمدینژاد از همان ابتدا هماهنگی و همفکری کامل داشتم، بعد از تشکیل ستادهای ولایتی، من با احمدینژاد دیدار داشتم و گفتم بهتر است آقای ولایتی به ریاستجمهوری برسد، اما احمدینژاد قاطعانه گفت هاشمی وارد میشود و ولایتی کنارهگیری میکند که من هم گفتم اگر اینطور شود، من همهجا به شما کمک میکنم». همینطور هم شد. او گفته است: «شب انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴ ما تا نیمهشب خدمت دکتر احمدینژاد بودیم. آن زمان نتیجه آرا مشخص شده بود و معلوم شد که او رئیسجمهور شده و به ایشان عرض کردم که اگر گفتی «امام خامنهای» عاقبتبهخیر میشوی». به گفته رامین، ثمرههاشمی، بذرپاش، علی احمدی، زریبافان، چمران و چند نفر دیگر، حاضران آن جلسه بودند.
پایان ماه عسل
محمدعلی رامین شباهت زیادی به خود احمدینژاد دارد، هردو منکر خواستگاه اصولگراییشان هستند؛ اما کنشهای سیاسیشان آنها را در این جناح طبقهبندی میکند. بااینحال خودش گفته است: «بنده نه سخنگوی اصولگرایانم و نه طرفدار اصلاحطلبان، بلکه اصولگرایان و اصلاحطلبان را غیرانقلابی میدانم». او خودش را افراطی نمیداند و گفته است: «تندرو کسی است که معیار ندارد و بیضابطه عمل میکند و منطبق با اصول، قواعد و مبانی ثابت و شناختهشده عقلی یا شرعی حرکت نمیکند، چنین آدم بیضابطه یا خارج از ضابطهای «تندرو» و «افراطی» است». نام محمدعلی رامین برای نخستینبار در ماجرای همایش هولوکاست در دولت احمدینژاد بود که توجهات را به سمت خود جلب کرد. او را تئوریسین آن ماجرا نام نهادند و حالا هم دبیرکل بنیاد جهانی «بررسی هولوکاست» است. او در گفتوگویی با هفتهنامه صدا در پاسخ به این سؤال که محمدعلی رامین کیست؟ گفته است: «یکی از بندگان ناچیز خدا». در دولت دهم اما این عنصر فکری بدل به یک عنصر اجرائی و معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد شد. سمتی که پایان رابطه ماه عسل او و رئیس دولت بود. روزنامهنگاران برخوردهای قهری و ادبیات عجیب معاون وقت مطبوعاتی ارشاد را در دولت نهم به خوبی به یاد دارند. در دوره حدودا یکسالهاش در سمت معاونت مطبوعات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت دهم، اقدام به تعطیلی و سلب امتیار مطبوعات متعددی کرد. ادبیات تند او هم زبانزد بود. یک مورد آن انتشار صوت گفتوگوی محمدعلی رامین در مصاحبه با رادیو گفتوگو بود که خطاب به مجری صدای جمهوری اسلامی در یک برنامه زنده، گفت: «شما غلط میکنید از قول من این اراجیف را میگویید. شما غلط میکنی که اینها را مطرح میکنی». یک مورد دیگر آن هم خاطرهای است که بچههای روزنامه فرهیختگان دارند. حضور او در تحریریه با کممحلی اعضای تحریریه روبهرو شد. وقتی خبرنگاران به دوستان زندانیشان اشاره کردند، او به شدت عصبانی شد و درگیری لفظی پیش آمد. خودش در گفتوگو با «شرق» گفته است: گفتم اینجا روزنامه فرهیختگان است یا محل تجمع دلقکها؟ آنها وقتی از قانون مطبوعات برایشان گفتم، مسخره میکردند که به ناچار آنجا را ترک کردم و در حال بیرونرفتن، به یکی از مسئولان روزنامه گفتم: من آن رفتار زشت را در هیچ کجا مطرح یا پیگیری نکردم؛ اما یکونیم ساعت بعد، یکی از همان افراد روزنامه، بهاصطلاح برای افشاگری، صدای مرا از تلویزیون آمریکا VOA پخش کرد و گزارش دیدار معاون مطبوعاتی از فرهیختگان را به آن شبکه ارائه داد. همین عملکرد آنها باعث عذرخواهی مدیرمسئول و اخراج تعدادی از آنها شد که متأسفانه بعدا به جرائم امنیتی زندانی یا متواری شدند. البته خود بنده هم بهخاطر تحمل زیاد و عدم پیگیری آن ماجرا توبیخ شدم». یاسین رامین درباره عملکرد آن دوران پدرش در مصاحبهای گفته بود: «مشخصا در جریان اعمال این سیاستها در آن دوران بسیاری از روزنامهنگاران از کار بیکار شدند، خانوادههای آنها متحمل رنج و زحمت شدند و این مسائل فراموشنشدنی است. من میخواهم بگویم به نوبه خودم از همه آنها عذرخواهی میکنم اما در آن شرایط هرکس دیگری هم معاون مطبوعاتی میشد، مجبور به اجراى آن سیاستها بود». رامین پدر هم در پاسخ به انتقاداتی که در زمان تصدی او بر معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد شده و همینطور نقش تسهیلگری او در روند توقیف و لغو مجوز مطبوعات اصلاحطلب در مصاحبهای گفته بود: «تمام این برخوردهای صریح فقط در چارچوب قانون شکل میگرفت. اگر واقعا در جایی بهخاطر تقصیر یا قصور بنده، به کسی آسیب وارد شده، نه فقط باید از آن فرد دلجویی کنم، بلکه باید در حد توان جبران کنم؛ گرچه خارج از اراده من بوده، ولی وجدانا متأسف هستم». ماه عسل او و احمدینژاد هم مانند بسیاری دیگر در دولت جدید دوام زیادی پیدا نکرد و ماههای آخر حضورش در ارشاد را در اتاق محقری سپری می کرد. او درباره رابطه امروزش با احمدینژاد هم گفته بود: «رابطه فکری، عقیدتی و سیاسیمان با همان تلاقی و تقاطع ایشان در بحث ولایت فقیه منقطع شد. اگر تماسی براساس ضرورت پیش بیاید، مثل ارتباط سابق نیست». به نظر می رسد ماجراهای خانواده رامین به این زودیها پایان نمییابد.