هنرمندان تکرار ناپذیر…ابوالقاسم قاسم زاده
استاد هنرمند، داود رشیدی جان به جان آفرین تسلیم کرد. از میان «اعلام تسلیت»های مسئولان و سیاستمداران و هنرمندان کشور، «پرویز پرستویی» هنرمند سینما جملهای گفت که انگیزه نوشتن محک امروز شده است. او گفت: داود رشیدی، عزتالله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی و محمدعلی کشاورز نسلی از هنرمندانی هستند که دیگر تکرار نمیشوند. این گفته، بخشی از دوره و زمان تاریخی هنر معاصر ایران در تاتر و سینما را معرفی میکند. دورهای که اینک بقول جامعهشناسان، دچار گسست نسلی شده است و آقای پرستویی واقعیت تأسف بار آن را بیان کرده است. آن نسل که امروز اسامی برجستهترین هنرمندان آن یاد می
شود، حاصل عمری هنری دارند که اصلیترین هدف آن آگاهی مردم و ارتقاء فرهنگ و هنر ملی کشور در تأتر و سینما بود. آنها همه سرمایه هنری خویش را در خدمت به مردم به کار گرفتند و گهر هنر را به زر و زور نفروختند. زندگی آنها در حد زندگی عادی و متعارف دیگر هموطنان و جامعه گذشته است و در جایگاه فاخر ارزش هنر، هرگز سیاستزده نشدند. داود رشیدی یکی از آنها و از نسل هنرمندان صاحب نام ایران بود.
زمانه این نسل از هنرمندان به دوران قبل و تا مدتی به بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برمیگردد. رسالت نقد اجتماعی، از سکوی فرهنگ و هنر چنان از سوی آنان و از خلال فعالیتهای هنرمندانه آنها شکل میگرفت و به جامعه ارائه میگردید که معایب و محاسن را با زبان هنر نشان میداد و ترمیم میکرد. هنرمندی آنها بیش از هر چیز پیام مهربانی داشت و با بهرهگیری از تاریخ سرزمین خود و خلق شخصیت و سوژه، آموزش فرهنگی به همه اقشار جامعه میدادند و نشاط را با همه سختیهای زندگی به مردم هدیه میکردند. اسامی این هنرمندان برای یک نسل، تنها «شهرت» هنری نبود بلکه همدلی و افتخار بود. با مردم بودند و بسیاری از پیامهای هنری آنها نه تنها ضربالمثل رفتاری کوچه و بازار میشد که تنظیمکننده بخشهای مهمی از روابط اجتماعی بود.
تا این نسل از هنرمندان در صحنه حضور فعال داشتند، نقد شاداب بود و مردم در امواج یاس آلود سیاست زده، مخمور نبودند، بلکه نشاط هم داشتند. تاتر و سینما در شناسنامه کاری این نسل از هنرمندان، متفاوت از امروز و افزاینده غرور ملی بود. صلابت هنری آن نسل از دهه چهل و پنجاه و مدتی بعد از آن، چنان سترگ و فاخر بود که بخش مهمی از روشنفکری جامعه با کارهای هنری آنها تعریف میشد. یکبار دیگر اسامی کارهای هنری داود رشیدی، عزتالله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی و محمدعلی کشاورز را بیاد آورید و از خاطر بگذرانید تا صدق گفته پرویز پرستویی هنرمند سینما را دریابید و دریابیم که ما با فرهنگ و هنر کشور چه کرده و میکنیم!؟ تاتر و سینما در آن روزگاران چه نقش و مسئولیتی در کشور و جامعه داشت؟ و هنرمندان نسل دیروز چگونه با هنرمندی، بسیاری از کاستیها را نقد شاداب میکردند و دریچههای امید و آیندهنگری بهتر را برای مردم میگشودند.
آن نسل، تاریخی از فرهنگ و هنر بر جای گذاشته که امروز نه تنها به یادآوری آن ایام و به قول خواجه بزرگوار حافظ، «دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد.» نیازمندیم بلکه باید آن برهه تاریخی را بازخوانی کنیم و آن نسل هنرمند تاریخ نگر و تاریخ ساز را بازشناسیم.
وقتی خبر درگذشت داود رشیدی هنرمند صاحب سبک و نام را شنیدم، یاد ایام رونق تاتر «سنگلج» با آن نسل هنرمندان عاشق افتادم از غم درگذشت او به «حافظ» پناه گرفتم و فالی زدم، همین غزل آمد، «یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد». و اکنون در این زمانهی نامیدن «هنر» به هرزگی، زمزمه میکنم:
«عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد!»