رضا کیانیان در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد؛من رضا کیانیان‌ام؛ بازیگر هم هستم/حیطه مسئولیت اجتماعی‌ما همان است که آقای روحانی منتشر کرده/عشق اقلیدسی و کوانتومی نداریم

 

فکر نکنیم که دولت مسئول است که همه کارهای ما را بکند. دولت باید کار خودش را بکند و به سیاست‌های امنیتی، بین‌المللی، مالی و اجرای قانون اساسی بپردازد و ما هم در حیطه مسئولیت اجتماعی‌مان که همانی است که آقای روحانی منتشر کرده؛ زندگی کارهای‌مان را بکنیم. درنتیجه مسئولیت اجتماعی این است که یاد بگیریم و یاد بدهیم که از «خودت شروع کن همیشه»

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ رضا کیانیان ازجمله هنرمندانی‌ست که در تقریبا تمامی حوزه‌های فرهنگی و هنری حضور فعالی دارد. شاید دیگر بازیگری او را اقناع نمی‌کند. طراحی صحنه و عکاسی دغدغه‌ها تازه این هنرمند هستند. و البته او کار تازه‌ای هم به فهرست کارنامه هنری خود اضافه کرده است. کیانیان در نمایش «حرفه‌ای» فقط بازی نکرده بلکه آن را کارگردانی هم کرده است. در همین زمان نمایشگاهی از عکس‌های این هنرمند باعنوان «دچار آبی بیکران» در گالری آرت‌سنتر برگزار شده است.

گفتگو با کیانیان را درکنار تمام مشغله‌های هنرمند نیمی در گالری آرت‌سنتر و نیمی در تماشاخانه پالیز انجام دادیم. گفتگویی که آقای بازیگر؛ کارگردان؛ عکاس؛ طراح صحنه و مدرس سینما با تمام مشغله‌هایش و با نادیده گرفتنِ برخی سوالاتِ ایلنا؛ با خبرنگار ما انجام داد. و این هم مشروح گفتگو…

آیا می‌توان اینطور برداشت کرد که رضا کیانیان بازیگر پس از کامل کردن پروسه بازی‌های خود در ژانرهای متفاوت؛ مدت‌هاست به دنبال مسئولیت اجتماعی و هنری دیگری‌ست یعنی اینکه حالا ظرف سینما را برای آن کافی نمی‌داند پس سراغ عکس و عکاسی رفته؟ و اصولا از نگاه شما آیا مسئولیت اجتماعی و هنری یک هنرمند در وادی‌های مختلف هنری تفاوتی هم با یکدیگر دارند یا فقط زبان و ظرف‌شان متفاوت است؟

شما مسئله را برعکس گفتید و من برعکس آن چیزی؛ هستم که الان گفتید. چراکه اصولا هیچ کاری را برای مسئولیت اجتماعی انجام نمی‌دهم و نمی‌گویم وظیفه هنر و هنرمند این است بلکه فکر می‌کنم وظیفه هنرمند این است که خیلی خیلی با خودش روراست و بی‌تعارف باشد و برود دنبال خلاقیتش. اما هنرمند به‌عنوان شهروند و مثل هرکس دیگری وظیفه‌‌ای هم دارد که از حقوقش دفاع کند. در گذشته نگاهی وجود داشت که هنر را وسیله‌ می‌دانست. من این نگاه را نمی‌پسندم و معتقدم بسیار زشت است که هنر را وسیله‌ بدانیم بلکه هنر به ذات خود مستقل است و تمام چیزهایی را که یک پدیده باید برای ظهور و بروز داشته باشد؛ دارد و بیشتر هم دارد چراکه هنر دریچه‌هایی را برای انسان بازمی‌کند که هیچ علمی نمی‌تواند آنها را باز کند. هنر درواقع نزدیک‌ترین اتفاق به خلاقیت است وخلاقیت نزدیک‌ترین اتفاق به خداست. چراکه خلاقیت برای خداست درواقع هنرمند نمودی از آن خلاقیت است. یک مقاله تنها یک روز در روزنامه دیده می‌شود ولی از فردا آن روزنامه را برای شیشه پاک کردن استفاده می‌کنند؛ کتاب ماندگاری بیشتری نسبت به روزنامه دارد اما اگر یک اثر هنری خلق کنیم؛ ماندگار و همیشگی است.

هنرمند اثر هنری را به دو جهت خلق می‌کند یک‌بار آبستن می‌شود و مجبور است زایمان کند و باید سعی کند بچه را سالم بدنیا بیاورد وجه دیگر آن این است که هنر لذت شخصی هنرمند است هنرمند اگر از کارش لذت ببرد خلاقیت ناب و خوبی خواهد شد اما اگر از کارش لذت نبرد و فقط بخواهد وظیفه‌‌ای را انجام دهد در حد همان مقاله است.

اگرچه پیشتر گفته‌اید معتقد به این نیستید که یک اثر هنری باید در مخاطب اضطراب و ترس ایجاد کند اما درمقابل بسیاری از هنرمندان به‌ویژه در حوزه عکاسی به دلیل نزدیکی که به مستند و واقعگرایی دارد؛ آشکارا از رمانتیک‌گرایی انتقاد کرده و بیان خشونت و نقص حاکم بر اجتماع را تنها راه تاثیرگذاری بر مخاطب می‌دانند. شما این نظر را چه اندازه تایید یا نقد می‌کنید؟

این نظر آن‌هاست و محترم است. در عکاسی حدود ۱۱۴ رشته وجود دارد و هرکسی می‌تواند در این رشته‌ها نظرات متفاوت داشته باشد اما من  فکر می‌کنم جهان به اندازه کافی تلخ است، به اندازه کافی زندان است و پر از تنش!، سیاستمداران جهان و کسانی که به هر طریقی دنبال سرمایه‌های بیشتری هستند به اندازه کافی اضطراب در جهان  ایجاد می‌کنند و من دوست ندارم در این اضطراب دخالت کنم و دوست ندارم وسیله آن‌ها شوم تا اضطراب را تشدید کنم. به نظرم اضطراب را همه لمس می‌کنند و کسی نیست که آن را نفهمد حالا من باید زیبایی را  کشف کنم، معتقدم کشف زیبایی بسیار سخت‌تر از کشف اضطراب است. یکی از بزرگان می‌گوید «ما همه در لجن ایستاده‌ایم اما بعضی به ستارگان نگاه می‌کنند». حال اگر بعضی‌ها می‌خواند اضطراب را نشان بدهند؛ بدهند، اما من این کار را دوست ندارم و آثار تجسمی و فیلم‌هایی که این‌گونه هستند حالم را بدتر از این که هست می‌کنند.

3

این قایق‌ها در فضاهایی عکس گرفته شده که پر از زشتی است. کارون و بندرانزلی درحال نابودی هستند و پر از کثافتند، قایق‌های خراب و رنگ باخته هستند! اما من در این فضا یک زیبایی را کشف کردم البته من کشف نکردم این زیبایی خودش را به من نشان داده و مرا محرم دانست! از دل این زشتی زیبایی را کشف کردن سخت‌تر است از گزارشگر زشتی بودن.

چرا کهکشان؟

من از نوجوانی به کهکشان علاقه‌مند بودم اما نمی‌توانستم آنجا بروم و در آن گم شوم اما بالاخره کهکشان خودش را در زمین در اختیار من گذاشت و دریچه‌ای را برایم باز کرد و من متوجه شدم آنچه در کهکشان است؛ همین‌جا روی زمین نیز است. امام علی(ع) جمله‌ای دارند با این مضمون که در هر انسانی یک کهکشان وجود دارد به بزرگی همان کهکشان. اگر بتوانی کهکشان درون خودت را کشف کنی؛ می‌توانی آن را کشف کنی و ببینی. اگر ما به اشیا نزدیک شویم، به یکباره حجاب کنار می‌رود و جهان را عریان و در یک همگونی و هم‌افزایی خواهیم دید.

یک عکس ولو آنکه شناسه‌های زیبایی‌شناسی و هنر و رنگ در آن بیش از رگه‌های مسئولیت اجتماعی باشد باز می‌تواند بر حوزه شهروندی و مسئولیت‌‌پذیری بیشتر تاکید داشته باشد. به‌عنوان مثال شما در عکس‌های خود از مرداب و کهکهشان هم می‌توانید وجوه زیبایی طبیعت را مدنظر داشته باشید و هم خطرهای تهدیدکننده آنها و پایان آنها را. درباره این تاکید در فضای هشداردهندگی در هنری مانند عکاسی چه نظری دارید؟

کشف زیبایی، بزرگترین مسئولیت اجتماعی هنرمند است چراکه وقتی ما ذهن مخاطب را به زیبایی عادت دهیم دیگر دوست ندارد زشتی‌ها را ببیند! پس به زشتی پشت می‌کند و همیشه به سمت زیبایی می‌رود و زشتی‌ها نمی‌توانند او را جذب کنند و از این پس در زندگی روزمره زیبایی را انتخاب می‌کند. حتی در انتخابات هم زیباتر را انتخاب می‌کند، امید را انتخاب می‌کند. در نتیجه یک هنرمند با کشف زیبایی بزرگترین کار جهان را از لحاظ مسئولیت اجتماعی انجام می‌دهد.

5

بخشی از هنر تجسمی در کشور ما در خدمت اسم‌ها و گروه‌های خاصی هستند که هم امکان بروز بیرونی و نمایشی بیشتری دارند و هم امکان عرضه و بازاریابی و هم حضور در مجامع خارجی. آثار این گروه بیشترین امکان حضضور در حراج‌ها را نیز دارد، درعوض بخش دیگری این شانس را اجبارا یا قهرا یا به دلیل برخی موضع‌گیری‌ها یا حاکمیت‌ گروه‌بندی‌ها ندارد. درباره این فضای دوقطبی در بازار هنرهای تجسمی توضیح می‌دهید؟

من با این نظرها مخالفم و معتقدم اگر افرادی مانند خانم فرح اصولی مطرح شده‌اند به دلیل هنرشان است و برخلاف آنچه دیگران تصور می‌کند با باند بازی نیست! اگر کسی با جناح و گروه خاصی هم مطرح شود چون هنر خاصی ندارد خیلی زود از دور خارج می‌شود و نقاشان بسیاری بودند در این سالها، که آمدند اما ماندگار نبودند. اما افرادی که آثارشان فروش می‌رود سالهاست که کار می‌کنند و قبل از اینکه به طور مثال در حراج تهران باشند افراد مشهوری بودند. من به دو قطبی بودن جامعه تجسمی اعتقادی ندارم چراکه تمام آدم‌های سیاسی که فقط به فکر جناح خودشان هستند یا تمام افرادی که فقط به فکر خودشان هستند؛ می‌خواهند جامعه را دوقطبی کنند در مقابل افرادی که می‌خواهند جامعه پیشرفت کند و آینده روشنی برای جامعه می‌خواهند، جامعه را دوقطبی نمی‌کنند.

سیاه و سفید برای کسی‌ست که می خواهد دیگران را نابود کند و این طرف شیطان است! چراکه کسی که طرف خداست تمام موجودات را دوست دارد. ان حرف‌ها جذاب است چراکه از جنس غیبت است ما نباید خودمان را به دست غیبت بسپاریم.

گاه ازسوی برخی منتقدان به حراج تهران و مدیریت آن ایراداتی گرفته می‌شود؛ نظر شما در این‌باره چیست؟

حراج تهران در تاریخ تجسمی ایران کار بزرگ و مهمی است البته مثل هر پدیده‌ای باید به‌طور مرتب اصلاح شود. همین‌طور که شاهدیم هر سال دارد این اتفاق می‌افتد. من جلوی کسانی که قصد دارند ریشه حراج تهران را بزنند می‌ایستم. باید به این موضوع توجه کرد که تعداد گالری‌های ما قبل از حراج تهران کمتر از صد تا بود ولی امروز نزدیک به۳۰۰ گالری داریم و اگر  ۳۰۰ نفر هزینه کرده‌اند و گالری راه انداخته‌اند پس بازار هنرهای تجسمی داغ شده و این رونق اقتصادی مدیون حراج تهران است تا قبل از حراج همه این پول‌ها به دبی می‌رفت و در آنجا خرج می‌شد.

2

شما بازیگری را با تئاتر شروع کردید و حتی وقتی به سینما آمدید با فیلمی از یک کارگردان تئاتری یعنی آقای سمندریان بود؛ اما امروز عموم مخاطبان شما را با تلویزیون و سینما می‌شناسند تا تئاتر. شاید چون عموم مردم با تئاتر فاصله دارند شما را بیشتر به‌عنوان بازیگر سینما و تلویزیون می‌شناسند.

بله. فکر می‌کنم به‌خاطر این است که عموم مردم کمتر تئاتر می‌بینند. هنوز خواص و روشنفکران که اکثرا از قشر متوسط جامعه هستند تئاتر می‌بینند و می‌دانند که من بازیگر تئاتر هم هستم.

«حرفه‌ای» اولین تجربه شما در کارگردانی تئاتر است. چرا این موضوع را انتخاب کردید و چقدر سختگیری داشتید درباره انتخاب آن و اصلا چه چیزی شما را به سمت کارگردانی در تئاتر سوق داد؟

من برای خودم هم آدم غیرقابل پیش‌بینی هستم؛ ذهنم که آبستن شود آن را می‌زایم؛ حالا می‌خواهد در تجسمی باشد یا در تئاتر و طراحی صحنه. اصلا هم موافق این نیستم که به من بگویند تو فقط بازیگری. برای چه فقط بازیگرم؟ من رضا کیانیان‌ام و رضا کیانیان، بازیگر هم هستم.

«حرفه‌ای» در بستر فروپاشی کمونیسم در شوروی به یک موضوع انسانی هم می‌پردازد. درباره این دغدغه بگویید.

نمایش درباره این است که آدم‌ها وقتی می‌خواهند جهان‌شان را تغییر دهند باید از خودشان شروع کنند. برای دیگران تصمیم نگیرند؛ درواقع این جمله اساسی که «از خودت شروع کن.» محور نمایش است! در نمایش گفته می‌شود: هیچ چیزی به‌صورت بنیادین در این دنیا عوض نمی‌شود. اگر می‌خواهی دنیا را عوض کنی خودت را عوض کن.

شما ۱۲ سال پیش در این نمایش به شیوه دیگری بازی کردید؛ در اولین تجربه کارگردانی‌تان وقتی سراغ این نمایش می‌روید حتما برایتان جذابیت خاصی داشته است…

من این نمایشنامه را خیلی دوست دارم و از آقای بابک محمدی که کارگردان قبلی و مترجم این کار است در بروشور، تشکر کرده‌ام که من را با این متن آشنا کرده‌اند. اما این یک اجرای دیگر است و همه چیزش با آن نمایش فرق دارد. آنجا بیشتر تکیه بر مسایل سیاسی بود. اینجا تکیه بر مسایل انسانی‌ست.

شما نسبت به مسائل اجتماعی حساس هستید و در کمپین‌های مختلفی شرکت می‌کنید. به‌عنوان یک مخاطب انتظار داشتیم در تجربه کارگردانی هم این موضوع را لحاظ کنید. چقدر دستمایه اصلی نمایش «حرفه‌ای» را موضوع امروز جامعه می‌دانید؟

این نمایشنامه بسیار جهان‌شمول است و حرفی دارد که به درد امروز ایران و جهان می‌خورد اینکه از خودمان شروع کنیم. فکر نکنیم که دولت مسئول است که همه کارهای ما را بکند. دولت باید کار خودش را بکند و به سیاست‌های امنیتی، بین‌المللی، مالی و اجرای قانون اساسی بپردازد و ما هم در حیطه مسئولیت اجتماعی‌مان که همانی است که آقای روحانی منتشر کرده؛ زندگی کارهای‌مان را بکنیم. درنتیجه مسئولیت اجتماعی این است که یاد بگیریم و یاد بدهیم که از «خودت شروع کن همیشه» شکسپیر هم برای چند صد سال پیش است اما حرفش به‌روز است. خیلی از نمایشنامه‌ها اینطور هستند.

این به خاطر این نیست که یک پروسه تکراری را در جامعه طی می‌کنیم؟

نه! چند چیز اساسی  داریم که آدم‌ را می‌سازد. ازجمله خلقیات انسانی؛ مثل حسادت، جاه‌طلبی، قدرت‌طلبی، عشق، تنفر، تردید و… ما غارنشین هم بودیم همین خصلت‌ها را داشتیم، الان هم همین‌ها را داریم، در آینده اگر در کره مریخ هم زندگی کنیم بازهم همین خصلت‌ها را خواهیم داشت. هنر راجع به این‌ها حرف می‌زند که همیشه ماندگار است. ولی علم راجع به مسائلی حرف می‌زند که همیشه درحال تغییر است. مثلا هندسه اقلیدسی می‌رود و حالا هندسه کوانتومی داریم. اما عشق همیشه عشق است و دعا همیشه دعاست. عشق اقلیدسی و کوانتومی نداریم!

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *