تلنگری دوباره ( یادداشت سردبیر ازعلیرضا خانی روزنامه اطلاعات )
از مثله شدن جسد آتنای ۶ ساله در پارس آباد مغان دو هفتهای بیشتر نگذشته بود که خبر کشف پیکر بنیتای ۸ ماهه زیر آفتاب سوزان مرداد پاکدشت، شوک دیگری به جامعه وارد کرد.
این سلسله جنایتهای بهتآور پرسشهای بسیاری در ذهن متولیان جامعه، متفکران و حتی تودههای مردم برمیانگیزد. اخلاقیون میپرسند چه اتفاقی افتاده است؟ ما کجای تاریخ قرار داریم؟ به کدام سو میرویم؟ این همه سبعیت از کجا آمده است؟ چه بر سر اخلاق آمده است؟ چرا در برابر این حجم از خشونت و بیرحمی، بیتفاوت شدهایم؟ و پرسشهای مهمتر این که چه میتوان کرد؟ و آینده چه خواهد شد؟
پاسخ دادن به پرسشهای فوق، در نگاه اول محال است. این رخدادها را صرفاً با نگاه جامعهشناختی و روانشناسی اجتماعی میتوان ارزیابی کرد.
پدیدههای اجتماعی، از جمله جرم و جنایت و خشونت، مفاهیمی منتزع از جامعه و تاریخ نیستند. سیر تکوین رویدادها را باید در سلسله عوامل اجتماعی در طول یک دوره تاریخی بررسی کرد.
دیدگاههایی که ناهنجاریها و انحرافات اجتماعی را توصیف و تبیین میکنند از تنوع بسیاری برخوردارند. فیالمثل از نگاه بیسازمانی اجتماعی، آنومی (بیهنجاری) یا تضاد ارزشها میشود به ارزیابی روند بزهکاری، آسیبهای اجتماعی، خشونت و جرایم پرداخت.
مهاجرت، فینفسه موضوع بسیار مهم و حساسی است که باید پیوسته در معرض بررسی و سنجش باشد. مهاجران، بهویژه در سرزمینهای بزرگ، از خاستگاههایی میآیند که با جامعه مقصد تفاوتهای بعضاً چشمگیری دارند. فرد مهاجر، در مواجهه با هنجارها و فرهنگ جامعه مقصد، خود به خود دچار تعارض فرهنگی و تضاد ارزشی میشود. در سرزمین ما، روندهای بزرگ مهاجرت از روستا به شهر، از شهر به شهر و حتی روند متفاوت مهاجرت از شهر به روستا (ساختن خانه و خلوتگاه ثروتمندان شهری در روستاهای کوهپایهای و ساحلی) مطلقاً نه کنترل میشود و نه مطالعه. برای همین طی چهل سال اخیر، بسیاری از روستاها خالی از سکنه شدهاند و جمعیت تهران و برخی کلانشهرها به سه برابر رسیده است و هیچ نهاد یا دولتی هم خود را مقصر در این اتفاق نمیداند.
مهاجرت، خود به خود، حاشینهنشینی به بار میآورد. وجود ۱۱میلیون حاشیهنشین طبق آمارهای رسمی وزارت مسکن و وزارت کشور، مانند بمبی درون شهرهاست. طبق همه مطالعات جهانی، نپذیرفتن ارزشها و هنجارها، قانونشکنی، هنجار گریزی و مقابله با هنجارهای حاکم و پذیرفته شده، در میان حاشیه نشینان به میزان بسیاری بیشتر از سایرین است. جمعیت حاشیهنشین ویژگیهایی از این دست دارد: معمولاً از شغل مناسبی برخوردار نیست، اگر شاغل باشد درآمدش پایینتر از میانگین جامعه است. تعداد افراد خانوار بیشتر از متوسط جامعه است، فرزندانشان مراحل طبیعی رشد را طی نمیکنند و برای به دست آوردن درآمد، از مرحله خردسالی مستقیماً وارد مرحله بزرگسالی میشوند. احساس ظلم و تبعیض میکند، داشتههای افراد متمکن را نامشروع میداند، برای به دست آوردن سهم بیشتری از رفاه ممکن است ارزشها و قوانین جاری را زیر پا بگذارد. طبعاً همه حاشیهنشیان مجرم یا بزهکار نمیشوند، اما شرایط اجتماعی برای جرم و بزهکاری در میان آنها کاملاً فراهمتر است.
نباید فراموش یا کتمان کرد که سست شدن ارزشهای اجتماعی طی سالیان اخیر و منفعت محور شدن جامعه به جای اخلاق محوری، انگیزه را برای مجرمان و کسانی که گرفتن سهم بیشتر از جامعه را حق خود میدانند بیشتر میکند. وقتی اخبار فساد، اختلاس و تخلفات مالی توسط افراد متعلق به طبقات مختلف جامعه از حاکمیت تا کارمند بانک یا گمرک، هر روز در جامعه در حال انعکاس است و این پیام را به جامعه القا می کند که همه آنها که میتوانند در حال رقابتی نفسگیر برای به دست آوردن سهم بیشتری از منابع به هر شیوه ممکن هستند و وقتی اصول اخلاقی و پایبندی به قانون و عرف و شرع، برای برخی بزرگان و نامآوران نیز فرو میریزد، دیگر چه توقعی از مجرم سابقهداری است که چیزی برای از دست دادن ندارد؟
بویژه در کشوری زندگی میکنند که با سابقه آدمربایی و تجاوز میتوانند آزادانه در شهر زندگی کنند و آتنای ۶ ساله را به قتل برسانند و با سابقه ۱۳۰ فقره سرقت، میتوانند در خیابان راه بروند و طعمهشان این بار، نوزاد ۸ ماهه باشد.