پیرزن برای «سید عیسی» شرط گذاشت که اگر سه خواستاش را برآورده کند، مسلمان شود. خواست اول او، خبر از گاوی بود که گمشده بود. سید مکثی کرد و گفت: گاو تو در حالی که گوسالهای زاییده، کنار چشمه است و گرگی در حال بازی گوساله است، اما کاری با آنها ندارد! پیرزن به دنبال گاوش رفت و آن را یافت. درخواست دوم پیرزن، چشمهای بود که هر کس دست در آن کند، به آرزویش برسد. سید نیزهای افکند و در محل فرود آن، چشمهای جوشید که «مراد» نام گرفت. شرط سوم، نشانهای بود که قبله را مشخص میکند. نیزه دیگر بر کوه فرود آمد و در آن فلشی ایجاد کرد که رو به قبله بود.
داستان پیرزن و «سید عیسی» به همینها ختم نمیشود، در جایی دیگر از روستا، سنگی بزرگ روی سنگی کوچک قرار گرفته است. بر اساس افسانهها، سنگ بزرگ را همان پیرزن وقتی سید در حال نماز بود، از بالای کوه سُراند تا روی او بیفتد. اما سید بدون اینکه نماز را بشکند، سنگ ریزهای انداخت و سنگ بزرگ روی سنگ ریز ماند و خشک شد.
حالا صدها سال از تاریخ حضور این سیدگذشته است. چشمه مراد، فلش رو به قبله و سنگی بزرگ که روی سنگی کوچک قرار دارد، هویت بخش مردم روستایی است که در دل کوههای زاگرس زندگی میکنند، روستایی که نامش نیز دلالت بر حضور سید عیسی دارد: روستای «سرآقاسید»، در قلب رشته کوههای زاگرس، مرز میان استانهای اصفهان و چهارمحال و بختیاری، جایی که خودرو به سختی به آن میرسد و به دلیل معماری پلکانی، کاملا ویژه و منحصربهفرد است.
ماسوله زاگرس!
روستای سر آقاسید در ۱۴۰ کیلومتری شهرکرد و از توابع شهرستان کوهرنگ واقع شده است. این روستا با قدمت ۶۰۰ ساله، به «ماسوله زاگرس» نیز شهرت دارد و خانههای خشتی آن به گونهای است که حیاط مقابل هر خانه، سقف خانهای دیگر است.
خانهها با خشک و گل ساخته شدهاند، ولی استحکام مناسبی دارند و حتی سرمای کشنده زمستان را تحمل میکنند. منازل تو در تو است و بعضا برای رفتن به ردیف بالاتر، باید از نردبانی در مقابل خانه یکی از اهالی بالا رفت. سقف خانهها از خاکی است که با غلطکهای سنگین، چنان روی هم فشرده شده است که امکان نفوذ راحت آب به آن، وجود ندارد. تیرکهای چوبی، حافظ سقف خانههاست و درهای چوبی کمکم به درهای فلزی تبدیل شده است. روستا در منظری کلی، سازهای است طبقه طبقه. کوچههای تو در تو و منازل مملو از گرمای زندگی، بی شک برای هر گردشگری جذابیت بیبدیلی به همراه خواهد داشت.
اهالی روستا از قوم بختیاری هستند و فرهنگ بومی ریشهدار این قوم بزرگ ایرانی، در روستا دیده میشود. پوشش زنان و لهجه و آداب و رسوم آنها نشان از اصالت این مردمان دارد. بعد از کباب لذیذ بختیاری، از جمله غذاهای مخصوص آنها «آب قارچی» است که با استفاده از قارچهای کوهی، سیب زمینی و عدس پخته میشود و خواص منحصر بهفردی دارد. تقریباً همه اهالی روستا، قارچ کوهی را بهار از کوه و دشت جمعآوری میکنند و بعد از خشک کردن، از آنها تا آخر زمستان بهره میبرند. «آش کاردی» هم نوعی غذا است که با سبزی کوهی پخته میشود و مورد علاقه اهالی است. گوشت بز و گوسفند و لبنیات نیز از دیگر خوراکیهایی است که در سبد غذایی همه اهالی روستا وجود دارد.
جمعآوری آذوقه زمستان
در روزهای پایانی شهریورماه، زمانی که آخرین گروههای ایلات بختیاری از کوهرنگ به سمت ییلاقات خوزستان میروند، در روستا جنب و جوش مضاعفی دیده میشود. برخی برای مهاجرت به شهر به دلیل داشتن فرزندان دانشآموز آماده میشوند و بسیاری دیگر که قصد ماندن در روستا در فصول سرد را دارند، به جمعآوری هیزم و آذوقه مشغولند. از دیگر سو، با توجه به نزدیکی ماههای محرم و صفر، زوجهای جوانی که قصد ازدواج دارند، به سرعت مشغول فراهم کردن مقدمات مراسم ازدواجند و هر هفته چند مراسم عروسی برگزار میشود.
در غرب روستا، زمینها به سختی و مشقت هموار شده و در آن علوفه و بعضی از انواع سبزی مورد استفاده اهالی، کاشته شده است. این زمینهای کوهستانی کنار رودخانه متعلق به اهالی روستاست و اندکی از نیازهای آنها را در ماههای گرم سال تأمین میکند. درختان کهن گردو نیز از جمله دیگر اموال روستاییان است که به طور پراکنده در این محدوده قرار دارد.
با توجه به محدود بودن زمینهای روستا، اهالی به طور سنتی از مراتع منطقه برای تغذیه دامها استفاده میکنند، اما به دلیل فشار زیادی که بر مراتع وارد شده، این مناطق برای چند سال به وسیله سازمان مراتع قُرق شده است و فعلاً اجازه چرای دام در آنها داده نمیشود.
چشمه مراد برای رفع حاجت
همان طور که گفته شد، «چشمه مراد» در افسانههای روستای «سرآقاسید» وقتی جوشید که سید عیسی به درخواست پیرزنی، نیزهای بر کوه افکند. دل کوه را شکافت و آب جوشید. این چشمه در کوه مقابل روستا که فاصله کمی با آن دارد، هنوز جاری است. شکافی در کوه و آبی زلال و به غایت خنک. بر اساس همین افسانهها اگر فردی با نیت پاک دستش را در آب چشمه کند و چیزی مثلاً یک برگ یا ریشه یک گیاه به دستش بیاید، حاجتش روا خواهد شد. این اعتقاد کماکان پابرجاست و اهالی روستا،
گهگاه در جستجوی حاجتی، خود را به لب چشمه میرسانند.
چشمه نمک شفابخش
چند کیلومتر آن سوتر از روستا و در
سینه کش یک کوه، چشمهای با آب بسیار شور جاری است. طی قرنها، روستاییان با حفر گودالهای پلکانی، سرعت این آب را کاهش دادهاند که باعث میشود نمک آن تهنشین شود. در نتیجه هم آب نسبتاً شیرین تری وارد رودخانه شود و هم از نمک محلول در آن استفاده کنند.
یکی از فعالیتهای اهالی روستا تراشیدن نمکهای ته نشین شده برای انتقال آن به روستا و استفاده از آن است. گرچه احتمالاً روی ترکیب این نمک تحقیق عملی جامعی نشده است، اما اهالی روستا معتقدند این نمک خواص فراوان دارویی دارد.
گردشگران خارجی
نکته جالب توجه، حضور گردشگران خارجی در روستای «سرآقاسید» است. این روستا گردشگرانی از شهرها و روستاهای همجوار دارد که عمدتاً برای ادای نذر به آنجا میروند . به جز زائران، بقیه گردشگران خارجی هستند. به عبارت دیگر، روستای «سرآقاسید» ظاهراً برای گردشگران خارجی شناخته شدهتر از برخی ایرانیان است. یک گروه هلندی، چند نفر چینی و یک ایتالیایی در روزهای آخر شهریور ماه در روستا اقامت کردهاند.
«مارکو» گردشگر ایتالیایی است که تنها و پیاده سفر میکند. وی در گفتگو با گزارشگر روزنامه اطلاعات میگوید: ۲۵ سال سن دارم، از ۱۸ سالگی سفر میکنم و چون پیاده سفر کردن را دوست دارم، عموماً تنها هستم.
وی در مورد مزیت سفر پیاده میگوید: وقتی پیاده مسافرت میکنی، امکان بیشتری برای برقراری ارتباط با مردم محلی داری، اما وقتی داخل ماشین هستی، هر جایی که بخواهی نمیتوانی توقف و از مناظر طبیعی استفاده کنی یا با مردمی که زندگی میکنند، ارتباط برقرار سازی.
وی هدفش از سفر را طبیعتگردی، آشنایی با فرهنگ و دیدار با اقوام گوناگون بیان میکند و میافزاید: پیشتر هم پیاده در ایتالیا به استان «لووینیا» و بعد از آن به «کرواسی» و سال گذشته به «ایسلند» سفر کردم و هدفم در همه سفرها همین سه موردی بوده که بیان کردم.
«مارکو» تعریف میکند که از تهران، با اتوبوس به شهرکرد آمده و پیاده به شهر
زاینده رود رفته است. او سپس خود را با ماشین به «چلگرد» رسانده و از آنجا پیاده به روستای «سرآقاسید» آمده است و قصد دارد بعد از این روستا، به شیراز، اصفهان و کاشان برود و در نهایت به تهران برگردد.
این گردشگر ایتالیایی آشنایی خود با ایران را اینگونه توضیح میدهد: در ایسلند، با خانمی آشنا شدم که وقتی متوجه شد طبیعت و فرهنگهای بومی را دوست دارم، به من پیشنهاد داد که حتما به مغولستان و ایران سفر کنم. من سفرهای فرهنگی را دوست دارم. ایران طبیعت زیبا دارد و طبیعت آن با اروپا و ایتالیا بسیار متفاوت است و برای همین مصمم شدم به ایران هم سفرم کنم.
مردمان مهربان و سخاوتمند
تبلیغات گسترده علیه فرهنگ و مردم ایران در بسیاری از کشورها و از جمله کشورهای اروپایی متأسفانه باعث شده است بسیاری از گردشگران علاقهمند از سفر به کشورمان خودداری کنند. اما مارکو، از جمله افرادی است که تحت تأثیر تبلیغات منفی قرار نگرفته است. میگوید: زمانی که میخواستم به ایران بیایم، دوستانم به من گفتند تو دیوانهای، آنجا تو را میکشند! اما وقتی به اینجا رسیدم از مهربانی و سخاوتمندی مردم غافلگیر شدم. مردم ایران خیلی گرم هستند. میدانستم که ایرانیان آن طور که تبلیغ میشود نیستند، مهربانیشان حتی از آنچه فکر میکردم، بیشتر است، آنقدر مهربان هستند که مجبورم برنامهام را عوض کنم. یک گردشگر در ایران به مردمانی برمیخورد که مجبور میشود برنامهاش را عوض کند و رفتناش را به تعویق بیندازد. من لحظه به لحظه در ایران را با شوق زندگی میکنم. در اروپا اینگونه نیست، همه چیز برنامه دارد و قرار نیست کسی ناخواسته از شما پذیرایی کند. وقتی در کشور خودم، ایتالیا، پیاده مسافرت میکردم، هیچ کس تعارف نکرد که شب را در منزلش بمانم یا کسی غذا تعارفم نکرد، ایرانیان سخاوتمندند و برای همین ایران با همه جای دیگر دنیا فرق دارد.
گوگل معرف سرآقاسید!
اگر کسی بخواهد به روستای «سرآقاسید» سفر کند، اطلاعات زیادی در مورد آنجا، نحوه استقرار در روستا و مسیرها پیدا نخواهد کرد. این روستا حتی برای ایرانیان نیز ناشناخته است و احتمالاً یک گردشگر خارجی، نتواند اطلاعات قابل قبولی از هموطنانمان در مورد این روستا به دست بیاورد. «مارکو» میگوید: من در «گوگل» عبارت «مناظر ایران» را جستجو کردم. چند تصویر از روستاهای ایران دیدم و تصویر روستای «سرآقاسید» برایم خیلی جذاب بود. وی ادامه میدهد: وقتی به اینجا رسیدم، برایم غیر قابل باور بود. اصلاً تصور نمیکردم با چنین روستایی مواجه شوم و فکر میکنم در هیچ جای دنیا شبیه اینجا را نبینم. البته فقط یک روز میتوانم اینجا بمانم و فردا به «چلگرد» میروم و بعد به فارسان و بعد به سمت شیراز، اما دوست دارم دوباره به اینجا برگردم. قصد دارم قبل از رفتن یک قطعه فیلم با دوربین پرنده (کوادکوپتر) بگیرم.
این گردشگر ایتالیایی در گفتگوی خود با روزنامه اطلاعات باز هم بر سخاوتمندی ایرانیان تأکید میکند و میافزاید: در راه که پیاده میروم، بسیاری از ایرانیان با خودروهایشان توقف و تعارف میکنند که سوار شوم. آنها فکر میکنند وسیله نقلیه پیدا نکردهام و میخواهند بدون دریافت پول مرا به مقصد برسانند؛ من اینها را به دیگران خواهم گفت!
غار یخی با برفهای صدها ساله
بعد از کوهرنگ و ابتدای جاده «سرآقاسید»، غار یخی قرار دارد که به تازگی بسیار مورد توجه گردشگران قرار گرفته است. این غار که از برفهای دهها یا شاید صدها ساله تشکیل شده است، مشتاقان زیادی دارد. رودی از آب زلال و بسیار سرد نیز از این غار جاری است که توجه زیادی را به خود معطوف کرده است. این غار که در حدود ۲۰ کیلومتری روستا قرار دارد،
سر آغاز جادهای خاکی و پر پیچ و خم است که مشتاقان را به «سرآقاسید» میرساند.
در دهه ۶۰ خورشیدی برای روستا جادهای کشیده شد، تا پیش از آن راهی برای ورود و خروج با خودرو به روستا وجود نداشت و اهالی از حیوانات بارکش برای رفت و آمد استفاده میکردند. اما از آن تاریخ، این جاده گرچه عریض است، اما بدون آسفالت مانده است. بسیاری از اهالی روستا در این مورد نگرانیهایی دارند. به گفته آنها خسارتهای وارد شده به خودروهای اهالی بسیار بالا است و هرساله مجبورند برای دیسک و صفحه و جلوبندی خودروهایشان، هزینههای زیادی را متحمل شوند. به علاوه، این جاده در منطقهای است که برف سنگینی میبارد و عموما در فصل زمستان برای روزهای متوالی بسته میشود.
عروسی با شلیک گلولهها
روند آشنا شدن زوجهای جوان در روستای سرآقاسید، همانند بیشتر مناطق دیگر کشور است. داماد و خانواده اش به خواستگاری دختر میروند و بعد از آن به ترتیب مهمانیهای بله برون، تعیین مهریه و شیربها و نامزدی برگزار و در نهایت جشن ازدواج گرفته میشود. اما مراسم روز ازدواج، در روستای سرآقاسید، شباهت زیادی به مراسم بختیاریها دارد.
از ظهر صدای شلیک گلولهها، خبر از مراسم بعد از ظهر میدهد و اهالی دسته دسته خود را برای حضور در این مراسم در بالاترین بام روستا، آماده میکنند. لاشه چندین راس گوسفند روی دارهای چوبی آویخته شده است تا برای تهیه شام استفاده شود. هر کدام از اهالی بنا به توانایی خود در حال انجام امور مربوط به مراسم هستند. هر از گاهی، صدای گلولهای دیگر به گوش میرسد. نوجوانان مشتاق دور و اطراف تفنگ ایستادهاند و بادقت سعی میکنند نحوه شلیک با آن را یاد بگیرند.
داماد، داریوش نام دارد. ۲۵ ساله است و همسرش ۲۳ سال دارد. میگوید: در اینجا برای ازدواج مشکل زیادی وجود ندارد و هر کس ازدواج کند، یا خانهای از قبل دارد و یا به کمک اهالی، خانهای جدید برای او ساخته میشود. کارم کشاورزی است و در زمینهای روستا یونجه، شبدر و گندم میکارم، گردو هم داریم. وی میافزاید: امسال اوضاع کشاورزی بهتر از پارسال بود و شکر خدا راضی هستیم.
کم کم صدای ساز و دهل و بعد سورنا و کرنا بلند میشود و مردان روستا دست در دست یکدیگر به پایکوبی میپردازند. رقص محلی شامل «رقص سه پا» با دستمال بازی و بعد از «چوب بازی» است. گردشگران نیز از این رقص زیبا به وجد میآیند و در آن شرکت میکنند. از آن جمله، «مارکو» است که با اشتیاق سعی دارد در کنار دیگر مردان روستا، آن را بیاموزد.
مشکلات روستا
حجت دادور، دهیار روستاست، او در گفتگو با گزارشگر روزنامه اطلاعات توضیح میدهد: روستای «سرآقاسید» حدود ۳۰۰ خانوار جمعیت دارد که در زمستان نیمی از اهالی از اینجا میروند. وی دلیل خروج زمستانی بعضی از اهالی را بسته شدن جاده اصلی روستا و مشکلات مربوط به آن میداند و میافزاید: به جز این، روستا دبیرستان ندارد و کسانی که فرزند محصل در این مقطع تحصیلی دارند، عموماً به کوهرنگ، اصفهان و یا شهرکرد میروند.
«سلمان» یکی دیگر از اهالی روستاست که یک فرزند دانشجو، یک دیپلمه، یک دبیرستانی و یک فرزند قبل از سن تحصیل دارد. او موضوع تحصیل را از جمله مواردی میداند که عامل مهاجرت اهالی روستا به شهرها است. وی ادامه میدهد: در روستا دبستان داریم و تا کلاس هفتم آموزش داده میشود، معلم از جای دیگر به روستا میآید و درس میدهد، اما برای بعد از کلاس هفتم، بچهها باید به شهر بروند. ۲۰۰ دانش آموز
داریم و بین ۲۰ تا ۳۰ دانشجو هم از اهالی روستا در دانشگاهها مشغول تحصیلند.
خانه بهداشت و حمام بدون سوخت
روستا «سرآقاسید» خانه بهداشت
تازه سازی دارد و حمام روستا نیز تازه ساز و فراهم است، اما مورد استفاده اهالی روستا قرار نمیگیرد. حجت، دهیار روستای سرآقاسید، دلیل آن را نبود سوخت و بسته بودن دورهای جاده میداند. اما ظاهراً سبک زندگی اهالی روستا و استفاده از آب رودخانه برای شستشو، دست کم در تابستان، دلیل دیگر عدم استفاده از حمام روستا است. نبود سیستم جمع آوری فاضلاب از دیگر مشکلات بهداشتی روستای سرآقاسید است که دهیار بر آن تاکید دارد. وی میگوید: گرچه سرویسهای بهداشتی در چندین جای روستا ساخته شده است، اما فاضلاب آنها در آبکندها رها میشود. دیگر مشکل بهداشتی این روستا، زبالههای فراوانی است که دراماکن عمومی پراکنده شده است. اهالی روستا متأسفانه خود را به جمعآوری آن مقید نمیدانند و ظاهراً تلاشی برای این کار هم نمیشود.
حجت دادور میگوید: ده روز پیش کارگر گرفتیم و زبالههای کل روستا را جمع آوری کردیم و آتش زدیم. اما دوباره متأسفانه همان مسیرها پر از زباله شد، برای همین با شورا و بخشدار هماهنگی کردیم که دو نفر به صورت پیمانی استخدام شوند تا به جمعآوری زباله بپردازند.
حفظ میراث فرهنگی روستا
برای حفظ بافت روستای «سرآقاسید» طرحهای متعددی پیشنهاد شده است، از جمله اینکه روستای فعلی به همین شکل باقی بماند و اهالی به روستایی تازه ساز دیگری منتقل شوند تا معماری آن حفظ شود. حجت دادور در این مورد میگوید: همیشه برنامهریزیهایی میشود، اما تا به نتیجه برسد، طول میکشد. وی در مورد شمار گردشگران روستا میافزاید: تعداد توریستها آمار مشخصی ندارد، اما از کشورهایی مانند ایتالیا، آلمان، ژاپن و انگلستان زیاد به اینجا میآیند.
وی همچنین صنایع دستی اصلی اهالی روستای «سرآقاسید» را چوقابافی و جاجیم بافی میداند و میافزاید: یک سری دیگر صنایع دستی مثل خورجین و چادر هم با موی بز بافته میشود. او مشکل اصلی روستا را عدم پیگیری آسفالت جاده آن میداند.
گزارش و عکس: سجاد تبریزی