درگذشت نویسنده «بابا آب داد» در سکوت خبری!

 

 

 

سیدعباس سیاحی، از مفاخر و نویسندگان اردستان اصفهان، چند روز پیش درگذشت.‌
به گزارش ایبنا،سیدعباس سیاحی،معلم عشایری،رنگرز و فرش شناس و از مفاخر و نویسندگان اردستان اصفهان و نویسنده کتاب فارسی کلاس اول دبستان «بابا آب داد» درگذشت.
عباس سیاحی، کارشناس زبان‌آموزی پایه در سال ۱۳۱۱در اردستان به دنیا آمد که در عین حال از اولا‌د حکیم‌الملک معروف بود. زندگی او در کودکی فقیرانه و روستایی بود. او در سال ۱۳۳۲از دانشسرای مقدماتی دانش‌آموخته شد. در سال ۱۳۳۷با تشکیل نخستین دوره رشته آموزش ابتدایی وارد دانشسرای عالی شد و از آنجا لیسانس گرفت .
سپس آموزگار کلا‌س اول و معلم آموزگاران کلا‌س اولی شد. سیاحی در برنامه‌ تربیت سپاه دانش و مبارزه با بی‌سوادی به همه جای ایران سفر کرد. او و همکارانش از سال ۱۳۴۴خط زمینه را به کتاب فارسی اول دبستان وارد کردند.
مراسم خاکسپاری این نویسنده روز ۱۰اسفند در آرامستان کشن برگزار شد.
سیدعباس سیاحی، در سال ۱۳۱۱ در اردستان، از توابع استان اصفهان، به دنیا آمد. بیش‌تر او را به خاطر کتاب فارسی اول دبستان می‌شناسند؛ کتابی که همه‌ی ایرانیان سوادآموزی را با آن آغاز کردند. برخی نیز در سینما با چهره‌ی او آشنا شدند؛ در نقش خودش، معلم دبستان، معلم عشایری، در فیلم گبه‌ی محسن مخملباف که پای تخته نگاه به نگاه بچه‌ها و دوربین در زیر مدرسه‌ی چادری، کلمه‌ها را بخش می‌کرد و صدا می‌کشید.
زندگی‌نامه‌ سیدعباس سیاحی از زبان خودش
در روزهای آخر اسفندماه، پنج روز مانده به عیدنوروز، همان ایامی که می‌گویند زمین نفس می‌کشد، در سال ۱۳۱۱ در اردستان به دنیا آمدم؛ در یک اتاق کاه‌گلی در محله‌ای از اردستان که دورافتاده و شبیه ده بود و یک قنات دو طبقه داشت. در یک خانواده فقیر که در عین حال، از اولاد حکیم‌الملک معروف بودند.
از کلاس سوم دبستان به بعد، تابستان‌ها به تهران می‌آمدم و میوه فروشی می‌کردم و خرج تحصیل را درمی‌آوردم و آغاز پاییز به اردستان برمی‌‌گشتم و به درس خواندن ادامه می‌دادم. به همین ترتیب، تا کلاس نهم و در واقع سیکل اول دبیرستان را در اردستان درس خواندم بعد به تهران آمدم و وارد دانشسرای مقدماتی شدم.
در سال ۱۳۳۲ از دانشسرای مقدماتی فارغ‌التحصیل شدم و کارم را از روستاهای درکه آغاز کردم و در سال ۱۳۳۴ با شوق ادامه‌ تحصیل در دانشگاه دیپلم ادبی گرفتم و همان سال وارد دانشکده‌ی معقول و منقول شدم. بیش از یک سال آن جا درس نخواندم؛ اما از محضر استادان بزرگی چون دکتر زرین‌کوب حاصل بزرگی به دست آوردم.‌به هر طرف که کاری و هر جبهه‌ای که برای تلاش و سوادآموزی بود، کشیده شدم. در برنامه‌ تربیت سپاه دانش و مبارزه با بی‌سوادی به همه جای ایران سفر کردم. فعالیت در سپاه دانش و بعد از مبارزه با بی‌سوادی به اندازه‌ای همه جانبه و گسترده بود که مجبور شدم در سال ۱۳۵۲، در بیست و یکمین سال خدمت بازنشسته شدم، کارهای اصلی و تربیت معلم را بعد از بازنشستگی کردم.
آن وقت فصل دوم زندگی من شروع شد. از دوران کودکی، نقش رنگرزی و علاقه‌ای و گوشه‌ای چشمی به این کار را از مادربزرگ در خاطر دل داشتم. پس از فراغ کار کلاس اول پاتیل‌های رنگ، سبز و سرخ و عنابی را علم کردم و شدم رنگرز نخ قالی و قسمتی شد و این نقش و نگار نخ و گلیم و فرش و گبه باز هم در مدرسه چادری عشایر در فیلم «گبه» ماندگار شد و می‌دانید که در آن فیلم هم من یک معلم پیرمرد کلاس اولی بودم.
امروز در کنار خانم ” فاطمه خلیلی”، همسر فرهنگی‌ام و دختر و پسری خوب، فصل سوم زندگی را پایه‌ریزی می‌کنم. کاشت گیاهان رنگرزی در ولایت اردستان و این تکاپو و تلاش من چیزی نیست جز روحیه‌ی یک معلم کلاس اولی که به نظر من مغز، اندیشه و قلب تپنده‌ی پیکر جامعه، آن‌جاست، اگر کار در آن جا اصولی و درست باشد، بقیه راه هم، درست می‌شود، آن جا سرشار از شوق و شور زندگی است و تمام سرمایه‌ من در هر گاه زندگی از آن جاست‌. ‌اگر بپرسید من برای آموزش ابتدایی چه کار کردم، می‌گویم کاری را که من برای آموزش ابتدایی کردم، جمع‌آوری کار و زحمت‌های دیگر پیشکسوت‌ها و تدوین آن در کتاب کلاس اول است. از سال ۱۳۴۴ خط زمینه را به کتاب درسی وارد کردیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *