در نهضت مشروطیت، محور اصلی قانون خواهی بود. رد پای این خواست ملی را باید در رساله کوچک مستشارالدوله بدست آورد. همه میدانیم که در نهضت مشروطه، شعار اصلی عمومی درخواست «عدالتخانه» بود. عدالتخانه به معنای مجلس قانونگذاری بود. بذر این شعار توسط همین رساله کوچک نهاده شد. رسالهای که بسیار مختصر بود ولی موج تأثیرش بسیار بود. عنوان رساله میرزایوسف تبریزی معروف به مستشار الدوله، «یک کلمه» بود که نخستین بار در سال ۱۲۸۶ منتشر شد.مستشارالدوله سعی در واکاوی عللعقبماندگی جامعه ایرانی داشت و دنبال یافتن راه رهایی از توسعهنیافتگی و استبداد میگشت. وی در رساله«یک کلمه» از زبان دوستی که وجود خارجی ندارد، پیشرفت کشور را فقط در یک کلمه و آن هم «قانون» ذکر میکند.
همان سالهای نخست پس از مشروطیت برای اهل نظراین سؤال مطرح شد که آیا با قانون همه چیز حل میشود؟ یا آنکه که مشکل اصلی جامعه ما قانون نیست، چیز دیگری است؟در زمان ما هنوز هم این سؤال مطرح است و هرکس شاید در پاسخ به آن نظری بدهد.
به نظر اینجانب، مطالعه وضعیت زمانمان به ما میگوید که قبل از قانون باید به کلمهای دیگر نه تنها توجه شود، بلکه بهتر است بگوییم از مغز استخوان پذیرفته شود و آن کلمه «حقداری» است؛ اینکه اولا من به عنوان یک انسان و ثانیاً نه تنها من، بلکه هرکسی نه فقط مکلف است، بلکه حقوقی دارد، قبل از هرچیز باید در میان جامعه بشری نهادینه شود. پذیرفتن اینکه همانطور که من حقوقی دارم، دیگری نیز حقوقی دارد، ما را به نهادی بسیار مهم رهنمون میشود وآن نهاد، چیزی است بیش از رواداری، تسامح، تحمل و مدارا.
جان لاک، فیلسوف آلمانی که از پیشروان نهضت روشنگری دراروپا است رسالهای درسال ۱۶۸۹میلادی نوشته است تحت عنوان: A Letter Concerning Toleration
البته جان لاک، رساله دیگری درباره حکومت دارد که شخصی به نام حمید عضدانلو[۲] ترجمه کرده و دو مقدمه از دو فیلسوف درباره جان لاک آورده که آنان نیز همین نکته را شرح دادهاند. دراین مقاله جان لاک میگوید برای رسیدن به دموکراسی بایستی قبل از آن روحیه تحمل و مدارا را فرهنگسازی کنیم. به نظر لاک، بیشتر نزاعها وکشمکشها معلول عدم تحمل و پذیرش دیگری است.
رواداری و تسامح به این معناست که شخص بهرغم آنکه خود را حق و دیگری را باطل میداند، با او نزاع نکند و او را تحمل کند. ناگفته پیداست که اینگونه اندیشیدن تا زمانی که شخص ضعیف است نتیجه میدهد و صلح را برقرار میسازد ولی به محض قدرتمند شدن، چون خود را برحق میدیده و دیگری را بر باطل، برای تثبیت نظرحق خود سعی در مغلوب ساختن دیگران میکند و دوباره آتش نزاع شعلهور میشود.
ولی اگر به جای مدارا و رواداری، بر حق داشتن عمومی، خود و دیگران برای هرگونه اندیشیدن پای بفشاریم، هرگز برای محو دیگران ساطور بدست وارد به میدان نخواهیم آمد و درکمال آشتی به زندگانی خویش ادامه میدهیم. دراین گونه اندیشه شخص بجای رسیدن به اینکه من یقیناً و جزماً برحقم و دیگران بر باطل، میگوید من که در پی یافتن حقیقت بودهام، پس از سعی و تلاش فراوان اکنون چنین فکر میکنم. به دیگر سخن چنین شخصی همیشه خود را درجستجوی حقیقت میانگارد. چنین شخصی فکرخود را هرچند بردیگری عرضه میکند ولی هرگز تحمیل نمیکند. درعرضه کردن اندیشه خود، هدفش تبادل و گفتگوی فکری است و نه تحمیل عقیده بردیگران .
به نظرما در مباحث الهیات، «ایمان» به همین معناست. مؤمن کسی است که همواره درجستجوی حقیقت است. در قرآن مجید «ایمان» نهادی معرفی شده که به اصطلاح حکما مقوله بالتشکیک است یعنی دارای فزونی وکمی است.
و چون سورهاى نازل شود برخى از ایشان مىگویند: «این (سوره) به ایمان کدامیک از شما افزود؟» ولى به ایمان کسانى که ایمان آوردهاند مىافزاید و آنان شاد مىشوند
مؤمنان،فقط آن کسانند که چون یاد خداوند پیش آید دلهاشان بیمناک مىشود و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان مىافزاید و بر پروردگارشان توکّل مىکنند
ازآیات شریفه فوق چنین مستفاد میشود که ایمان حد یقف ندارد، همواره جوشان و درحال افزایش است. اگر ایمان حالت جزمیت داشت، کم و بیشی و تحول وتحرک درآن بیمعنا بود. به موجب آیات فوق، مؤمن هیچگاه از جستجوی حقیقت فارغ نمیشود.
چنانچه اینگونه بیندیشیم، رواداری معنای دیگری خواهد یافت. همگان خودرا در جستجوی حقیقت میبینند و اگر با دیگران درمیان میگذارند، هدفشان گفتگو و تبادل تجربیات است و نه جنگیدن و درگیری و سلطه جویی و اقتدار.
درادبیات اسلامی، کلماتی از قبیل، مباحثه، مناظره و احتجاج هرکدام با تفاوتهای معنایی خود زیاد بهکار میروند. ولی درهمه این واژهها گویی غلبه و پیروزی بر طرف مقابل نهفته است و به دیگر سخن، شخصی که برای انجام این قبیل نشستها پای مینهد، گویی از پیش نظری برگزیده و برآن جزم دارد و عزم کرده که آن را بردیگران بقبولاند. میخواهد فقط بگوید و پیام خود را برساند. اما درواژه «گفت وشنود»
به هیچ وجه این معنا مندرج نیست. هردوطرف میگویند تا بشنوندو از شنیدهها بهره ببرند. شخصی که برای چنین نشستی آماده میشود نظر خود را به جای اعتقاد و جزم فکر میداند و به جای من معتقدم، من چنین فکر میکنم میگوید . طرف مقابل هم درست مانند اوست. اگر هم مخالف است هرگز به عنوان جزم و این است و جزاین نیست، فکر خودرا مطرح نمیکند. خصم است ولی خصم به معنای طرف علمی و هرگز به این نتیجه نرسیده که بردیگری غلبه کند و خویشتن را پیروز تلقی نماید. اگر فکر خود را مطرح میکند صرفا به منظور تکامل، تعامل و تفاهم است تا فکرش تعالی یابد. ناصرخسرو گوید:
چون و چرا بجوی که بر جاهل
گیتی چو حلقه تنگ از اینجا شد
با خصم گوی علم که بی خصمی
علمی نه پاک شد نه مصفا شد
زیرا که سرخ روی برون آمد
هر کو به پیش حاکم تنها شد
خوی مهان بگیر و تواضع کن
آن را که او به دانش والا شد
درقرآن مجید آیهای آمده که بسیار دراین بحث کارایی دارد و اصولا گویی بیانگر همین مطلب است.آیه این است:
پس به بندگان من مژده بده! کسانى که گفتار را مىشنوند آنگاه از بهترین آن پیروى مىکنند، آنانند که خداوند راهنمایىشان کرده است و آنانند که خردمندند.
چنانچه از نظر مفسران سنتی در پیرامون این آیه غمض نظرکنیم و واژه« عباد» را، افرادی خاص و«القول» را قولی خاص تفسیر نکنیم، یعنی ما باشیم و خود آیه، قرآن مجید به عنوان معرفی بندگان واقعی و تربیت شده خود که مورد بشارت او هستند، چنین بیان میکند که انسانهایی هستند که به گفتارهای گوناگون گوش فرا میدهند، آنگاه بهترین آنها را گزینش و پیروی میکنند.
به دیگر سخن واژه «احسن» از نظر ادبی، صفت تفضیلی است و چنین میرساند که مراد از قول، جنس گفتار و واجد مفهوم جمعی است؛ یعنی گفتارهای گوناگون را« استماع» میکنند و از میان آنها گزینش اصلح واحسن مینمایند. واژه استماع هم که از باب استفعال است با سماع متفاوت است؛ یعنی به دنبال شنیدن اقوال گوناگون میروند.
نتیجه آنکه برای زندگانی اخلاقی درپناه آرامش، بایستی روحیه حقداری عمومی، روا داری و احترام به افکار دیگران را در خود و جامعه نهادینه کنیم. دیگران را بپذیریم، برای آنان حق اندیشهورزی و اظهار نظر قائل باشیم نه آنکه فقط خود را صاحب حق و نظر خود را صائب و دیگران را موظف به پذیرش بدون چون و چرا محسوب کنیم.
[۱]. سخنرانی ایراد شده در دانشگاه تهران، روز تجلیل از خادمان کتاب، ۲۸آبانماه ۹۸