خاطره ای از روانشاد دکتر محسن ضیایی فوق تخصص بیماریهای کودکان و استاد دانشکده پزشکی جان هاپکینز امریکا (دکتر سید محمد هاشمیان متخصص جراحی عمومی )
در سال ۱۳۶۴ شمسی برای بازیابی ودر حقیقت گذراندن یک دوره به روز رسانی در رشته جراحی عمومی پزشکی به واشینگتون- ویرجینیا رفتم خوشبختانه در یکی از مراسم دید و بازدید اقوام و اشنایان با دکتر محسن ضیایی استادعالیقدردر رشته پزشکی کودکان و ریاست محترم بخش بیماریهای اطفال در بیمارستان فرفکس ویرجینیا وابسته به دانشگاه جان هاپ کینز روبرو شدم .خودم را معرفی کردم ،به محض اینکه فهمیدند من از همدیارانشان هستم با شوق و علاقه فراوان مجددا به من دست داده و بدون اغراق حدود یکساعت در مورد شهرستان تربت حیدریه و پیشترفت و تغیر، توسعه شهرباهم صحبت کردیم ، استاد گفتند دکتر جان میدانی ارزویم چیست گفتم بفرمایید سراپا گوشم ایشان ادامه دادند دوست دارم به تربت بروم ودر انجا رایگان حداقل یکسالی در انجا طبابت کنم .
در جواب عرض کردم اکنون در تربت حیدریه تعدادزیادی از دانشجویان و پزشکان که شاگردان شمادر تهران بودند به جای شما این ارزوی شمارا شبانه روزانجام میدهند .
استاد پس از اتمام تحصیلات در دانشگاه جان هاپکینزبه ایران برگشته ودر دانشگاههای مختلف تهران و احتمالا شیراز تدریس میکردند و سر انجام در تهران بعنوان ریاست بیمارستان شهدای فعلی نیز به تدریس تخصصی پزشکی کودکان مشغول بودند . چند سال قبل از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی و با سابقه قبلی که در دانشگاه جان هاپکینزداشتند و نیز بواسطه تالیفات کتب متعددپزشکی در رشته بیماری های اطفال به زبان انگلیسی( حد اقل ۳ جلد ۵۰۰ الی ۸۰۰ صفحه ای ) . دست اندر کاران و استادان دانشکاه جان هاپکینز از ایشان دعوت نمودند و بلافاصله استاد ضیایی را به عنوان ریاست بخش اطفال بیمارستان فرفکس ویرجینیا (شاخه ای از دانشگاه جان هاپکینر) و استاد نمونه جهت تدریس پذیرفته شدند .
باید عرض کنم استاد محسن ضیایی با دختر استاد عالیقدر مرحوم دکتر غریب پدر پزشکی ایران در بیماری کودکان ازدواج کردند. که دارای چهار فرزنددختر که همه انها تحصیل کرده و در امریکامشغول کارند استاد ضیایی در طول سالهاییکه در تهران مشغول تدریس در دانشگاههای تهران بودند و تعداد زیادی از دانشجویان جزء شاگردان ایشان و تحصیل در رشته تخصص بیماریهای کودکان بودند از طرفی بعضی از متخصصین ایرانی در رشته بیماریهای کودکان که در امریکا تحصیل می کردند از شاگردان استاد محسن ضیایی هستند و استاد در پیش برد علم انها کوشش فراوان و راهنماییها پدرانه مینمودند
همواره مانند فرزندان خود میدانستند از جمله یکی از شاگردانشان اقای دکتر ولایتی متخصص بیماریهای کودکان ( وزیر امورخارجه قبلی جمهوری اسلامی ایران )بود اقای ولایتی هم با احترامی که به ایشان داشت به اتفاق تعدادی از استادان دانشگاههای تهران استاد ضیایی را برای سخنرانی در یکی از کنگره های پزشکی ایران تهران دعوت نموده و استاد ضیایی را از کشورهای خارج تا ایران همراهی نمودند .
استادضیایی وقتی فهمیدند من برای گذراندن یک دوره کوتاه امده ام بلافاصله گفتند فرداد ساعت ۹ در بیمارستان فرفکس در اطاق دفترم منتظر هستم . ضمنا از من پرسیدند در کجای ایران تحصیل کرده ای ؟( کفتم دوره هفت ساله پزشکی عمومی را در دانشکده پزشکی مشهد و پس از گذراندن خدمت نظام وظیفه سپاهی بهداشت در رود معجن – حصارو نامغ )) سپس در استخدام بهداری شرکت نفت ودر شهر مسجد سلیمان – ابادان و اهواز ذرامدم و خوشبختانه از عهده امتحان ورودی دانشگاه پهلوی شیراز برامده و دوره تخصص در رشته جراحی عمومی را با موفقیت ودریافت برد تخصصی جراحی عمومی موفق شدم .
انروز قبل از ساعت ۹ صبح خدمت استاد رسیدم استاد عالیقدرشخصا مرا به رئیس بخش جراحی معرفی نمودند
بدین ترتیب۴۵ روزدر کلینکهاو اطاق عملهای جراحی بیمارستان فرفکس هرروزاز ساعت ۹صبح تا ۴ بعد از ظهرتحصیل مطالب روز در رشته جراحی عمومی را نمودم که برای من بسیار بسیار اموزنده بود. البته هرروزکه به بیمارستان میرفتم اول به دفتر استاد ضیایی رفته و پس از عرض سلام روانه بخش جراحی عمومی میشدم استادضیایی هرهفته یکبارتمام استادان و رزیدنتهای بخش بیماریهای کودکان را دور هم جمع کرده ودر مورد بیماران و کودکان مختلفی که در عرض یک هفته گذشته تحت معالجه قرار گرفته و یادر بخش بستری شده بودند سئوالات لازم را از همه پزشکان و رزیدنتها مینمودند ،یک روز استاد بمن گفتند امروز هم بد نیست در دوره ما شرکت کنی ،با کمال میل و خوشحالی از استاد تشکر کردم .
دکتر ضیایی از همه استادان و رزیدنتها به ترتیب سئوالات متفاوتی مینمودندو انها جواب میدادند.یکی از سئوالات در مورد علت از بین رفتن کودکی ۶ ماهه بود (فوت کودک )هر کدام از استادان و رزیدنتها جوابهای متعددی ارائه نمودند .
استادعزیز به ارامی و با احترام رو به استادان و رزیدنتها گفتند شما همه ازمایشها ی لازم و مختلف را انجام دادید ولی به تشخیص نرسیدید من مطمئن هستم اگر یک معاینه ساده را هم میکردید به تشخیص میرسیدید و به احتمال قوی میتوانستید این کودک را نجات بدهید و ان اینست که هیچکدام از شما سر کودک را با دست لمس نکردید،که اگر این معاینه را میکردیدکودک به شدت احساس درد نموده و با دادهای بلند گریه میکردکه این خود نماینده وجود عفونت در جمجمه و نزدیک مغز بود .
اخرین روز که برای خداحافظی خدمت استاد ضیایی رسیدم ایشان جلد اول کتابشان را پشت نویسی نموده و به عنوان یاد بود بمن دادند .که در ذیل مشاهده میگردد .