خاطره ای از همشهری عزیزمان اقای محمود تربتی سنجابی پژوهشگر ، نویسنده و روز نامه نگار در باره زنده یاد استاد محمد جواد تربتی

7 photo_2020-04-17_18-27-29 - Copy

چندی پیش در خدمت همشهری عزیزمان  آقای محمود تربتی سنجابی بودم ، ایشان  خاطره بسیار جالبی را برای من بیان کردند اکنون که مصادف است با پنجاهمین سالگرد در گذشت زنده یاد استاد محمد جوادتربتی همشهری فرهیخته ، شاعر ، نویسنده . استاد دانشگاه  پلیس و مدیر روز نامه پولاد لازم دیدم  آنرابرای همشهریان در سایت تربت ما درج نمایم. چون آقای محمود تربتی سنجابی خواهر زاده استاد هستند اطلاعات ارزشمندی از ایشان دارند و همیشه از مصاحبت  و همنشینی با ا ستاد  بهره مند بوده اند بطوریکه به  منظور قدر دانی از محمد جوادتربتی در سال ۱۳۹۲  کتاب ایران نمی میرد (یاد نامه استاد محمد جواد تربتی ) را منتشر نمودند که مورد استقبال عموم واقع شد بطوریکه اکنون نایاب است البته من تعدادی از این کتاب را تهیه و به همدیاران علاقمند هدیه کردم  امیدواریم در آینده به مناسبتهای گوناگون مطالب و موضوعات دیگری از جناب آقای محمود تربتی سنجابی که نویسنده ، پژوهشگر واز روزنامه نگاران پیشکسوت گذشته بوده ودر روز نامه اطلاعات خدمات موثری داشته اند دریافت ودر این سایت برای علاقمندان  به اشتراک بگذارم ( لازم به یاد آوریست این موضوع قبلا درسالنامه  اطلاعات  سال۱۳۹۲” منتشر گردید) کاظم   خطیبی

 ((روزنه امید))

در تابستان ۱۹۷۷میلادی  ( سال ۱۳۵۶  شمسی ) که برای مطالعاتی در زمینه امور شهرداریهای بریتانیابه انگلستان رفته بودم فرصت زیارت علامه فقید زنده یاداستاد محمد مشکات دست داد. استاداز اساتید دانشکدههای حقوق و  الهیات تهران  بود که دوران بازنشستگی را در لندن سپری میکرد .

روزی با همکار قدیمی ام (( پور داد) در روز نامه اطلاعات به دیدارش شتافتیم  اساتیدی چون ایرج افشار ، استاد جواد مشکور ، و دکتر اعتمادیان و علی اصغر توکلی  استاد زبان فارسی دانشگاه لندن در محضر استاد حضور داشتند ، استاد ضمن معرفی حقیر به حاضران اضافه کردکه من همشیره زاده دوست در خاک خفته اش استاد محمد جواد تربتی هستم . بعد با اشاره به دکتر اعتمادیان  همسایه اش ، خاطره ای از تربتی و دکتر اقبال را به یاد اوردکه شنیدنی بود.

استاد گفت :سال گذشته  بعد از ظهر یک روز مه الودو سرد زمستان مردی که حدود ۵۰ ساله بودوخود را دکتر سنجان و یا همچون اسمی معرفی کرد، به دیدارم آمد  پس از پذیرایی مختصر سئوال کرد: آیا مرا به یاد  می اوردی؟ گفتم خیر ،ناشناس سپس به شرح زندگی خود پرداخت گفت : من اهل تربت حیدریه هستم  بعد از ۲۸ مردادکه سال اول دبیرستان را می گذراندم ، به علت فعالیت در حزب ایران تحت تعقیب شهربانی قرار گرفتم  بعد باسفارش یکی از محترمین تربت حیدریه به دوستش  استاد تربتی به تهران آمدم در تهران جا و مکان نداشتم و حرفه ای را بلد نبودم ، استاد بمن اجاز ه داد،شبها را در محل روز نامه پولاد که متعلق به خود اوبود سپری کنم و با وجهی که در اختیارم گذاشت، توانستم وسایل اولیه تعمیر کفش را تهیه کنم ودر راهرو ورودی  به اداره روز نامه ،بساط پینه دوزی راه بیاندازم  چون تمایل به ادامه تحصیل داشتم با معرفی استاد به طور رایگان به آموزشگاه خزائلی در خیابان شاه آباد نام نویسی کردم ودوره کامل شبانه متوسطه را با موفقیت طی کردم ، بعد در کنکور پزشکی دانشگاه اصفهان شرکت کردم و قبول شدم اما  وقتی مقامات دانشگاه متوجه شغلم شدند ، اعلام کردند اشتباهی رخ داده و شما در کنکور قبول نشده اید با حالتی گریان و پریشان به تهران باز گشتم و قصه را با استاد در میان گذاشتم  مرا به آرامش دعوت کردودر نامه ای  انتقاد امیزاز سیستم آموزشی کشور، ماجرا را  بمن گفت به دانشکده حقوق میروی و آن را به استاد مشکات می دهی  و شما عین نامه را برای آقای دکتر اعتمادیان ، رئیس  دفتر کل  دکتر اقبال رئیس دانشگاه  فرستادید  دکتر اعتمادیان ساعت ۷ صبح روز بعد را تعین وقت کرد تا به دیدار دکتر اقبال بروم ، دکتر اقبال پس از رویت نامه روی تکه کاغذی که کنار میزش بود  نوشت دانشگاه اصفهان توصیح دهید !و آن را بمن دادو تاکید کردآن را بده به رئیس دانشگاه اصفهان  چنین بود که  به دانشکده پزشکی  راه یافتم  و پس از اخذ دیپلم پزشکی برای ادامه تحصیل رهسپار امریکا شدم و اکنون رئیس بخش اطفال یکی از بیمارستانهای ایالات امریکا هستم  پزشک ناشناس  سپس متذکر شد سال گذشته به ایران رفتم و بدیدار استاد شتافتم  اما دریغا که درگذشته بود  امسال برای شرکت در سیمینار بین المللی جراحی اطفال به لندن امده ام  در یافتم که که شما در اینجا اقامت دارید از طریق سفارت آدرس شما را پیدا کردم و برای سپاس از مهرتان به دیدار تان شتافتم

 

 

 

 

 

 

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *