خاطراتی در باره شهرستان تربت حیدریه اجتماعی، فرهنگی وتاریخی از همشهری عزیزمان علیرضا بختیاری دبیر بازنشسته آموزش و پرورش( بخش۳ در باره مرحوم محمد حسین صدر العلما)

مطالبی که در ذیل ملاحظه  میفرمایید در واقع خاطرات همشهری عزیزمان اقای علیرضا بختیاری است که با تشویق دوستان و اینجانب قرار شد در سایت تربت ما درج شده و پس از تکمیل و ویرایشی که از باز خورد ان به بدست  می اید بصورت کتابی در دسترس همشهریان قرار گیرد مانند کتاب( قند و قروت روانشاد تهرانچی )ولی با توجه به اینکه حتما  همشهریان  نظرات . پیشنهاد ، مطلب ، عکس و دستنوشته ای خواهند داشت که بخواهند به ان اضافه نمایند لذا خواهشمند است  درصورت داشتن نظر و یا ایده ای در این مورد لطفا با تلفنهای ۰۹۱۵۵۳۱۵۲۳۳ اقایان بختیاری و یا  ۰۹۱۲۵۳۳۳۷۹۴خطیبی    تماس حاصل فرمایید و یا با تلگرام با همین شماره ها نظرتان را ارسال فرمایید با سپاس از همکاری صمیمانه شما(  مسئول سایت تربت ما )

(از سمت چپ نفر اول  حاج شیخ  محمد حسین  صدر العلما۲- حاج سید عبدالحسین بهشتی -۳ حاج ملا احمد سمنانی ۴- حاج شیخ علی اکبر مجتهد)

مرحوم صدرالعلما ، در جوانی در مدرسه مروی تهران مشغول تحصیل بوده است و در بازدیدی که مظفرالدین شاه قاجار از این مدرسه دارد و ضمنا از قبل در صدد است تا کوتوال یا کلانتری برای تربت مشخص کند ، او را ملقب به ((صدرالعلما)) کرده و راهی تربتش می نماید.(کوتوال : رئیس شهربانی لغت نامه دهخدا)
مرحوم صدر، دربِ خانه ای باز و سفره ای گسترده برای واردین داشته است؛ دوره( کلانتری) او در تربت ، مقارن با درگیری های مشروطه و استبداد بود و این درگیری‌ها در تربت به جایی رسید که خون صدر بر کوچه های خاکی شهر جاری گشت. آنچنان که از لابلای تاریخ بر می آید ، متاسفانه حواشی مشروطه ( خصوصا در شهر کوچکی مانند تربت) بر اصل آن میچربید و حواشی آن، چیزی نبود جز تسویه حسابهای نداشته عده ایی با عده دیگر ، و دراین بین رجّاله ها ی سوءاستفاده گری که در هر تحولی مانند کفی بی ارزش بر روی آب می آیند و مدتی اوضاع را با غوغا سالاری به نفع خود می چرخانند..
این غوغاسالاری ،حتی زحمات جانکاه (ستارخان و باقرخان و طباطبایی ها) را به باد فنا داد و لاله هایی که از خون جوانان وطن در کشور دمیده بود، پایمال سُمّ خوکانی کرد که از انقلاب مشروطه به جز نامی باقی نماند..
این اوضاع تا آنجا کشید که چند نفر تروریست (به قول مرحوم سیاسی از دبیران سابق شهر ،چند نفر مامور به دستور یُپرُم خان ارمنی ، رئیس شهربانی استبداد و یا به قول جمعی دیگر ، چند نفر مغرض و اجیر شده خوانین محلی، ایشان را در کوچه شیر چهار سوق که آن زمان سر پوشیده بود ، از نورگیر سقف کوچه، هدف قرارداده و می کشند.)
این ترور آنقدر احساسات مردم را جریحه دار کرد که از آن زمان مرحوم صدر به (آقای شهید) ملقب شد و خانواده های اصیل تربتی به این نام، (شهیدی) از نسل ایشان می باشند..
…کمی اگر از مطالب تاریخی و خشک و گاه جان خراش تربت، و این خیابان مورد بحث بگذریم ، و مطلب را لطافت دیگری ببخشیم، باید به ماجرای- هیئت صدر- اشاره نماییم.
رقابت، نزاع و کشمکش ،یکی از حواشی نامطلوب ایام عزاداری آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام بین سران هیئت ها بوده و هست..
مرحوم صدر هم مانند بزرگان آن‌زمان ، یکی ازاین سرهیئت ها بود وهیئت صدر که فعلا به هیئت حیدری معروف است را مدیریت میکرد.
گویا، بین هیئت صدر و یکی از هیئت ها، نوعی درگیری پیش می آید و دلخوری بین سران این دوهیئت وسینه زنان ایجاد میگردد..
بر اساس گفته یکی از نوه های ایشان و بر اساس خوابی که مرحوم صدرمی بیند، درصد دلجویی از هیئت مقابل بر آمده و یکی از شبهای زمستان مراسم روضه خوانی در خانه برپا نموده و ضمن دعوت هیئت خود و دیگر همسایگان، تعداد مشخصی( مثلا ۱۰ نفر) از سران هیئت مقابل راهم برای آشتی و باز شدن مجدد با ب مراوده، دعوت می نماید.
شامی هم تدارک دیده و بر اساس همان ۱۰ نفر مدعو، و دیگر مهمانان، برنج می پزد. ( نوعی غذا که جدید به خانه های اعیان راه یافته بود .)
هیئت مدعو، بدون در نظر داشتن این قصد نیکوی مرحوم صدر، و به جهت تخریب وی ، چند ده نفر را با خود به مجلس می برد تا غذا کم آمده و حیثیت مرحوم از بین برود!
چون این به اصطلاح توطئه را به ایشان اطلاع می دهند ،مرحوم صدر به آشپزها دستور می‌دهد، سریعا دیگ دیگری را بارگذاشته و به منبری هم به صورت خصوصی اطلاع می‌دهد تا منبر را طول داده تا غذا آماده گردد..
امکانات کم آن زمان و پخت و پز توسط آتش چوب و هیزم و سردی هوا درزمستان ،حسابی میزبانان را دچار زحمت و استرس می کند.
وقتی که همه شام می‌خورند، طبیعتاً مقدار زیادی برنج اضافه می آید.مرحوم صدر دستور می‌دهد میهمانان بی دعوت را از درب دیگری به جهت خروج ، راهنمایی کرده و دیگی ازبرنجِ اضافه آمده ، به همراه چند نفر گردن کلفت را مامور می کندتا مقداری برنج همراه هرکدام از مهمانان نمایند و چون آنان بهانه نداشتن ظرف را می آورند ، با زور ومقداری تعارف و کمی چاشنی خنده وشوخی ،گوشه پالتو آنان را به شکل ظرف در آورده و برنجهای چرب را روی پالتو آنان می ریزند تا بدین گونه آنان رانوعی تنبیهی مطایبه آمیزنمایند!…
حالا شما شستن این لباس کلفت و خشک کردنش در هوای زمستان و دردسرهای بی پالتویی رابرای مدت لااقل یک هفته، بنمائید. باشد که بی دعوت به مجلسی به جهت تخریب آبروی افراد وارد نشوید !!!…

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *