خاطراتی در باره شهرستان تربت حیدریه اجتماعی، فرهنگی وتاریخی از همشهری عزیزمان علیرضا بختیاری دبیر بازنشسته آموزش و پرورش( بخش خاطرات من قسمت ۱۵ دو ماجرای چوب زدن بادام و روغن نباتی )

مطالبی که در ذیل ملاحظه میفرمایید در واقع خاطرات همشهری عزیزمان اقای علیرضا بختیاری است که با تشویق دوستان و اینجانب قرار شد در سایت تربت ما درج شده و پس از تکمیل و یرایشی که از باز خورد آن به بدست می آید بصورت کتابی در دسترس همشهریان قرار گیرد مانند کتاب( قند و قروت روانشاد تهرانچی )ولی با توجه به اینکه حتما همشهریان نظرات . پیشنهاد ، مطلب ، عکس و دستنوشته ای خواهند داشت که بخواهند به ان اضافه نمایند لذا خواهشمند است درصورت داشتن نظر و یا ایده ای در این مورد لطفا با تلفنهای ۰۹۱۵۵۳۱۵۲۳۳ آقایان بختیاری و یا
۰۹۱۲۵۳۳۳۷۹۴خطیبی تماس حاصل فرمایید و یا با تلگرام با همین شماره ها نظرتان را ارسال فرمایید با سپاس از همکاری صمیمانه شما

دو ماجرای چوب زدن بادام و روغن نباتی
آن گونه که قبلاً اشاره شد، باغ پدربزرگ بیشتر به درخت‌های بادام اختصاص داشت واین محصول توسط چوب هایی با سایز های مختلف یک متری، برای شاخه های پایین دست، و چند متری برای شاخه های بالا دست، چیده میشد، یا به اصطلاح (چوب زده) می‌شد .
این چوب ها را به اصطلاح( خَدَه) می گفتند. بادامها معمولا با ضربه چوب به دور دست پرتاب شده و بعضی زیر پا لگدمال میشد و از دید جمع کننده خارج میگشت.
ما بچه ها به امید همین بادامهای جا مانده، پس از رفتن کارگرها شروع به وارسی اطراف درخت کرده تا چند دانه ای پیدا کنیم! این کار را (پی چینی) می گفتند . بادام ها ی جمع آوری شده، معمولا حدود نیم کیلویی می شد. این غنیمت جمع آوری شده، به خواربار فروشی محل برده می شد و با پول آن می‌توانستیم دفتر، خودکار، و یا خوردنی هایی به جهت تفنن بخریم.
بادامها پس از جمع آوری ، در همان محل باغ ، یا خانه ها ( دِپو) شده و اهل خانه و همسایه ها، به جهت جدا کردن پوست چوبی شده بادام، دور هم جمع میشدند.
این کارجداکردن پوست اولیه بادام را ( قَق کردن) می گفتند.
و دراین پروسه ، چه غیبتها که نمی شد و چه مغزهای تازه بادام که دزدکی وبه دور از چشم صاحب بادامها به زیر دندانها نرفته و چه انگشتها از شدت حواس پرتی زیرچکش زخمی نمی شد!…
کنار این باغ ، چند درخت بید کهنه بود. چوب های داخل تنه آن ، که حالت چوب‌پنبه‌ای گرفته بود ،جایگزین پودر های خشک کننده فعلی، به جهت خشک نمودن قسمتهای عرق جوش شده بدن نوزادان بود، و پودرهای فعلی بهداشتی ،لااقل دراین شهرستان وجودنداشت.
روبروی خانه و در راستای کوچه ای نسبتاً وسیع، که شهر را به محله حُسنی و نیز روستاهای آغویه و دیزقند متصل می‌کرد نهرآب بزرگی بود
این نهر محل شستشوی لباس‌ها و ظروف توسط خانمها در روز و محل آب برداشتن به جهت خوراک و پخت و پز در شب بود، چرا که آب، شبانه و در بالا دست کمتر آلوده می شد ، شاید هم مردم بالا دست این شعر مرحوم سهراب را خوانده بودند که :
( آب را گل نکنیم در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بیشه ای دور، سیره ای پر می شوید
یادر آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آبِ روان
می رود پای سپیدار، تا فرو شوید اندوه دلی
( دست درویشی، شاید نان خشکیده فروبرده در آب

خبری از پودر لباس شویی و همینطور وسایل الکتریکی والکترونیکی جهت شستشوی لباس نبود ، پودری که ازکوبیدن ریشه بوته هایی در کوه ودشت تهیه میشد و به آن (بیخ) یا (چوبک) می گفتند به جهت شستشوی لباس ها به کار می رفت. کم کم پای پودر های لباسشویی، میان جامعه باز شد .
یادم هست اولین پودر، با نام تجاری( دریا) وارد بازار شد که با استقبال اندک مردم روبرو گشت و شرکت تولیدکننده، جهت فروش محصولاتش، پازلی از اتومبیل( ژیان) که تازه با همکاری کارخانه (سیتروئن) فرانسه و ایران تولید شده بود در داخل قوطی پودر قرار می داد که اگر کسی بتواند آن را مرتب کند یک اتومبیل ژیان به عنوان جایزه بگیرد.
این پازل بیست قسمت داشت و قسمت ۹ آن کمیاب بود، البته این پازل روی شومیز های معمولی نقاشی شده بود و اگر این زمان بود به راحتی این قسمت کمیاب را

میشد به صورت تقلبی درست کردو اتومبیل ژیان را تصاحب نمود …
روغن نباتی
ورود روغن نباتی به بازار ، مانند هر محصول دیگر که ارتباط جدی با معیشت مردم داشت ، با بازخورد منفی مردم و عدم استقبال آنها روبروشد .( بر خلاف زمان کنونی که هر جنس بُنجل، بدون مقاومت و فقط به تهمت جدید بودن، بلافاصله در راس خریدهای مردم قرار می‌گیرد).
اولین روغن نباتی های وارد شده به شهرستان ( روغن جهان) و ( روغن قو) بود .
شاید باورتان نشود اصلا اسم روغن نباتی، علاوه بر نهاده شدن بر روی این محصول ،نوعی دشنام محسوب می شد! و مردم به افراد وارفته و ضعیف از نظر جسمی و تنبل ، ( روغن نباتی) می گفتند. افراد میانسال و کهنسال، برای توجیه تنبلی و ضعف جوانان و نوجوانان می گفتند:
اینها بچه های( نسل )روغن نباتی هستند!!!…
روغن در نظر مردم، همان روغن زرد (کرمانشاهی) و یا حداقل، روغن پیه و دنبه و گوشت گوسفند بود.( البته برای نسل همان زمان که فعالیت بدنی فراوانی داشتند ، نه نسل فعلی که اندک راه را هم بایدبا اتومبیل بروند و اصولا راه بردن اتومبیل در کوچه های تنگ و باریک و شلوغ ، یک نوع پرستیژ محسوب میشود).
این بود که مردم، زمان خرید این محصول، با حُجب و حیا یِ خاصی، آن را از مغازه دار درخواست می‌کردند. و زمان بردن به خانه، گویا جنس قاچاقی را حمل می نمایند!… زیر لباس و یا در پارچه و یا پاکتی پنهان می ساختند تا کسی آن را نبیند.
بین مردم چنین رواج داشت:
( این روغن را ، حتی گربه ها نمی خورند، چه رسد به آدمیزاد!…)
ناگفته نماند که از نایلون و کیسه پلاستیکی هم خبری نبود، بلکه پاکت هایی ازنوعی کاغذ ق

مطالب مرتبط

۶ دیدگاه‌

  1. فریدون افتخاری گفت:

    جناب خطیبی عزیز
    به‌ مناسبتی داشتم داستان زندگی کاشف‌السلطنه را مرور می‌کردم و بیاد شما و وبسایت تربت ما افتادم.
    بدون شک کاشف‌السلطنه یکی از شاخص ترین شخصیتهای شهر ما می‌باشد . درست است که بیشترین زمان زندگیش را خارج از تربت گذراند ولی شاید جا دارد که از کارهاو شخصیت بزرگ او در این سایت یاد شود. شاید هم در گذشته شما این مهم را انجام داده‌اید و بنده ندیده‌ام. بهر حال تذکری بود . ببخشید که در صفحه خاطرات آقای بختیاری این را نوشتم.
    موفق باشید

    • کاظم خطیبی گفت:

      با سلام و سپاس از توجهتان باید خدمت شما عرض کنم اقای ابریشمی ابتدا خیلی از ایشان تعریف و تمجید کردند و بعد از کارهای ایشان برائت کردند ودر نوشته هایشان هم بود بهر حال نظر شما کاملا منطقی است مطمئنا لحاظ خواهد شد با تشکر مجدد خطیبی

  2. فریدون افتخاری گفت:

    نظر دوست عزیزم آقای ابریشمی کاملا قابل احترام است ولی تاریخ و اقدامات کاشف‌السلطنه هم غیر قابل اغماض . دوستی دارم که زاده لاهیجان است. می‌گفت مقبره ایشان در لاهیجان از کودکی برایش مثل یک زیارتگاه بوده و هست . از چایکاران شمال ارزش ایشان را بپرسید. شخص شما اهل جستجو در تاریخ و دریافت بد وخوب هستید و حتما جستجو کرده‌اید. ازاده‌خواه ایران پرستی که در آن مقطع تاریخی چیزی جز ارتقاع میهن و خدمت به آن در اندیشه‌اش نبود.
    ارادتمند افتخاری

    • کاظم خطیبی گفت:

      باسلام و سپاس از توجه جنابعالی من با شما موافقم ادامها دارای بعدهای متفاوتی هستند و نباید تک بعدی دیده شوند واز نظر تاریخی باید همه مواضع و شخصیت افراد را باز گو کرد این تاریخ است که با توجه به جمع بندی مردم در باره یک فرد نظر خواهند داد بهر حال خوشحال شدم ضمنا جناب دکتر افتخاری گرامی شما تلگرام و یا واتساب ندارید چون یک سری مطلب و عکس بود از عموی شما میخواستم برایتان ارسال نمایم بهر حال تندرست و سربلند باشید ارادتمند کاظم خطیبی

  3. فریدون گفت:

    ممنون از نضر موافق شما.
    متاسفانه من واتساب یا تلگرام ندارم و فقط اهل ایمیل هستم.
    سالم وخوش باشید

پاسخ دادن به کاظم خطیبی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *