همایش مجازی سهروزه «برخوان شمس و مولانا» که به همت مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار میشود، دیروز کار خود را آغاز کرد استاد محمدعلی موحد: مولانا، یکهسواری بیهمتا در شعر و عرفان است «حضرت مثنوی کتابی است مشکلتر از مشکل و آسانتر از آسان. آنبر، عاقل و اینبر، نادان.»
به گزارش خبرنگار اطلاعات، در ابتدای این همایش، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی مؤسسه شهر کتاب، گفت: هفتم مهرماه، روز بزرگداشت شمس تبریزی، و هشتم مهرماه، روز بزرگداشت مولانا جلالالدین رومی است. ما همیشه نام مولانا و نام شمس را باهم بهیاد میآوریم؛ دو بزرگی که سهم فراوانی در عرفان اسلامی، ادب فارسی و گسترش ادبیات فارسی در جهان داشتهاند. مولانا و شمس در عشق سرآمد هستند و مولانا ریاضتی سخت را بر خود تحمیل کرد و عهد خود را چنان بهجا آورد که خود مبدل به شمس شد. پیوند این دو بسیار عمیق است و تا آنجا پیش رفت که مولانا هویت خود را از یاد برد و مجموعه اشعار خودش را «دیوان شمس تبریزی» نامید. او آثار زیادی آفرید اما دو اثر بزرگ او، مثنوی و دیوان شمس، بیشتر از بقیه با مخاطبان ارتباط برقرار کردند. امسال ما به مناسبت روز شمس و روز مولانا، سه روز به غزلیات شمس خواهیم پرداخت چون درباره مثنوی زیاد بحث شده است.
وی افزود: بسیاری اعتقاد دارند مولانا دورههای مختلف شاعری داشته است. برخی شاعری او را به سه دوره تقسیم میکنند: یکی قبل از آشنایی با شمس که با تخلص «خاموش» شعر میسرود. دوره دوم، دوره دیدار شمس و مولانا و سرودن غزلیاتی است که از ۳۸ سالگی مولانا آغاز شده و آن را دوره «شیدایی» مولانا میدانند. دوره سوم که بعد از شمس است، دوره «رهایی» است و نیمی از غزلیات مولانا در این دوره سروده شدهاند.
محمدخانی تصریح کرد: شرحهای زیادی بر مثنوی نوشته شدهاند اما غزلیات شمس کمتر به زبانهای دیگر ترجمه شده یا به درآمدهاند. درباره اینکه چرا شرح زیادی بر غزلیات شمس نوشته نشده گفتهاند این غزلیات آنچنان با موسیقی آمیختهاند که امکان شرح ندارند و در ترجمه هم نمیتوان این موسیقی و آواها را منتقل کرد.
همچنین غزلیات مولوی با سماع پیوند میخورند. محققان گفتهاند از ۴۸ وزن عروضی اشعار مولانا، ۱۸ وزن در اشعار فارسی سابقه نداشتهاند. غزلیات او به چند زبان ترجمه شدهاند اما تحقیق نشده که این ترجمهها با اصل غزل چقدر مطابق دارند و مخاطبان چه دریافتی از آنها میکنند.
معاون فرهنگی مؤسسه شهر کتاب گفت: در یک سال گذشته حدود ۲۶۸ اثر درباره مولانا یا آثار او منتشر شدهاند و این نشاندهنده اقبال مردم به آثار مولانا است. از این تعداد ۸۱ اثر به بازنویسی، نثرنویسی و اقتباس از آثار مولانا اختصاص دارند. همچنین در برخی از این آثار، داستانهای مولوی برای کودکان و نوجوانان بازنویسی شدهاند و ۴۱ اثر به شرح آثار مولانا پرداختهاند که همه این شروح بر مثنوی بوده است. در طول سالهای گذشته استادان نیز بیشتر گزیدههایی درباره دیوان شمس نوشتهاند که معروفترینش کار استاد شفیعی کدکنی است. استاد خرمشاهی، دکتر شمیسا و افراد دیگر هم گزیدههایی فراهم کردهاند که در میان همه این آثار، فقط ۱۴ عنوان درباره غزلیات شمس بوده است.
وی افزود: از میان کتابهایی که بیشترین چاپ را در سالهای گذشته داشتهاند، کتاب «پله پله تا ملاقات خدا» اثر دکتر زرینکوب، «خط سوم»، اثر دکتر ناصرالدین صاحب زمانی، «شرح کامل مثنوی مولوی» اثر استاد کریم زمانی و «گزیده غزلیات مولوی» اثر دکتر سیروس شمیسا، بارها تجدید چاپ شدهاند.
کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب» مرحوم مهدی آذر یزدی که یک جلدش به قصههای برگزیده مثنوی اختصاص دارد و «سر نی»، اثر دکتر عبدالحسین زرینکوب نیز چندین بار تجدید چاپ شدهاند.
دکتر محمدعلی موحد، شاعر و ادیب عرفانپژوه و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب پارسی، در این نشست اظهار کرد: سخن خود را درباره «شارحان مثنوی و انتظارات مثنویخوانان امروز» با این عبارت از محمدولی اکبرآبادی در مخزنالأسرارآغاز میکنم که میگوید «حضرت مثنوی کتابی است مشکلتر از مشکل و آسانتر از آسان. آنبر، عاقل و اینبر، نادان.»
وی افزود: در مکتبخانههای قدیمی ولایت ما، تعلیم فارسی را با گلستان سعدی آغاز میکردند و در میان فضلا معروف بود که میگفتند گلستان، کتابی سهل و ممتنع است. آن را در هفتسالگی میخوانند و در هفتادسالگی میفهمند. بنده تقریبا هشتاد سال است که با مثنوی آشنایی دارم و این آشنایی در سالهای اخیر چندان پررنگ شده که گویی فضای خاطرم یکسره در تسخیر مثنوی درآمده است و با این سابقه دراز است که همآواز با محمدولی اکبری میگویم آری، این کتابی است سهل و ممتنع، مشکلتر از مشکل و آسانتر از آسان.
همچنین همسایههای شرقی ما در شبهقاره هند، شرحهای متعدد به فارسی و بعضا به اردو بر مثنوی نوشتهاند. بهترین آنها شرح محمدولی، موسوم به مخزنالأسرار است. این کتاب به همت نجیب مایل هروی، به شکلی مرغوب به چاپ رسیده است. محمدولی، درباره شارحان پیش از خود میگوید که «آنان در اکثر ابیات که بطن آنها را نفهمیدهاند، بر معانی ظاهر چسبیدهاند. از طرف دیگر، ابیات ساده و سرراست را که متعلق به اسرار نیست، پیچوتاب داده، توجیهات بعید و غریب برای آنها قائل شدهاند.»این عرفانپژوه گفت: همسایههای غربی ما در بلاد عثمانی سابق هم شرحهای متعدد، بیشتر به ترکی و بعضا به فارسی، بر مثنوی نوشتهاند. معروفترین شرحهای ترکی، فاتحالأبیات از رسوخالدین انقروی، در نیمه اول قرن یازدهم است. این شرح در آشنا کردن جهان غرب با مثنوی نقش بسزایی داشت. خوشبختانه ترجمه فارسی این شرح نیز به همت شادروان عصمت ستارزاده فراهم آمده است.
موحد خاطرنشان کرد: متأسفانه ایرانیان، جز در این عصر حاضر، موفق نشدند شرحی کامل بر هر شش دفتر مثنوی بنویسند. آنچه از گذشتگان در این باب داریم، شرح ابیاتی است که به نظرشان مشکل و محتاج توضیح مینموده است. شرح خاتمالحکم اثر حاجی ملاهادی سبزواری هم فقط شرح برخی از ابیات مشکل مثنوی است اما حاجی، خود مشکلنویس درجه یک است و فهم عبارتهای او، مشکلتر از فهم بیتی است که او میخواهد توضیحش دهد.
وی گفت: پژوهشهای جدی جدید درباره مولانا کمابیش از یکصد سال پیش شروع شدهاند. در ۱۳۰۴، نیکلسون، تصحیح و چاپ متن کامل ۶ دفتر را با ترجمه و شرح انگلیسی آن آغاز کرد و در سال ۱۳۱۲، این کار به سرانجام رسید. در همین سال ۱۳۱۲، بدیعالزمان فروزانفر، کتاب «شرح احوال مولانا» را به چاپ رسانید. چاپ و نشر دیوان کبیر، با تصحیح فروزانفر نیز در ۱۳۳۴ شروع شد و تا ۱۳۴۲ ادامه یافت. شرح مثنوی فروزانفر، از بیت ۳۰۱۲ دفتر اول فراتر نرفت که اگر به اتمام میرسید، کاری کارستان بود. مرحوم سیدجعفر شهیدی، دنبال آن را گرفت و تا آخر دفتر ششم پیش رفت اما حکایت شرح او در کنار شرح استاد، حکایت مناره بلند است در کنار کوه الوند.
نویسنده کتاب «شمس تبریزی» بیان کرد: برخی از شاگردان فروزانفر نیز به شرح مثنوی پرداختند. مساعی این شارحان، نمایانگر اقبال تازه به مثنوی و درخور تحسین و تقدیر است. گرفتاری عمده شارحان سلف این است که مثنوی را از پشت عینک ابنعربی مطالعه میکنند و این نکتهای است که محققان عصر ما از نیکلسون و فروزانفر و زرینکوب و شفیعیکدکنی و دیگران انگشت بر آن نهادهاند. در واقع میتوان گفت ابنعربی در طول ۸ قرن گذشته بر مفکره اصحاب عرفان در سراسر عالم اسلام حکومت میکرد و شارحان مثنوی از هر مناسبت جزئی فرصتی میجستند تا اظهار فضلی کنند و انس خاطر و وسعت اطلاع و تسلط خود را بر افکار ابنعربی نشان دهند.
وی ادامه داد: مشکل درگیری ذهنی این شارحان با ابنعربی، بالأخص پس از چاپ و نشر مقالات شمس تبریزی، برجستهتر مینماید. شارحان سلف از شمس تبریزی چیزی نمیدانستند. هرچه از مولانا داریم، حاصل نیمه دوم عمر او، یعنی بعد از وصول به شمس تبریزی است. آیا مولانا ابنعربی را نمیشناخت؟ چنین چیزی غیرممکن است. دورانی که مولانا در سوریه تحصیل میکرد، مقارن سالهای آخر ابنعربی بود. در آن سالها ابنعربی در دمشق از شهرت و اعتبار برخوردار بود. پس بعید نیست مولانا همچنان که سپهسالار و افلاکی گفتهاند، محضر ابنعربی را درک کرده و در مجالس درس او حضور یافته باشد. با این وصف در هیچ یک از آثار مولانا، اسمی از ابنعربی برده نمیشود.
موحد تأکید کرد: ما امروز مقالات شمس را در دست داریم و میدانیم شمس، ابنعربی را میشناخت اما راه خود را از راه او جدا میدانست. ابنعربی و مولانا، دو قله شاخص اما متمایز و جدا از هم از عرفان اسلامیاند. راه مولانا از راه ابنعربی جداست و جدایی راه، لازم نمیآورد که مقصدها نیز در همه موارد جدا باشند.
عضو فرهنگستان ادب پارسی افزود: یک گرفتاری شرحنویسی که دامنگیر شارحان سلف بوده، تمرکز تمام بر مفردات و تنیدن بر مضمون تکتک ابیات است. هر بیت از مثنوی، بهمثابه خشتی است که در ارتباط با اجزای دیگر، دیوارها و بخشهای مختلف این بنای باشکوه را پدید آوردهاست. جدا گرفتن ابیات از مجموعه گفتمانی، همانند جدا گرفتن خشت از دیوار است. نگرش تحلیلی شادروان زرینکوب، کوششی است در مقابله با این آفت شرحنویسی و مولاناپژوهان آینده یاد او را گرامی خواهند داشت.
وی گفت: مولانا شخصیتی ذوساحتین است؛ یکهسوار بیهمتایی هم در عرصه شعر و هم در قلمروی عرفان. پژوهشها هرچه بیشتر شدهاند، لزوم بازخوانی مولانا و کندوکاو بیشتر در هر دو ساحت از شخصیت او محسوستر شدهاست. فروزانفر قوت بیرون از عادت و همانای اعجاز شاعرانگی مولانا را ستوده است که «به نیروی فکر سخنآفرین معنیپرداز، مضامین بسیار باریک و بلند را به فضاحت و شیوایی تمام در ضمن مثلهای بدیع و تعبیرات نوآیین بیان میکرد» (عبارت برگرفته از شرح مثنوی شریف، ذیل بیت ۱۵۳۸ دفتر اول)
این ادیب عرفانپژوه افزود: پژوهشگران امروز نیازمند توضیح بیشتر هستند. مولانا چه شگردهایی بهکار میبرد که سخن او را تا بلندای اعجاز ارتقا میبخشد؟ فروزانفر بر اساس معیارهای سنتی معروف خاطر خود داوری میکرده است. نکات تازه بسیار در پرتو مباحث جدید نقد و زیباییشناسی مطرح شده و کلام مولانا برای آشنایان با معیارهای مدرن بلاغت و سخنوری، جلوه و جذابیت خاص پیدا کردهاست. بحث از ظرایف و دقایق قصهپردازی و روایتگری او امر تازهای است که پس از فروزانفر آغاز و روزبهروز بر رونق آن افزوده شده است. شارحان سلف، کمتر به این جنبهها از هنر مولانا توجه داشتهاند.
موحد تأکید کرد: برای جوان مثنویپژوه امروزی، قصه بهصورتی که در کارگاه خیال مولانا نقش بسته و در زیر قلم او شکل گرفته است، اهمیت دارد. مهم نیست که او قصه را از چی گرفته و آن قصه در چه کتابها و به چه صورتهایی پیش از او نقل شده است؛ مهم نیست عبارت عربی که در مثنوی به صورت حدیث آمده، واقعا حدیث بوده یا نه یا در کدام کتاب حدیث وارد شده است. اینها برای پژوهشگر امروزی مهم نیست. مهم این است که مضمون آن در زمان مولانا و پیش از او در محافل صوفیه مطرح بوده و بر آن استشهاد و استناد میشده است. بحث از مؤاخذ مولانا که با فروزانفر شروع شد، یک بحث حاشیهای بود و اندکاندک موضوعیت مستقل پیدا کرد.
وی گفت: جوان امروز به چه جنبهها از مثنوی علاقمند است؟ آن جنبهها که انسان را به تأمل درباره خود فرامیخواند. آیا زندگی در همین خور و خواب و خشم و شهوت خلاصه میشود یا نور، معنا، شور، شوق، امید، تسلا، خیر و شفا، آرام و ژرفایی در آن میتوان یافت؟ میتوان زندگی را دوست داشت و به آن دل بست و شکوفایی و زیبایی در آن جست؟ انسان با جهان بیرون از انسانها و با انسانهای دیگر چه نسبتی دارد؟ مرگ چیست؟ میشود هول و هراسی را که اندیشه مرگ در جان ما میپیچد تخفیف داد و حتی آن را به امید و بشارتی مبدل ساخت؟ میتوان با شوق و تمنایی که کودک مکتبی به فرارسیدن روز آدینه و زندانی به فرارسیدن روز آزادی دارد، در شوق مرگ بود؟ این مایه تأملات است که مثنوی را برای انسان امروزی جذاب میکند. تأمل در حدود آزادی و اختیار آدمی؛ اینکه تا کجا میتوان آزاد بود، انسان کیست و چیست. آیا انسان پرندهای بال و پر بسته در قفسی آهنین است که هوس پرواز و احساس عجز، محکومش کرده است به تحمل عذاب دائمی؟ یا میتوان در طبیعت انسان چیز دیگری دید؟ دلبستگی شیفتهوار به جنبههای مثبت و بیاعتنایی صبورانه به جنبههای منفی، نگاه دائم به بالا، پرهیز از توقف در پلههای نردبان، بیاعتنایی به خار راه و تمرکز به گلزار؛ اینها نمونههایی هستند از آنچه مولانا سعی دارد ما را بیاموزد.
بدان گلزار بیپایان نظر کنر بدین خاری که پایت خست منگرر چو سرو و سنبله بالاروی کنر بنفشهوار سوی پست منگرر
دکتر مریم حسینی، استاد ادبیات دانشگاه الزهرا(س) هم در این همایش گفت: ساحت عرفان از منظر روانکاوی قابلملاحظه است؛ زیرا عارفان، مانند روانشناسان بزرگ به مطالعه وجود و نفس پرداخته و تأملاتی درباره رشد آن داشتند. شعر عرفانی هم فرصت یافت تا برخی از این کشفیات را برملا کند.
وی با اشاره به مراحل رشد نفسانی لکانی گفت: مولانا در مثنوی تلاش کرد تا ساحتهای وجودی آدمیان را کشف کند و راهنمایی باشد برای دیگران تا مطلوب گمشده خودشان را پیدا کنند. ساحتی که عارف آن را تجربه میکند، ساحتی است که نمیتواند توصیف کند. عارف به حالت فنایی میرسد که لکان اعتقاد دارد و عارفان در این مرحله به جایی میرسند که بین عارف و معروف دیگر فاصلهای نیست.
حمیدرضا شایگان فر، استاد ادبیات دانشگاه آزاد اسلامی نیز با اشاره به نوآوریها و شگردهای مولانا در وزن و قافیه که باعث میشود کلام او شورانگیز و آهنگین و به ساحت موسیقی نزدیک شود، این شگردها را در سه مقوله «نوآوری یا تشخص در وزن شعر»، «نوآوری یا تشخص در قافیه و ردیف» و «شگردهای درونمتنی» تقسیمبندی کرد و درباره نوآوریهای مولوی در وزن شعر توضیح داد: در وزن دوری، هر مصراع به دو نیم مصراع تقسیم میشود که این دو نیم مصراع حتما باید به لحاظ وزنی مساوی باشند و حتما وسط مصراع، مکثی اتفاق افتد. این سه ویژگی باعث میشوند وزن دوری نسبت به سایر اوزان بسیار آهنگینتر باشد. مولانا از آننظر که به موسیقی و سماع تمایل دارد، بسیار بیشتر از این وزن استفاده میکند. همچنین با توجه به اینکه برخی از وزنهای شعری با ضرب یا دف یا تکیههای ضربی موسیقی بسیار هماهنگتر هستند، از اوزان ضربی نیز بسیار بهره برده است.
همچنین مولوی بیش از ۵۰وزن عروضی را بهکار برده است که این تعدد استفاده به او اجازه میدهد مفاهیمش را در قالب وزنهایی بریزد که با آن متناسبترند و در این اوزان کارهای شگفتآوری انجام میدهد.