۹ ماه پس از توافق امریکا و طالبان در قطر که از سوی مقامهای امریکایی توافقی تاریخی توصیف شد، ناامنی و خشونت در افغانستان نه تنها کمتر نشده است بلکه جنگ در ولایات مختلف و عملیات تروریستی در نقاط گوناگون افغانستان با روند رو به رشد مواجه است. اما اگر وعده خروج نظامیان خارجی و آغاز اسمی مذاکرات بیناافغانی عامل صلح در افغانستان نیست، پس چه راهی برای صلح در این کشور وجود دارد؟ این سوالی است که از جعفر مهدوی، استاد جامعهشناسی سیاسی در کابل پرسیدیم. جعفر مهدوی متولد ۱۳۵۷ در افغانستان از نسل دوم مهاجرین افغانی است که در جمهوری اسلامی ایران زندگی و تحصیل کردهاند. او در سال ۱۳۷۸ از طریق کنکور سراسری از شهر مشهد در رشته پژوهشگری علوم اجتماعی وارد دانشگاه تهران شد. تحصیلات تکمیلی تا پایان دوره دکترای تخصصی جامعهشناسی سیاسی را در دانشگاه تربیت مدرس تهران سپری کرد. او پس از پایان تحصیل به افغانستان بازگشت و علاوه بر تدریس در دانشگاه کابل، دانشگاه خصوصی «غرجستان» را تاسیس کرد و همزمان با راهاندازی روزنامه «سروش ملت» فعالیت در عرصه رسانه را هم تجربه کرد. در سال ۱۳۹۰ به نمایندگی از مردم کابل وارد پارلمان افغانستان شد و پس از چندی با تاسیس «حزب ملت افغانستان» وارد عرصههای جدیتر سیاسی در افغانستان شد. در سالهای اخیر فعالیتهای سیاسیاش را با محوریت تلاش برای تامین صلح عادلانه و پایدار در افغانستان متمرکز کرده است. او از رهبران اصلی «جنبش روشنایی» بزرگترین جنبش اجتماعی مبارزه با تبعیض و بیعدالتی در افغانستان است.
بعد از ۴ دهه جنگ در افغانستان، مذاکرات بیناافغانی، کورسوی امیدی از پایان این نبرد خونین و خانمانبرانداز ایجاد کرده است. تصور میکنید آیا این مذاکرات میتواند باعث پایان جنگ و بازگشت ثبات و امنیت به افغانستان باشد؟
یک موضوع اساسی را ابتدا به عنوان نقطه عزیمت یا هدف باید مشخص بکنیم تا مسیر منطقی بحث را گم نکنیم. ببینید هدف از مذاکرات به اصطلاح بینالافغانی برای ملت افغانستان رسیدن به یک «صلح عادلانه و پایدار» است. صلح عادلانه و پایدار یعنی پایان جنگ و خشونت در سراسر افغانستان میان جنگجویان طالبان و نیروهای امنیتی دولت افغانستان و روی کار آمدن یک ساختار سیاسی که در آن حقوق اساسی شهروندان فارغ از وابستگیهای مذهبی، تباری، زبانی و… براساس اصل «عدالت اجتماعی» محترم شمرده شود و البته این صلح باید سراسری و جامع باشد. یعنی پایان جنگ از سوی یک آدرس و ادامه جنگ با نام و آدرس سیاسی و یا ایدئولوژیک جدید نافی «صلح پایدار» است. روی کار آمدن نظام سیاسی پساصلح که در آن حقوق اساسی شهروندان افغانستان و ارزشهای متکثر اجتماعی و فرهنگی در آن مراعات و محترم شمرده نشود به هیچ عنوان یک صلح عادلانه نبوده و صرفا یک «آرامش گورستانی» است که مطلوب ملت افغانستان نخواهد بود.
در بعد خارجی هم باید اذعان کرد چندین دهه است که افغانستان به حیاط خلوت بسیاری از قدرتهای منطقهای و جهانی تبدیل شده و این کشورها هر کدام به طور نسبی از نفوذ و تاثیرگذاری گستردهای برخوردارند. در مقاطعی که حدود و ثغور و سمت و سوی منافع این کشورها در یک مسیر واحد قرار گرفته شاهد تحولات و جهشهای قابل توجهی به سمت استقرار ثبات سیاسی و اجتماعی در افغانستان بودهایم. اما در مواردی که حضور و نفوذ برخی کشورها از سوی دیگران و یا دولت افغانستان به رسمیت شناخته نشده و به عبارتی دولت افغانستان نتوانسته توازن را در مناسبات با این کشورها رعایت کند، افغانستان به صحنه منازعات و کشمکشهای سیاسی و امنیتی خطرناکی تبدیل شده و چه بسا در مواردی افغانستان به جغرافیای جنگهای نیابتی قدرتهای منطقهای و جهانی تبدیل شده است.
گروهی معتقدند طالبان بعد از گذشت دو دهه دچار تحول جدی شده و این تحول باعث میشود که امکان مذاکره و توافق با آنان ایجاد شود. آیا شما با این برداشت موافقید؟
با حوادثی که طی هفتههای اخیر اتفاق افتاد و مواضعی که از سوی آدرسهای سیاسی داخلی و خارجی حامی پروسه صلح قطر اتخاذ شد، نمیتوان به این پروسه به عنوان فرآیندی که بتواند صلح و امنیت پایدار را برای افغانستان و منطقه به ارمغان آورد چندان امیدوار بود. اگرچه طی ماههای اخیر امیدهایی مبنی بر آمدن تغییر در مشی رفتاری و اعتدال در اندیشه طالبان خلق شده بود اما اصرار و تاکید طالبان بر سر معیار بودن «مذهبی حنفی» به عنوان تنها مبنای شرعی و فقهی مذاکرات صلح قطر بار دیگر خاطرات تلخ رفتارهای خشونتآمیز، انعطافناپذیر و تبعیضآمیز دوران حاکمیت طالبان علیه اقوام غیرپشتون به خصوص شیعیان هزاره را در اذهان تداعی کرد. همین موضعگیری طالبان فضای عمومی جامعه که به شدت طرفدار پروسه صلح بودند و رییسجمهور غنی را به عنوان مانع پروسه صلح میدانستند، تغییر داد.
مذاکرات میان دولت افغانستان و گروه شبهنظامی طالبان در دوحه قطر، که بنیاد آن را دونالد ترامپ رییسجمهور امریکا و تیم سیاست خارجیاش نهادند، بدون پیشرفت چشمگیری همچنان متوقف مانده است. فکر میکنید با توجه به تغییر دولت در امریکا، آیا دولت جدید هم معتقد به ادامه فرآیند به همین شکل باشد؟ آیا با رفتن ترامپ و به تبع آن کنار رفتن زلمی خلیلزاد باید فرآیند دوحه را مرده تلقی کنیم؟
رویکردهای انحصارطلبانه دستگاه سیاست خارجی امریکا که تاکنون سعی داشته پروسه صلح افغانستان را که یک پروسه منطقهای و بینالمللی است در انحصار خودش داشته باشد، باعث بروز مشکل برای فرآیند صلح در افغانستان شده است. متاسفانه یک حلقه محدود در امریکا(ترامپ- پمپئو- خلیلزاد) با نادیده گرفتن روسیه، چین، هند، ایران، اتحادیه اروپا، دولت افغانستان و حتی بخشهایی از دولت خودشان که ملاحظاتی بر روند جاری داشتند، سعی کردند تا پروسه صلح افغانستان را در انحصار خودشان داشته باشند. به دلیل همین انحصار و ابهام در ارتباط با جنبههای پنهان پروسه صلح افغانستان علاوه بر حکومت افغانستان بسیاری از کشورها و قدرتهای جهانی و حتی موتلفین و شرکای امریکا، خودشان را در این پروسه به حاشیه رانده احساس کردهاند.
طبعا با تغییر دولت در واشنگتن هم در استراتژی و هم در تاکتیک سیاست خارجی امریکا در مناطق بحرانخیزی مثل خاورمیانه، آسیای جنوب شرقی و اروپای شرقی تغییراتی را شاهد خواهیم بود. اتفاقا یکی از حوزههای مسالهدار و پرچالش در حوزه سیاست خارجی امریکا مساله «جنگ و صلح» افغانستان است که طولانیترین جنگ تاریخ امریکا و پس از جنگ ویتنام پرهزینهترین و پرتلفاتترین جنگ امریکا لقب گرفته است. سه فرضیه در ارتباط با نوع تعامل تیم سیاست خارجی دموکراتها در ارتباط به مساله جنگ و صلح افغانستان را میتوان متصور بود. فرضیه اول اینکه پروسه صلح افغانستان با همین کیفیت و سرعت ادامه یابد؛ فرضیه دوم اینکه پروسه صلح افغانستان با محوریت اتحادیه اروپا به سازمان ملل واگذار شود و امریکاییها عملا افغانستان را ترک کنند و فرضیه سوم هم تداوم روندهای موجود با دو اصلاح، یک افزایش فشار بر طالبان برای تعدیل مواضعشان در برابر دولت افغانستان و دیگری انعطاف در ارتباط با مسائل حقوق بشری و تلاش برای به وجود آوردن اجماع منطقهای و بینالمللی برای موفقیت پروسه صلح افغانستان است. با توجه به شرایط منطقه، افغانستان و اولویتهای ایالات متحده امریکا در منطقه احتمال فرضیه سوم بیشتر است. در این صورت تا حدودی شاهد تکرار تاریخ کنفرانس بن خواهیم بود. اجماع کشورهای منطقه و قدرتهای بینالمللی و توافق بینالافغانی روی یک فرمول سیاسی موقت و عبوری که بتواند بسترهای سیاسی و عملی مشارکت طالبان در قدرت سیاسی و تعدیل قانون اساسی و اصلاح ساختارهای حکومتی برای افغانستان پساصلح را فراهم آورد.
گروهی از کارشناسان معتقدند که وعده خروج فوری نظامیان امریکایی باعث شده تا طالبان به توان خود برای پیروزی در میدان نبرد رو بیاورند و عملیات تهاجمی برای تصرف سرزمینهای بیشتر را تشدید کنند. آیا فکر میکنید که دولت جدید امریکا ممکن است که برای عقب راندن طالبان در جبهههای نبرد در چندین ولایت به کمک دولت افغانستان بیاید؟
خطرناکترین ابزار نظامی برای تضعیف ماشین جنگی طالبان حملات پهپادهای امریکایی بود که در بسیاری از نبردها معادله پیروز جنگ را به نفع نیروهای امنیتی دولت افغانستان تغییر داده بود و چه بسا مانع بسیاری از موفقیتهای طالبان برای سقوط مراکز ولایات بود. بعد از امضای موافقتنامه صلح میان امریکا و طالبان عملا میان طالبان و امریکا آتشبس کامل(به استثنای برخی موارد) برقرار شد و حملات هوایی نیروهای امریکایی علیه طالبان هم متوقف شد. همچنین با توجه به وابستگی کامل سوق و اداره نیروهای هوایی افغانستان به اراده مقامات نظامی امریکا در افغانستان حتی میزان حملات هوایی نیروهای هوایی دولت افغانستان علیه طالبان هم کاهش یافته و به جز در موارد خاص نیروهای هوایی ارتش افغانستان اجازه عملیاتهای هوایی گسترده علیه طالبان را ندارند. اکنون افزون بر پایان حملات زمینی و هوایی نیروهای امریکایی، کاهش حملات نیروهای هوایی افغانستان، اعلام خروج کامل نیروهای امریکایی حتی زودتر از ماه مه ۲۰۲۱ میلادی، افزایش قدرت مانور سیاسی و دیپلماتیک طالبان در سطح منطقه و جهان، وجود اختلافات گسترده سیاسی میان رهبران سیاسی و بیاعتمادی مردم افغانستان به حاکمیت را کنار هم قرار دهید، بدیهی است که طالبان پیروزیشان را در میدان جنگ بر یک ارتش بدون روحیه و یک «دولت ورشکسته» کاملا محتمل و در دسترس میدانند.
از سوی دیگر طالبان هنوز هم به رویکرد صادقانه حکومت افغانستان برای رسیدن به صلح در میز مذاکره شک دارند. طالبان بر این تصور هستند که «اداره کابل»- اصطلاحی که طالبان در مورد حکومت آقای غنی به کار میبرند- از روند مذاکرات به عنوان یک شگرد سیاسی برای فرسوده کردن ماشین جنگی و ایجاد اختلاف در میان صفوف نظامی طالبان سود جسته و هرگز آمادگی برای ترک قدرت و رسیدن به یک فرمول سیاسی جامع برای مشارکت تمامی طرفهای سیاسی افغانستان به شمول طالبان را ندارند. طالبان با افزایش خشونتها علاوه بر تحت فشار قرار دادن دولت افغانستان به دنبال حفظ همبستگی میان ردههای مختلف نظامیشان هستند. بنابراین علاوه بر فاکتور اعلان امریکاییها برای ترک افغانستان چندین عامل ریز و درشت داخلی و خارجی دیگر هم باعث وسوسه طالبان خواهند شد که به دست آوردن امتیازات سیاسی از طریق میدان جنگ به مراتب میتواند برای طالبان هزینه کمتری داشته باشد.
پس به این ترتیب معتقدید که خروجی مذاکره با طالبان صلح نیست؟
طالبان امروز طالبان دهه ۷۰ نیستند. طالبان امروز به عنوان یک جریان ایدئولوژیک که توانمندیهای قابل ملاحظه سیاسی، نظامی و دیپلماتیک یافتهاند، هدفشان کسب قدرت سیاسی و ایجاد یک حکومت اسلامی متناسب با استانداردهای خودشان در افغانستان است. رسیدن به این هدف برای طالبان از طریق فشار نظامی و سقوط دولت کابل و به وجود آوردن یک حکومت یکدست امکانپذیر نخواهد بود. شرایط ویژه سیاسی و مختصات متکثر و ناهمگون اجتماعی و فرهنگی جامعه افغانستان به هیچ قوم و یا جریان سیاسی اجازه به وجود آوردن و تحمیل یک حکومت و ساختار سیاسی واحد و یکدست بدون در نظر گرفن تکثر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را نخواهد داد و اساسا چنین ساختاری نمیتواند بر همه افغانستان حکومت کند و لاجرم با مقاومت عمومی مواجه خواهند شد.
اگر دولت جدید امریکا به وعدههای دولت قبلی به طالبان پایبند بماند و روند خروج نظامیان امریکایی تا اردیبهشت سال آینده را تکمیل کند یا دولت ترامپ در طول هفتههای باقی مانده از زمامداریاش مطابق وعده تا پیش از سال نو میلادی نیروهای امریکایی را از افغانستان خارج کند، آیا دولت افغانستان توان دفاع از خود بدون کمک خارجی در مقابل شبهنظامیان و تروریستها دارد؟ یا در صورت خروج نظامیان خارجی باید منتظر باشیم که طالبان دست بالا را بگیرد و توان سرنگونی دولت مرکزی را پیدا کند؟
قبل از پاسخ به این پرسش باید به طور دقیق شرایط روحی و روانی سربازان ارتش افغانستان و مناسبات خاص جامعهشناختی حاکم بر ترکیب نیروی انسانی این ارتش را مورد بررسی قرار داد. یک واقعیت انکارناپذیر این است که شرایط روحی و روانی و مناسبات ویژه جامعهشناختی حاکم بر ارتشها انعکاس شرایط حاکم بر جامعه و دستگاه قدرت و مناسبات میان این عناصر اساسی میباشد. همچنانکه ارتش برآمده از دل ملت در خدمت اهداف و سیاستهای یک حکومت دموکراتیک و مردمسالار خواهد بود، ارتش در درون یک جامعه متکثر و متاثر از انواع شکافهای اجتماعی و ساختار سیاسی بیثباتی که به دنبال اعمال تبعیض سیستماتیک قومی، مذهبی، زبانی و… علیه شهروندان خودش بوده و آوازه انواع فساد مالی و اخلاقی مقامات آن دستمایه بحث و طنز رسانهها در داخل و خارج از کشور است، نمیتواند یک ارتش مردمی، یکدست و با انگیزه برای دفاع از حاکمیت قانون و ارزشهای حقوق اساسی شهروندی در کشور باشد. ارتشی که به دلیل اعمال تبعیضهای سیستماتیک و گسترده در ترفیعات و دیگر امتیازات افسران ارشد در مقابل سربازانشان که عموما از اقوام محروم افغانستان هستند عملا هیچ انگیزهای برای جنگ و به خطر انداختن خودشان برای حفظ یک ساختار سیاسی فاسد و مملو از تبعیض و بیعدالتی نخواهند داشت. سربازانی که روزانه شاهد تنشها و درگیریهای پیدا و پنهان میان مقامات ارشد و میانی ارتش و پلیس افغانستان به خاطر اختلاف و انواع فساد مالی و اخلاقی هستند. به همین دلیل با جرأت میتوان گفت تنها دلیلی که توانسته تاکنون تعدادی را در صفوف ارتش و پلیس افغانستان حفظ کند، فقر و بیکاری گسترده در میان مردم است که عدهای صرفا در برابر حقوق ناچیزی برای سیر کردن شکم خانوادهشان مجبور به حضور در جنگ هستند. بنابراین ما با نیروهای نظامی بدون انگیزهای مواجه هستیم که صرفا برای دریافت معاش ناچیز ماهیانه ارتش و پلیس حاضر شدهاند تا جانشان را در برابر نیروهای مصمم، با انگیزه و جنگنده طالبان به خطر بیندازند. این سربازان مجبورند به جنگی تن دهند که در مورد مشروعیت این جنگ هم تردید دارند.
از سوی دیگر هنوز هم تامین بخش اعظم امکانات مالی، لجستیکی و سوخت وسایط نظامی ارتش و پلیس افغانستان و حتی فرماندهی آن در اختیار مقامات نظامی امریکایی است و مقامات ارشد نظامی کشور در حد وزیر دفاع و داخله بیش از آنکه تابع دستورات فرمانده کل نیروهای مسلح(رییسجمهور) باشند عملا تابع دستورات فرمانده نیروهای امریکایی مستقر در افغانستان که در زمان این مصاحبه آقای اسکات میلر فرمانده نیروهای ائتلاف امریکایی مستقر در افغانستان است، هستند. با این اوصاف امکان ندارد که پس از خروج نیروهای امریکایی و برداشتن حمایتشان از ارتش و پلیس افغانستان این نهادهای نظامی و امنیتی بتوانند در مقابل حملات پیچیده و در حال گسترش طالبان دوام بیاورند.
اما برداشت من این است که امریکا تمام نیروهای خودش را از افغانستان خارج نخواهد کرد و بخشی از نیروهایش تحت عنوان «نیروهای ویژه مبارزه با تروریسم» در افغانستان باقی خواهد ماند و برای مدت نامحدودی به حمایت خودش از نیروهای نظامی و امنیتی افغانستان ادامه خواهد داد. در عین حال مکانیسمهایی را برای بازگشت وسیعتر و گسترده نیروهای امریکایی در افغانستان در نظر خواهند گرفت. زیرا امریکا جغرافیای افغانستان را برای خود افغانستان نمیخواهد بلکه برای حضور، نظارت و اقدام علیه منافع چین، روسیه و ایران نیاز دارد و تا زمانی که این «نیاز» رفع نشده باشد هیچ جغرافیایی به اندازه افغانستان نمیتواند منافع امریکا را در ۳ حوزه سیاسی- امنیتی شبهقاره، آسیای میانه و خاورمیانه تامین کند.
در مجموع بعد از ۴ دهه جنگ داخلی و ۱۹ سال اشغال، امکان صلح در افغانستان با میانجیگری و حضور خارجیها بیشتر است یا بدون مداخله آنها؟
اگرچه افغانستان توانست بر اثر مساعی و تلاش امیر اماناللهخان و دیگر مبارزان پس از شکست انگلیسیها در جنگ سوم افغان- انگلیس در سال ۱۹۱۹م، استقلال پیدا کند اما به دلیل داشتن موقعیت و شرایط خاص ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی همواره محل منازعه و تنش قدرتهای منطقهای و جهانی باقی ماند. بنابراین شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی این کشور هیچگاه بیرون از حوزه نفوذ و تاثیرگذاری قدرتهای خارجی نبوده است. در پیچهای حساس تاریخی که منافع قدرتهای منطقهای و جهانی در افغانستان برای حمایت از روندهای خاص در یک مسیر قرار گرفتهاند شاهد رخدادها و تحولات مفید و اثرگذار بودهایم. اما به دلیل ماهیت متعارض حوزه منافع این کشورها مخصوصا در افغانستان؛ متاسفانه منافع ملی مردم به طور مستقیم و غیرمستقیم به شدت از این ناهمسویی و مناسبات پرتنش میان کشورهای همسایه و قدرتهای جهانی موثر در افغانستان به سختی آسیب دیده است. بنابراین تنها در دو صورت میتوانیم شاهد ثبات سیاسی در افغانستان باشیم؛ نخست در صورتی که یک اجماع منطقهای و بینالمللی در ارتباط با مسائل افغانستان به وجود آید و دوم اینکه هیچکدام از کشورهای خارجی در امور افغانستان مداخله نکنند. به هر تقدیر در هر دو حالت مذکور، صلح افغانستان به نحو چشمگیری از تصمیم جمعی دولتهای خارجی از جمله همسایگان و قدرتهای جهانی و منطقهای متاثر میشود. متاسفانه افزایش تنش میان کشورهای همسایه افغانستان و وجود تنش بین قدرتهای جهانی موثر در تحولات سیاسی افغانستان، سیاستهای مبهم و استانداردهای دوگانه این کشورها در امر مبارزه با تروریسم باعث افزایش گروههای تروریستی و گسترش خشونت و ناامنی در افغانستان شد.
اگرچه نیروهای خارجی عضو ائتلاف به رهبری امریکا با شعار تامین صلح و امنیت پایدار بزرگترین حضور نظامی ناتو و طولانیترین جنگ تاریخ امریکا را در افغانستان کلید زده و صدها میلیون دلار و هزاران کشته و زخمی را در افغانستان متحمل شدند، اما متأسفانه برای مردم افغانستان ارمغانی به جز گسترش انتحار و انفجار و ناامنی نداشته است.
اخیرا شاهد عملیات تروریستی در کابل در نزدیکی اماکن آموزشی و آکادمیک هستیم، از جمله انفجار انتحاری به موسسه کوثر دانش و حمله دو مهاجم مسلح به دانشگاه کابل. در کنار هدف قرار دادن مراکز آموزشی، بخش عمدهای از قربانیان این حملات، شیعیان افغانستان هستند. برخی از فعالان سیاسی اهل تشیع معتقدند که بهرغم رویکرد هدفمند گروههای تروریستی برای آسیب رساندن به جامعه شیعیان افغانستان، دولت افغانستان اقدام چندانی برای حفاظت از شیعیان در مقابل این حملات انجام نداده است. آیا این تحلیل را قبول دارید؟
متأسفانه حملات منظم و سیستماتیک علیه مراکز علمی، فرهنگی و مذهبی شیعیان در افغانستان در طول سالهای اخیر شدت بیشتری یافته است و معمولا هم مسوولیت این حملات از سوی شاخه خراسان گروه داعش (ISIS) برعهده گرفته میشود. اما از ابتدای ظهور داعش، شائبهها و شایعاتی مبنی بر حمایت اولیه گروههایی در بخشهای امنیتی افغانستان از هستههای اولیه ظهور داعش در برخی ولایات افغانستان، باعث به وجود آمدن این تصور شد که احتمالا حملات علیه مراکز علمی، فرهنگی و مذهبی شیعیان در کابل، هرات و مزارشریف با همکاری و تبانی حلقههایی در بخشهای نظامی- امنیتی حکومت افغانستان و حمایت مالی برخی سرویسهای استخباراتی منطقه صورت میگیرد. این شائبه زمانی بیشتر اوج گرفت که تظاهرات دهها هزار نفری جنبش روشنایی در اعتراض به وجود تبعیض گسترده و سیستماتیک علیه مردم شیعه و هزاره افغانستان با دو انفجار مشکوک انتحاری در تاریخ ۲ اسد (مردادماه) سال ۱۳۹۵ در میدان دهمزنگ کابل به خاک و خون کشیده شده و حدود ۵۰۰ نفر از جوانان عمدتا تحصیلکرده و دانشجو شهید و زخمی شدند.
برای ما به عنوان رهبران جنبش روشنایی هرگز تا امروز به گونه شفاف، مستند و قانع کننده عوامل اصلی پشت پرده روشن نشد و به مرور زمان به حجم ابهامات و شائبهها اضافه شد.
در ارتباط با دلایل این نوع حملات و یا تمرکز این حملات علیه شیعیان چند نکته قابل یادآوری است. اول اینکه متأسفانه هدف گروههای تکفیری در کشورهای اسلامی و مخصوصا افغانستان تنها شیعیان نیست بلکه پیروان دیگر مذاهب اسلامی مخصوصا پیروان مذهب اهل سنت حنفی هم هدف این گروههای تکفیری است و با توجه به اینکه پیروان اهل سنت در افغانستان همگی از پیروان فقهی امام ابوحنیفه هستند، همواره مورد هدف گروههای تروریستی تکفیری و مخصوصا داعش بوده است. نکته دوم اینکه معمولا مراکز فرهنگی و مذهبی اهل تشیع با انعکاس رسانهای و تبلیغاتی بیشتری در رسانهها و مخصوصا در فضای مجازی مطرح میشود و این میتواند باعث افزایش قدرت مانور گروههای تکفیری در عرصه افکار عمومی و به نوعی اعلان موجودیت باشد. مخصوصا اینکه چندین مرتبه از سوی دولت افغانستان و طالبان اعلان شده که آنها توانستهاند گروه داعش را بهطور کامل در افغانستان متلاشی کنند. نکته سوم حمایت سرویسهای استخباراتی برخی کشورهای منطقه خاورمیانه از این گروهکهای تروریستی تکفیری است تا انتقام شکستهایشان در منطقه را از شیعیان افغانستان گرفته و به نوعی با ایجاد فضای رعب و وحشت مانع پیشرفتهای علمی و فرهنگی جامعه شیعیان افغانستان شوند. اما دلیل اصلی و مهمتر دیگر این است که سرانجام این حملات باعث تحریک احساسات مذهبی جامعه شیعی افغانستان شده و باعث روشن شدن فتنه تقابلهای مذهبی میان اهل تشیع و اهل تسنن در افغانستان گردند. اما بحمدالله در طول تاریخ افغانستان بهرغم وجود کشمکشهای اجتماعی و فرهنگی با محوریت اقوام در افغانستان، تاکنون مساله اجتماعی به نام تعارض میان پیروان مذاهب اسلامی در افغانستان نداشتهایم. البته این خوشبینی نباید ما را از واقعیت تلاش سرویسهای استخباراتی برای تقویت گروهها و مجموعههای سلفی- تکفیری و تلاش آنها برای جلب و جذب نسل جوان در مدارس و دانشگاهها غافل نماید. مخصوصا که زمزمههایی درباره ردپای عوامل و طراحان چندین حمله گسترده تروریستی در سالهای اخیر و مخصوصا در فاجعه حمله انتحاری به مرکز آموزشی کوثر دانش و پوهنتون کابل در میان دانشجویان و اساتید دانشکده شرعیات (الهیات) پوهنتون کابل وجود دارد.
در کنار وجود احتمالی برخی عوامل و چهرههای نفوذی در بدنه ارگانهای نظامی و امنیتی که باعث کاهش جدیت آنها در تأمین امنیت مراکز آموزشی و مذهبی شیعیان شده، دلیل اصلی ناتوانی تشکیلات نظامی و امنیتی افغانستان، البته حجم بالای اقدامات تروریستی است که باعث چنین فجایعی میشود.
چند بار به فساد گسترده در نهادهای حکومتی اشاره کردید. نتیجه انتخابات ۲۰۱۹ باعث شد که بار دیگر دولت وحدت ملی به شکل دیگری بازتولید شود. فکر میکنید آیا دولت کنونی که بار دیگر بر اساس همکاری آقایان غنی و عبدالله شکل گرفته است، کارایی کافی دارد؟ آیا میتواند مشکلات عمده کشور، به ویژه مساله ناامنی و تروریسم را حل کند؟
اگر در توصیف حکومت ائتلافی «وحدت ملی» و حکومت فعلی دو عنصر مهم «کارآمدی» به مفهوم وضعیتی که دولت میتواند وظایف خود مانند تأمین امنیت، ارتقای ظرفیتهای اقتصادی، قانونگذاری و احترام به حاکمیت قانون و ارایه خدمات اجتماعی به شهروندان و «مشروعیت» که ناظر به پذیرش جایگاه و اقدامات دولت از سوی نخبگان و شهروندان عادی در چارچوب هنجارهای اجتماعی و میثاقهای پذیرفته شده ملی (قانون اساسی) را معیار قرار دهیم، حکومت ائتلافی آقایان غنی – عبدالله در دوره قبلی (حکومت وحدت ملی) و فعلی فاقد کارآمدی و مشروعیت بوده و هستند. فلذا در توصیف دقیق این ساختارها میتوان از تعبیر «دولتهای ورشکسته» استفاده کرد. آقای گلدستون از پنج مسیر اصلی فرآیندهایی که باعث ورشکستی دولتها میشود، نام میبرد: ۱- شدت گرفتن منازعات قومی یا مذهبی؛ ۲- غارتگری دولت و فساد گسترده و سیستماتیک؛ ۳- شورش منطقهای و یا شورش مسلحانه؛ ۴- زوال رویکردها و رویههای دموکراتیک، افول اقتدار دولت و وقوع جنگ داخلی؛ ۵- بحران اصلاحات در رژیمهای اقتدارگرا. چنانکه مشاهده میکنید تمام مولفههای یادشده با ابعاد بهمراتب وسیعتر و عمیقتری در جامعه افغانی جریان دارد. اگرچه ممکن است هرکدام از این عناصر به دلیل ماهیت زمانمندی و مکانمندی رخدادهای انسانی بهطور نسبی از شدت و ضعف برخوردار باشند، اما در مورد «موجودیت» این فاکتورها در حکومت افغانستان هیچ تردید نیست. از آنجا که نمیتوان از یک دولت ورشکسته توقع تأمین امنیت و رفاه عمومی را داشت، جامعه آرام آرام به سمت نوعی آنارشیزم سیاسی و متعاقبا اجتماعی و فرهنگی سوق پیدا کرده که ناامنی تنها یکی از محصولات جامعهای با این مختصات میباشد. به همین دلیل است که امروزه در افغانستان ما شاهد حضور یک «دولت ورشکسته» هستیم که عملا فاقد کارآمدی و مشروعیت (به دلیل تقلب گسترده و سیستماتیک در انتخابات ریاستجمهوری) است. اساسا دولتهای ورشکسته نه تنها در سطح ملی بلکه در سطح منطقه و جهان منشأ بیثباتی و بحرانهای سیاسی- امنیتی میشوند. ناکارآمدی حکومت افغانستان علاوه بر اینکه شکافهای اجتماعی و فرهنگی را عمیقتر ساخت، به دلیل فساد گسترده و تبعیض سیستماتیک در کلیه سطوح رهبری، کابینه، بدنه بوروکراسی دولتی، نهادهای عدلی و قضایی، حکومت محلی، سکتور امنیتی و… باعث شد تا افغانستان در فقر، قاچاق مواد مخدر، ناامنی و مهاجرت در سطح کشورهای جهان رکورددار باشد و امروز افغانستان در حال تبدیل شدن به یکی از کشورهای پناهگاه گروههای تروریستی است.
برخی از سیاستمداران ارشد افغانستان هم چه قبل و چه بعد از انتخابات مهرماه سال گذشته، معتقد بودند که دولت افغانستان به شکل کنونی ناکارآمد است و باید با تغییر قانون اساسی، شکل جدیدی از حکومت ایجاد شود. فکر میکنید آیا امکان تغییر شکل و محتوای حکومت در حال حاضر وجود دارد؟ آیا طرفهای سیاسی به چنین تغییری رضایت میدهند؟
پس از گذشت صدها سال از ایجاد دولت – شهرهای یونان و تجربه انواع نظامهای سیاسی در جوامع مختلف، امروزه «دموکراسی» به عنوان یکی از ماندگارترین و پاسخگوترین مدلهای حکومتداری که در آن اراده جمهور شهروندان تعیینکننده است، مورد پذیرش و اقبال عمومی است. از سویی نمونههای فراوانی را شاهد بوده و هستیم که فراتر از شکل حکومت، ماهیت بسترهای اجتماعی و فرهنگی جامعه و رویکرد نخبگان جامعه نقش اصلی را تعیین کارآمدی و تبعا مشروعیت نظامهای سیاسی داشتهاند. بسیارند کشورهایی در اروپا و شرق دور (ژاپن) که مدل نظامهای سیاسیشان سلطنتی و یا سلطنت مشروطه است و در رأس آن امپراتور و یا پادشاه قرار دارد، اما نهادینه بودن ارزشهای دموکراتیک و مردمسالارانه، احترام و جایگاه برابر همه شهروندان کشور در برابر قانون باعث شده تا برای صدها سال به دلیل کارآمدی و مشروعیت همین نظام سیاسی شاهد ثبات سیاسی- اجتماعی، کارآمدی حکومت در ارایه خدمات به شهروندان بوده و تبعا از مشروعیت بالایی در میان شهروندان برخوردارند. از سوی دیگر دهها نمونه عموما در کشورهای توسعه نیافته و یا در حال توسعه وجود دارد که به دلیل فقدان زیرساختهای اجتماعی و فرهنگی برای تقویت و رشد مردمسالاری؛ نهادهای مجری تطبیق ارزشهای دموکراتیک عملا در خدمت بازتولید «استبداد»، «تبعیض سیستماتیک» و «فساد» قرار گرفتهاند. بنابراین تغییر نوع نظام و یا حکومت در افغانستان تغییری در ماهیت تبعیض پیشگی، استبداد و فساد حکومت ایجاد نمیکند. نام نظام سیاسی افغانستان «جمهوری اسلامی افغانستان»، ماهیت وجودی آن ظاهرا «دموکراتیک» و صاحب یکی از مدرنترین قوانین اساسی حداقل در سطح منطقه و در میان کشورهای اسلامی است. اما به دلیل وجود جامعهای آشفته و به لحاظ فرهنگی عقبمانده و از نظر سیاسی چندپارچه و حاکمانی ناتوان، فاسد و تبعیضپیشه شاهد یک حکومت ناکام و فاقد مشروعیت و یک «دولت ورشکسته» هستیم. در چنین بستر اجتماعی و شرایط سیاسی راهحل مقابله با ناکارآمدی، فروپاشی اجتماعی و آنارشیزم سیاسی تغییر نوع نظام و یا ساختار سیاسی نیست. به عبارت دیگر در چنین بستر اجتماعی و فرهنگی هر ساختار و نظام سیاسی که بیاید سرنوشتی بهتر از نظام سیاسی و حکومت موجود پیدا نخواهد کرد.
به هر تقدیر گروهی از مخالفان دولت، از جمله به تازگی آقای گلبدین حکمتیار پیشنهاد تشکیل دولت موقت و انتقالی را مطرح کردهاند. فکر میکنید اقداماتی مانند برگزاری انتخابات زودرس و تشکیل دولت موقت یا انتقالی، کمکی به وضع موجود میکند؟
یک موضوع را باید واضح بسازیم که در ابتدا باید «مساله»مان را دقیق تعریف کنیم. آیا مساله ما بحران ناکارآمدی و فقدان مشروعیت حکومت است؟ و یا مساله ما دستیابی به یک فرمول سیاسی برای فراهم نمودن زمینه حضور طالبان در ساختار قدرت است؟ در مورد مساله اول در پاسخ پرسشهای قبلی به تفصیل پرداخته شد. اما بحث «دولت موقت» یا «دولت انتقالی» به عنوان یک فرمول سیاسی در شرایط خاص سیاسی- امنیتی موجود مطرح است که در نتیجه توافقنامه صلح میان امریکا و طالبان و تقویت قدرت سیاسی، نظامی و دیپلماتیک طالبان، حل مساله افغانستان از طریق جنگ عملا منتفی است. بنابراین میتوان از «دولت موقت» و یا «انتقالی» به عنوان یک فرمول سیاسی جدید و موقتی برای توقف جنگ و اعلان آتشبس سراسری و فراهم کردن مقدمات مشارکت طالبان در ساختار قدرت استفاده کرد. اتفاقا حدود ۵ سال قبل با توجه به نگرانی که از افزایش شدت جنگ و ناامنی در کشور و ناکارآمدی حکومت وحدت ملی داشتم به این برداشت رسیدم که باید تأمین «صلح عادلانه و پایدار» در اولویت آجندای آدرسهای سیاسی داخلی و خارجی قرار گیرد. بدیهی است که مجرای رسیدن به این مهم از طریق ایجاد «حکومت موقت یا انتقالی» امکانپذیر است. البته یک نکته را باید اشاره کرد که حکومت موقت و یا انتقالی به معنای «شروع از صفر» نیست. بلکه تمامی ساختارها و نهادهای موجود فعال هستند و در این فرمول تنها رهبری حکومت (رییسجمهور و دو معاون وی) تغییر کرده و شخص جدیدی با تعدادی از معاونین بهطور موقت قدرت را در اختیار گرفته و در چارچوب زمانی معینی وظایف مشخصی را برعهده خواهد داشت. متأسفانه با توجه به شرایط خاص و پیچیدهای که اکنون بر افغانستان حاکم است، هیچ راهحل و بستر دیگری به جز روی کار آمدن یک حکومت موقت یا انتقالی برای کاهش چشمگیر خشونت و برقراری آتشبس سراسری وجود ندارد.
در طول یک سال گذشته، وقوع چند مورد حادثه امنیتی و خلافکارانه، از جمله کشته شدن چندین شهروند افغانستان در نزدیکی مرز دو کشور، تیراندازی پلیس ایران به خودروی قاچاقچیان انسان حامل شهروندان افغان و موارد دیگر، باعث برخی دلچرکینیها در افکار عمومی افغانستان شد. فکر میکنید آیا افکار عمومی افغانستان، تحت تاثیر این اتفاقات دیدگاه دیگری نسبت به ایران پیدا کرده است؟
دو کشور جمهوری اسلامی ایران و پاکستان بار اصلی مسوولیت میزبانی از میلیونها مهاجر افغان را در طول چند دهه اخیر متحمل شدهاند و مهاجرین افغان در این دو کشور از امکانات آموزش و زندگی برخوردار بوده و حمایت این دو کشور مسلمان همسایه افغانستان از جهاد ملت افغانستان علیه اشغال کشورشان فراموش ناشدنی است. از سوی دیگر طبیعی است که تداوم ناامنی و نابسامانی در افغانستان و مرزهای طولانی که این دو کشور با افغانستان دارند، فعال بودن شبکههای قاچاق مواد مخدر و انسان در نواحی مرزی این کشورها با افغانستان باعث به وجود آمدن انواع مسائل و مشکلات برای کشورهای میزبان و مهاجرین افغان میشود. اما در ارتباط با موارد مشخصی که در ماههای اخیر اتفاق افتاد و علاوه بر جریحهدار شدن احساسات و عواطف مردم افغانستان، باعث تنش در روابط دو کشور شد، به چند نکته اشاره میکنم. نکته اول اینکه سالهاست «ایران هراسی» و «پاکستان هراسی» به عنوان یک الگوی ذهنی بر باورهای عمومی جامعه افغانی حاکم شده؛ نکته دوم اینکه متأسفانه برخی مسوولان این دو کشور همسایه مخصوصا بخشهایی که بیشتر با مهاجرین افغان سروکار دارند، کمتر حساسیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی موجود در روابط میان دو ملت را درک میکنند و یا اینکه برایشان اهمیت لازم را ندارد. به عنوان مثال رفتار ماموران انتظامی در مبادی مرزی با مهاجرین هنگام ورود و یا خروج در بسا موارد غیرمحترمانه است. شما تصور کنید که یک فرد مهاجر که سالها در ایران زندگی کرده و از خدمات فرهنگی و آموزشی بهرهمند شده، هنگام خروج از ایران و بازگشت به کشورش با رفتارهای زننده و توهینآمیز ماموران نیروی انتظامی در پایانههای مرزی و فرودگاهی مواجه میشود، طبیعی است که این فرد با ذهنیتی نامناسب کشور میزبان را ترک میکند. در ارتباط با مساله برخورد با متجاوزین مرزی نمیخواهم از این اقدام غیرقانونی دفاع کنم، چون در همه کشورهای جهان با متجاوزان مرزی برخورد صورت گرفته و مجازات میشوند. اما متأسفانه ماموران نیروی انتظامی هنگام دستگیری و برخورد با متجاوزان مرزی افغانی فراتر از حدود مشخص و متعارف بین المللی و البته اسلامی رفتارهای زننده و توهینآمیز دارند که متأسفانه همین اقدامات و رفتارها در فضای رسانهای شبکههای اجتماعی با چاشنی «ایران هراسی» تقویت شده و هر از چندی شاهد فضاسازیهایی هستیم که بر روابط دو ملت و دو کشور با هم برادر جمهوری اسلامی ایران و افغانستان تأثیرات منفی میگذارد.
یکی از نخستین و مهمترین اهداف توافق ایران و هندوستان برای بهرهبرداری از بندر تجاری چابهار صادرات کالای هندوستان به افغانستان و بالعکس بود. با این حال تحریمهای امریکا و نگرانیها در دولت هند، باعث کندی روند توسعه این پروژه شده است. آیا کابل نسبت به تاخیر در تکمیل و توسعه این پروژه احساس نگرانی نمیکند؟
با توجه به اینکه افغانستان کشوری محاط به خشکی و فاقد راههای ارتباطی به آبهای آزاد است، تنها از دو طریق میتواند به آبهای آزاد راه داشته باشد. از طریق پاکستان به بندر «گوادر» در حاشیه اقیانوس هند و از طریق نیمروز افغانستان به داخل خاک ایران و رسیدن به بندر «چابهار». متأسفانه مناسبات پرتنش میان افغانستان و پاکستان که در نتیجه سیاستهای عاقبت نیندیشانه حاکمان پیشین افغانستان و پاکستان که از ابتدای ایجاد پاکستان در سال ۱۹۴۸ م شروع شد و تاکنون ادامه داشته است، آسیبهای جبرانناپذیری برای افغانستان داشته است که محروم شدن افغانستان از استفاده تجاری از بندر گوادر پاکستان به عنوان نزدیکترین مسیر ترانزیتی افغانستان برای رسیدن به آبهای آزاد تنها بخش کوچکی از هزینه این مناسبات پرتنش میان دو کشور بوده است. دولت افغانستان سعی داشته با تقویت و توسعه بندر چابهار، سرمایهگذاری کشور هند، مسیر جایگزین برای خودش فراهم آورد که متأسفانه اعمال تحریمهای امریکا علیه ایران و اعمال فشار بر دولت هند، امکان توسعه این بستر مناسب ترانزیتی را از جمهوری اسلامی ایران و متعاقبا برای اقتصاد و تجارت افغانستان با مشکل مواجه کرده است. امیدواریم پیروزی آقای بایدن در امریکا باعث تغییر سیاستهای امریکا در منطقه شده و امکان آغاز فرصتهای همکاری تجاری و ترانزیتی میان کشورهای همسایه و منطقه مجددا فراهم شود.
زلمی خلیلزاد، فرستاده وزارت خارجه امریکا در امور صلح افغانستان بارها با مطرح کردن این ادعا که ایران مایل به صلح در افغانستان نیست، ایران را به بیمیلی به صلح و حل و فصل مساله افغانستان متهم کرده است. فکر میکنید دیدگاه دولت افغانستان نسبت به این مساله چه باشد؟ آیا ارگ ریاستجمهوری نیز نظری مشابه دولت امریکا دارد؟
قبلا هم اشاره کردم، در شرایط موجود سیاسی- امنیتی افغانستان در منطقه، پرداختن به مساله جنگ و صلح افغانستان بدون حضور و مشارکت تمامی طرفهای سیاسی داخلی و خارجی و مخصوصا همسایگان افغانستان نمیتواند نتیجه مطلوب داشته باشد. همانگونه که «کنفرانس بُن» بهرغم حضور تمامی طرفهای خارجی و داخلی به استثنای گروه طالبان نتوانست صلح و ثبات پایدار را برای افغانستان در پی داشته باشد، بدیهی است هر طرح صلحی که رضایت تمامی طرفهای سیاسی را نداشته باشد، نمیتواند اساسا یک صلح عادلانه و پایدار را برای ملت افغانستان به ارمغان آورد . برای آقای خلیلزاد به عنوان یک امریکایی افغان تبار که شناخت بسیار عمیقی از بافت اجتماعی و سیاسی جامعه افغانی و پیجیدگیهای سیاسی- امنیتی منطقه دارد، ناکامی پروسه صلح افغانستان با این مختصات کامل روشن است. اما متأسفانه بی تفاوت نسبت به همه این موارد، سعی دارد تا به اصطلاح این «راه به ترکستان!» را بپیماید. اتفاقا بر ناکامی این رویکرد نه تنها در افغانستان بلکه در خود امریکا و در میان بسیاری از اعضای سنا و مجلس نمایندگان هم پیشبینی شده و با پیروزی آقای بایدن در امریکا اگرچه کلیت روند پروسه صلح حفظ خواهد شد اما شاهد اصلاحات جدی و اساسی در محتوا و روشهای پیشبرد پروسه صلح افغانستان خواهیم بود.
پایان حملات زمینی و هوایی نیروهای امریکایی، کاهش حملات نیروهای هوایی افغانستان، اعلام خروج کامل نیروهای امریکایی حتی زودتر از ماه می۲۰۲۱ میلادی، افزایش قدرت مانور سیاسی و دیپلماتیک طالبان در سطح منطقه و جهان، وجود اختلافات گسترده سیاسی میان رهبران سیاسی و بی اعتمادی مردم افغانستان به حاکمیت را کنار هم قرار دهید، بدیهی است که طالبان پیروزیشان را در میدان جنگ بر یک ارتش بدون روحیه و یک «دولت ورشکسته» کاملا محتمل و در دسترس میدانند.
امکان ندارد که پس از خروج نیروهای امریکایی و برداشتن حمایتشان از ارتش و پلیس افغانستان، این نهادهای نظامی و امنیتی بتوانند در مقابل حملات پیچیده و در حال گسترش طالبان دوام بیاورند.
تغییر نوع نظام و یا حکومت در افغانستان تغییری در ماهیت تبعیض پیشگی، استبداد و فساد حکومت ایجاد نمیکند.
بهرغم وجود کشمکشهای اجتماعی و فرهنگی با محوریت اقوام در افغانستان، تاکنون مساله اجتماعی به نام تعارض میان پیروان مذاهب اسلامی در افغانستان نداشتهایم.
سربازانی که روزانه شاهد تنشها و درگیریهای پیدا و پنهان میان مقامات ارشد و میانی ارتش و پلیس افغانستان به خاطر اختلاف و انواع فساد مالی و اخلاقی، اعمال تبعیضهای سیستماتیک و گسترده در ترفیعات و دیگر امتیازات افسران ارشد هستند عملا هیچ انگیزهای برای جنگ و به خطر انداختن خودشان برای حفظ یک ساختار سیاسی فاسد و مملو از تبعیض و بی عدالتی نخواهند داشت.
ناتوانی تشکیلات نظامی و امنیتی افغانستان در برابر حملات تروریستی در مراکز شهری، به دلیل حجم بالای اقدامات تروریستی است.
حکومت ائتلافی آقایان غنی – عبدالله در دوره قبلی (حکومت وحدت ملی) و فعلی فاقد کارآمدی و مشروعیت بوده و هستند.
ما شاهد حضور یک «دولت ورشکسته» هستیم که عملا فاقد کارآمدی و مشروعیت (به دلیل تقلب گسترده و سیستماتیک در انتخابات ریاستجمهوری) است.
میتوان از «دولت موقت» و یا «انتقالی» به عنوان یک فرمول سیاسی جدید و موقتی برای توقف جنگ و اعلان آتشبس سراسری و فراهم کردن مقدمات مشارکت طالبان در ساختار قدرت استفاده کرد.
نکته
انحصارطلبی امریکا در روند دوحه کار دستش داد
آرامش گورستانی مطلوب مردم افغانستان نیست
حکومت موقت و یا انتقالی به معنای «شروع از صفر» نیست
امریکا از افغانستان نمیرود
دولت موقت تنها راه تحول حکومت به یک حکومت دموکراتیک همه شمول است