گریگوری راسپوتین قدیس یا شیطان ( محمود فاضلی روزنامه سازندگی ۹ دی ۹۹ ص ۱۰)

راسپوتین

راسپوتین

 

 

 

گریگوری راسپوتین راهبی بی‌سواد و دائم‌الخمر، از اهالی جنوب سیبری بود که هم‌ولایتی‌هایش او را به دلیل عقاید کفرآمیز و ادعاهای گزافش مبنی بر داشتن نیروی فوق بشری طرد کرده بودند. اما بسیاری معتقدند آنچه که در باره او نوشته و منتشر کرده‌اند ساخته و پرداخته مورخان بلشویک است، مورخانی که کاملامغرضانه و هدفمند عمل می‌کردند. کمونیست‌های شوروی دوست داشتند راسپوتین را به عنوان نماد و مظهر فساد و تباهی نظام سلطنتی معرفی کنند و آن‌ها در راستای رسیدن به این هدف از سندسازی و جعل تاریخ پرهیز نداشتند. تقریبا تمامی اسنادی که نشانی از کوچک‌ترین نگاه مثبت به راسپوتین داشت در بایگانی‌های اسناد شوروی ممنوع الانتشار اعلام شده بود. از راسپوتین که هنوز برای عموم محبوبیت دارد، افسانه‌های مختلفی از زندگی و مرگ او حکایت شده است. در بین عده‌ای به‌عنوان یک «قدیس شفابخش» و در بین گروهی دیگر «موجودی شیطان صفت» شناخته می‌شود.

جادوگری و پیش‏گویى

راسپوتین، دهقان‌زاده روسی بود که در ۱۲ مه سال ۱۸۷۲م به دنیا آمد. از همان ابتدای سنین جوانی به حرفه جادوگری و پیش‏گویى روی آورد و توانست با استفاده لباس کشیشی، به دربار تزار نیکلای دوم، پادشاه روسیه راه یابد. او ادعا کرد که در ۱۲ سالگی مهارت‌های عرفانی پیدا کرده است. او به مدرسه رفت اما موفق به تحصیل در دانشگاه نشد و پس از نوجوانی به خاطر اعمال خود در نوشیدن الکل، خشونت، سرقت و تجاوز جنسی «راسپوتین» نام گرفت.

در حدود ۱۸ سالگی ازدواج کرد و سه فرزند داشت. او ممکن است نوعی اعتقاد به مذهب را تجربه کرده و به صومعه‌ای سفر کرده باشد، یا (به احتمال زیاد) توسط مقامات به عنوان مجازات فرستاده شده است، گرچه در واقع راهب نشده است. در اینجا او با فرقه‌ای از افراط گرایان مذهبی روبه‌رو شد و این اعتقاد را ایجاد کرد که وقتی بر احساسات زمینی خود غلبه کردید، به خدا نزدیک تر هستید و بهترین راه برای رسیدن به این هدف، فرسودگی جنسی است. او تبدیل به جوانی مذهبی شد و برای شستن گناهان و دادن کفاره، به صومعه‌های دور دست عزیمت کرد. گفته می‌‍شد که گریگوری هدیه‌ای از نبوت پیدا کرده است. به تدریج شایعات «معجزه» او به سن پترزبورگ، پایتخت امپراطوری روسیه رسید. از سال ۱۹۰۴، راسپوتین توانست وارد منازل اشرافیان پایتخت شود.

شفای تنها پسر نیکلای دوم

هنگامی که آلکسی تنها پسر نیکلای دوم، آخرین تزار روسیه، از بیماری هموفیلی در آستانه مرگ بود و پزشکان نمی‌توانستند او را درمان کنند، راسپوتین که پیش از آن با رفتارش یکی از کشیش‌های درباری را فریفته بود، با وساطت او نزد آلکسی آمد و خونریزی کشنده او را درمان کرد و به این ترتیب، دوران نفوذ «راسپوتین» در دربار آغاز شد. او شروع به پیشگویی‌هایی کرد که بر حسب اتفاق، تعدادی از آنها درست از آب درآمد. همین موضوع برای وابسته‌شدن ملکه خرافاتی روسیه به «راسپوتین» کافی بود. او به تدریج توانست با نفوذ در ملکه و تزار، عملاً در امور داخلی کشور دخالت کند.

این واقعیتی است که حتی منابع تاریخی روسیه نیز، دلیلی برای کتمان آن نمی‌بینند. راسپوتین یک دائم‌الخمر و هوسران افراطی بود اما ادعا می‌کرد که قدیسین او را لمس کرده‌اند و با همین نیرو می‌تواند بیماری آلکسی را خوب کند. باور بسیاری از مردم این بود که راسپوتین، قدرت هیپنوتیزم بالایی دارد و از این راه هم هموفیلی را درمان کرده و دل دربار را به‌دست آورده‌ است.

محمود طلوعی در کتاب «صد سال، صدچهره»، می‌نویسد:«نقش او[راسپوتین] در معالجه آلکسیس، ولیعهد بیمار روسیه و تنها پسر تزار نیکلای دوم و ملکه آلکساندرا، یکی از معماهای حل نشده تاریخی است. زیرا پزشکان حاذق و برجسته روسیه از معالجه ولیعهد که دچار بیماری هموفیلی بود، عاجز مانده بودند، اما راسپوتین، ظاهراً با نیروی هیپنوتیزم، بیماری ولیعهد را کنترل کرد و با این نیرو توانست تزار، ملکه و اطرافیان آنها را تحت تأثیر قرار دهد.»

به زودی الکساندرا ملکۀ حق‌شناس و خرافه‌پرست دستوراتی صادر کرد و او را برای رفت ‌و آمد به دربار آزاد گذاشت. نیکلای‌ دوم نیز از روی کم‌خردی، به وسیلۀ الکساندرا به پیشنهادهای راسپوتین دربارۀ امور مملکت اعتماد کرد. علت این توانایی «راسپوتین»، هر چه که بود، زمینه نفوذ بیشتر او را فراهم کرد. از آنجا که او از قشر بسیار تهی دست جامعه بود، تقریبا هیچ یک از آداب و رسوم دربار را رعایت نمی‌کرد. در غذا خوردن، لباس پوشیدن، راه‌رفتن و صحبت کردن طوری بود که شاه به اصرار ملکه حضور او در دربارش را تحمل می‌کرد. راسپوتین یک کولی دائم الخمر بود. ملکه پس از چندی خانه‌ای مجلل و زیبا را در اختیار راسپوتین قرار داد، خانه‌ای که بعدا به نوعی شفاعت‌خانه برای زنان روسیه تبدیل شد.

دخالت در وظایف سلطنت

راسپوتین خیلی زود مشغلۀ سلطنتی خود را به یک تشکیلات تمام‌وقت تبدیل کرد و یک «مرکز رستگاری» در سن‌پترزبورگ باز کرد و در آنجا عرض‌حال‌های سیاسی‌ پرسودی را دریافت می‌کرد. طی سال‏های حضور در دربار، بر ملکه روسیه نفوذ فراوانی یافت و مقامات حکومتی را برضد خود برانگیخت. اما تزار به سبب علاقه‏ای که همسرش به راسپوتین داشت اقداماتی جدی در این رابطه انجام نداد تا این‏که راسپوتین توسط نخست‏وزیر وقت که از دخالت‏های گسترده‌اش به ستوه آمده بود از کشور اخراج شد. ولی راسپوتین از محل تبعید نیز رابطه خود را با ملکه روس حفظ کرد و با ارسال نامه‏های متعدد، نخست وزیر را به توطئه علیه خاندان سلطنتی متهم کرد.

ملکه نیز نفرت و سوء ظن خود را به تزار منتقل کرد و روابط تزار و نخست وزیرش به تدریج به سردی گرایید تا این‏که نخست‏وزیر در حادثه‏ای به قتل رسید. از این زمان، راسپوتین به روسیه بازگشت و شهرت اعمال و رفتار جادوگرانه و آمیخته با فساد و شهوت‏رانی راسپوتین، به گوش اکثر مردم روسیه رسید و جنجالی را نیز در داخل مجلس دوما برانگیخت. اما نفوذ او در دربار و حمایت شخص ملکه روسیه از او مانع از هر تصمیم جدی علیه او می‌شد به طوری که هر کس راسپوتین را به خشم می‏آورد مغضوب ملکه تزار می‏شد و جانش مورد تهدید قرار می‏گرفت.

راسپوتین به تدریج در عزل و نصب‏ها، ماموریت دادن به افراد دولتی و تصمیمات کوچک و بزرگ تزار نیز اعمال نفوذ و دخالت می‏کرد. از آن طرف، تزار نیکلای دوم در مورد چگونگی برخورد روسیه با بحران جنگ اول جهانی و نیز شروع تهاجمات و پایان آن، با راسپوتین مشورت می‏کرد. در این زمان به توصیه راسپوتین و اصرار ملکه که تحت تاثیر راسپوتین قرار داشت، تزارنیکلای دوم شخصا فرماندهی کل قوای روسیه را به عهده گرفت و با خروج او از پایتخت برای عزیمت به منطقه جنگی، اختیار امور کشور به دست ملکه و در واقع به دست راسپوتین افتاد.

رفتارهای عجیب و غیر اخلاقی او، کلیسای ارتدوکس روسیه را واداشت که راسپوتین را مردی بی‌دین و شیطان‌زده معرفی کند. بسیاری از پیشگویی راسپوتین درباره جنگ، درست از آب در نیامد؛ او دقیقاً دستورهایی می‌داد که سربازان روسیه را به هلاکت می‌انداخت. ژنرال‌ها از دست راسپوتین عاصی شده‌ بودند. روس‌ها معتقد بودند راسپوتین با سرویس‌های اطلاعاتی آلمان‌ها در ارتباط است. در جنگ جهانی اول (۱۹۱۸ – ۱۹۱۴)، روسیه در کنار انگلیس و فرانسه با آلمان و اتریش می‌جنگید. برخی از مورخان و بیشتر مردم روسیه، «راسپوتین» را محرک اصلی تزار برای ورود به جنگ جهانی اول می‌دانند، رویدادی که پیامدش برای مردم، بدبختی و فلاکت بود. عموم مردم و اطرافیان تزار «راسپوتین» را اهریمنی می‌دانستند که کمر به نابودی تزار و روسیه بسته است.  روسیه در روزهای اول جنگ خوب پیش می‌رفت، اما اختلاف بین فرماندهان جنگ این روند را تخریب کرد. از آنجا که خود شاه در دربار حضور نداشت و همسرش اداره امور جنگ را برعهده داشت، ملکه مستقیما از طریق پیش‌بینی‌های راسپوتین تاکتیک‌های جنگی را به فرماندهان جنگ ابلاغ و آنها را موظف به تبعیت از آنها می‌کرد.

مرگ راسپوتین

در آخرین کلماتی است که راسپوتین، خطاب به ملکه الکساندرا، همسر آخرین تزار روسیه، به رشته تحریر در آمده است چنین آمده است: «می‌دانم که مرگ من نزدیک است. امروز آخرین لحظات زندگی‌ام را سپری می‌کنم. اما آگاه باشید اگر من توسط روستاییان و کولی‌ها و هم‌قطارانم به قتل رسیدم، هیچ خطری شما و مردم روسیه را تهدید نمی‌کند اما اگر من توسط یکی از افراد دربار یا بستگان شما به قتل رسیدم، بدانید که شما، خانواده‌تان و کل درباریان، بیش از دو سال زنده نخواهید ماند و به دست مردم روسیه کشته خواهید شد.»

راسپوتین به طرز شگفت‌آوری درست پیش‌بینی کرده‌ بود. فلیکس یوسپوف از نزدیکان ملکه، گریگوری را هدف گلوله قرار داد. فلیکس و هم‌فکرانش که راسپوتین را بلای بزرگ روسیه می‌دانستند، او را به بهانه دیدار همسر فلیکس، شامگاه روز ۳۰ دسامبر ۱۹۱۶ (۹ دی ۱۲۹۵)، به خانه یوسپوف کشاندند؛ به زیرزمین بردند و او را که همیشه در نوشیدن شراب افراط می‌کرد، با پیمانه‌های پیاپی و پُر از سم سیانور لبریز کردند.

آن‌ها مشغول مذاکره درباره چگونگی انتقال جسد به بیرون بودند که ناگهان مُرده، نعره‌ای کشید و برخاست و با سرعت به طرف درِ اتاق دوید؛ آن را گشود و از پله‌ها بالا رفت. فلیکس و دوستانش وحشت‌زده در پی او دویدند، دوباره پنج گلوله دیگر به بدن راسپوتین شلیک شد. ضاربان او را تا نزدیک رودخانه تعقیب کردند و سپس، با شلیک گلوله‌های متعدد، موفق شدند راسپوتین را در ۴۴ سالگی بکشند و بعد جسد او را به داخل رودخانه بیندازد. برخی منابع تاریخی از دست داشتن انگلیسی‌ها در قتل راسپوتین حکایت می‌کنند و «اسوالد رینر»، دیپلمات انگلیسی را در ترور راسپوتین دخیل می‌دانند. تعدادی از مورخان می‌گویند که گلوله شلیک شده به جمجمه راسپوتین که احتمالا تیر خلاص بوده‌، از اسلحه رینر شلیک شده‌ است؛ اما دولت بریتانیا، زیر بار این اتهام نمی‌رود.»

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *