اولویت منافع ملی (( مهرداد احمدی‌شیخانی))

دوستی پیام فرستاده بود که از این بنویس که با وجود اینکه این روزها سخن از معتبر بودن واکسن اسپوتنیک روسی با استناد به نشریه لنست و همچنین ورود واکسن چینی است، ولی تجربه نشان داده که در مناسبات با دیگر کشورها، غرب قابل اعتمادتر است و چین و روسیه، به هیچ‌وجه قابل اعتماد نیستند. در جوابش گفتم اینکه چقدر به کشورهای غربی می‌شود اعتماد کرد و اصلا جایگاه اعتماد در روابط بین‌المللی کجاست، موضوعی است که بد نیست نشانه‌هایش را در شواهد تاریخی جست‌وجو کرد. در چهار دهه گذشته و بیشتر در ۲۰ سال اخیر، این سخن که چین و شوروی شرکای قابل اعتمادی برای ایران نیستند و در مقابل، می‌توان در روابط با دنیای خارج، به امریکا و کشورهای اروپایی اعتماد کرد، بسیار شنیده‌ایم و به خصوص این سخن در بین جامعه روشنفکری و نخبگان، هواداران قابل توجهی دارد. قصد آن ندارم که به خروج امریکا از برجام و زیرپا گذاشتن یک‌جانبه آن توسط امریکا بگویم و به آن استناد کنم، شاید که عده‌ای آن را یک استثنا و ناشی از خصوصیات فردی ترامپ بدانند، برای همین به نشانه‌های دیگری استناد می‌کنم. شاه در خاطراتش می‌گوید: «سالیوان در کاخ نیاوران به دیدنم آمد و به من گفت که باید کشور را ترک کنم که از او پرسیدم برای رفتن چقدر وقت دارم؟ که سالیوان به‌ جای اینکه جواب مرا بدهد به ساعتش نگاه کرد و من فهمیدم که دیگر وقتی ندارم» (نقل به مضمون) . منابع غربی این خاطره را این‌گونه نقل می‌کنند که شاه از سولیوان سفیر وقت امریکا پرسید: «من چه وقتی باید ایران را ترک کنم؟» سولیوان هم جواب او را نداد و تنها به ساعتش نگاه کرد و شاه در خاطراتش می‌نویسد: «در این لحظه فهمیدم که وقت رفتن من فرا رسیده است». با وجود تفاوت مختصری که در نقل این خاطره وجود دارد، نکات مشترکی را می‌توان از آن استخراج کرد. اول اینکه این برخوردی است که قدرتمندترین کشور غربی با نزدیک‌ترین متحد خود در منطقه دارد و جالب اینکه نه رییس‌جمهور امریکا و نه حتی وزیر امور خارجه آن کشور، بلکه انتقال چنین پیامی را به سفیر خود که یک کارمند دیپلماتیک است می‌سپارد، آن هم به چنین شکل تحقیرآمیزی که به ‌جای جواب دادن به شاه مملکت، به ساعتش نگاه می‌کند که یعنی «دیگر وقت نداری».

اگر کمی عقب‌تر برویم به کودتا علیه دولت قانونی مصدق می‌رسیم که توسط امریکا و انگلیس انجام شد و با وجود تلاش طرفداران سلطنت و این ادعا که کودتا نبود و قیامی مردمی بود، انتشار اسناد طبقه‌بندی شده وزارت خارجه امریکا در مورد کودتا، خط بطلانی بر آن ادعاها بود. دوازده سال قبل‌ترش هم که ماجرای خلع رضا شاه از قدرت که فقط با یک نامه سه خطی از طرف دولت انگلستان انجام شد که به او نوشتند: «اعلیحضرت لطفا از سلطنت کناره‌گیری کرده، تخت را به پسر ارشد ولیعهد واگذار کنید. ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه‌حل دیگری وجود دارد». قبل‌تر که برویم به تایید کودتای رضاخانی و برچیدن حکومت قاجار و قبل‌تر از آن هم قرارداد ۱۹۱۹ و پیش‌تر از آن، ماجرای قرارداد ناکس دارسی. البته به توپ بستن مجلس توسط لیاخف روسی را هم داریم. از قبل انقلاب مشروطه، جامعه روشنفکری ایران، نخبگان، تحصیلکردگان و حتی بخش بسیار بزرگی از حاکمان، اگر نگوییم با شیفتگی که همیشه با حسن نیت به غرب نگاه کرده‌اند و حتی با وجود انقلاب ۵۷ که در سالگرد آن قرار داریم، از این حسن نیت کاسته نشده، چنانکه بعد از برجام، بزرگ‌ترین قراردادها، با شرکت‌های غربی بسته شد و حتی وقتی در یک مانور تبلیغاتی در مقابل تحریم‌ها، از سند راهبردی با چین سخن رفت که نه به بار بود و نه به‌ دار و با وجود انتشار پیش‌نویس آن، چنان هیاهویی از طرف نخبگانی که حتی یک‌بار خواستار انتشار قرارداد نفتی با توتال نشده بود برخاست که عجیب می‌نمود. مساله این است که در روابط بین‌الملل، اصل بر اعتماد نیست بلکه آنچه مهم است، حفظ منافع ملی است و این حاصل نمی‌شود، غیر از تکیه بر نظرات کارشناسی و آگاهی همه‌جانبه به مسائل حقوق بین‌الملل و مهم‌تر از آن تکیه بر قدرت داخلی. هر کشوری، چه غربی یا شرقی، به دنبال منافع خود است و نه شرکای قابل اعتماد. ما هم چاره‌ای نداریم جز اینکه با تکیه به قدرت خود و افزایش فهم کارشناسی، چنین عمل کنیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *