به همراه مادر سوار بر ماشین خانم جهانشیرے به سمت همایونشهر صنوبر به راه مے افتیم. صداے آرام حامد همایون فضاے ماشین را پر کرده است. از دروازه هاے شهر گذشتیم، تالار پارمیس را پشت سر گذاشتیم اما هنوز دیگر اعضا را نیافتیم. در ابتداے جادهے صنوبر ایستادیم تا دیگران نیز برسند. مشغول بازے با گوشےام بودم که بقیهی اعضا نیز رسیدند و به راهمان ادامه دادیم. تا چشم کار مےکرد خشکے و بیابان بود، آن اواسط گاهے باغهاے سرسبز، جاده را مےآراست.
پانزده دقیقهی بعد در صنوبر بودیم. از کوچهباغهاے باریڪ با خانههاے کاهگلے گذر کردیم و به مقصد رسیدیم. بالاے درب بنرے نصب کرده بودند که نام و سال تاسیس اقامتگاه را یاد آور مےشد. (اقامتگاه بومگردے همایونشهر تاسیس سال یکهزار و سیصد و نود و هشت) به هنگام پارڪ ماشینها با مشکلاتے روبهرو شدیم که توسط استاد صباغ زاده حل شد. بگذریم…
از داخل اقامتگاه که هرچه بگویم کم است؛ مکانے باصفا که هارمونےِ ایجاد شده از رنگ فیروزهاے حوضچه با درها و پنجرهها، سبزے برگ درختان توت و تاڪ انگور، آن وسایل قدیمی، با هواے دلپذیر و خنڪ همایون شهر، نا خود آگاه هر فردے را به خود جذب مےکرد. روے کنارههاے گلدار با بالشهاے بیضےشکل به رنگهاے قرمز و صورتی نشستیم تا همهی اعضا جمع شوند و جلسه آغاز شود. از فرصت استفاده کردم و جاے جاے اقامتگاه را از نظر گذراندم؛ گلدانهاے سفالے در آن طاقچههاے گلی، شاخهای بز کوهی آویزان شده از بالاے درب داخلی، و تعویذ چشمزخمے که بر روے در ورودی گذاشته بودند و کمتر کسے توجهاش به آن جلب مےشد. استفاده از تنهی درختان به عنوان گلدان مرا بسیار شگفت زده کرد. غزل و نسیم روے تاب غافل از جهان اطرافشان غرق در خوشےهاے بچهگانه بودند.
وقتے همه جمع شدند، استاد علمداران جلسه را اغاز کردند. ایشان ابتدا در مورد قدمت انجمن شعر، که بیش از نیم قرن است فعالیت دارد، سخن گفتند و سپس توضیحاتے در رابطه با همایون شهر ارائه کردند. پس از آن از استاد نجف زاده بزرگوار براے خواندن غزل ۳۲۳ حافظ دعوت کردند و ایشان نیز صداے دلگرمکنندهی همیشگےشان را با غزل حافظ همراه کردند. نوبت به شرح غزل رسید و باز هم کسے جز استاد صباغ زاده داوطلب نشد. ایشان نیز به شرح کوتاهے بسنده کردند تا وقت بیشترے براے شعرخوانے داشته باشیم.
باتوجه به فرا رسیدن هفتهی کرامت و روز دختر، پیشنهادِ استاد علمداران پذیرفته شد و شعرخوانے را با بانوان آغاز کردیم. شعر اول، غزلے از خانم یعقوبے بود که میهمان نگاهمان شد. پس از ایشان خانم جهانشیرے با شعرے در رابطه با دختر جلسه را ادامه دادند. فرزانه جان دوست عزیزم نیز از اشعار قدیمےشان تقدیم کردند.
سپس آقاے چراغے و خانم عباسپور به ترتیب شعر و متن ارائه دادند. جناب اسحاقے شعرے در مورد جوجه ماشینے خواندند و آقاے شریفے نیز اولین شعر محلےشان را به گوشمان رساندند.
جناب حسنپور (مدیر مدرسهی صنوبر) هم دو تا دوبیتے در مورد همایون شهر برایمان گفتند. آقاے عباسے یکے از غزلهاے قدیمے و کوتاهشان را خواندند. نوبت به خودم رسید و چون متن آمادهاے نداشتم میکروفون را به خانم مهدوے و دخترشان سپردم؛ ایشان نیز شعرے را که در گذشته براے دخترشان سروده بودند به نمایش گذاشتند و حدیثه جان هم شعرے را که در رابطه با کشف امضا سروده بود برایمان خواند.
استاد صباغ زاده شعرے که براے غزل کوچولویشان سروده بودند را قرائت کردند. (در این میان از مگسهاے مزاحم که در تلاش بودند تا وقفه ایجاد کنند و نتوانم لحظات را ثبت کنم صمیمانه تشکر مےکنم) آقاے شریعتے هم دوبیتے به صورت پرسش و پاسخ تقدیم کردند. جناب زارع متنے در قالب خاطره از کودکےهایشان و آقای نجاتیان هم یڪ رباعے هم از بابا افضل کاشانے خواندند.
کتاب غزلهاے عزیزم از استاد صباغ زاده را به پاس زحمات فراوان جناب رستمے تقدیم ایشان کردیم. و رسیدیم به بخش دلنواز موسیقے که بانوان نورالهیان و محبے مقدم با سه تار و تمبڪ گوشهایمان را نوازش دادند. در نهایت آقاے یعقوبے به آواز گرمشان ما را مهمان کردند. و تا آش خوشمزهی خانم یعقوبے ظرف شود، آقاے اعتقادے که تازه از راه رسیدند، با شعرے در مدح حضرت معصومه (س) جلسه را خاتمه دادند.
پس از میل کردن دستپخت خانم یعقوبی، به تڪ تڪ اتاقهاے اقامتگاه سرڪ کشیدیم و عکسهایے به یاد ماندنے گرفتیم. جاے همه غایبین خالے مخصوصا جناب تاتارے با عکسهاے پرطرفدارشان.
در پایان از جناب اسحاقے و استاد صباغ زاده به خاطر تدارڪ و هماهنگے این جلسه بےنظیر و همچنین خانم یعقوبے با دست پخت خوبشان تشکر میکنم. تا شنبهاے دیگر بدرود.