روایت پرستاری که برای بیمارانش شعر می‌خواند؛ باید از امید گفت… زهره احمدی پرستار ۳۰ ساله بیمارستان الزهرا(س) اصفهان همان پرستاری معروف خوش اخلاق و خوش خنده‌ای است که در لباس سپید پرستاری بر درد جسم و روح بیماران مرهم می گذارد.

باید از امید گفت... + فیلم

ایسنا/اصفهان در همین شب های شلوغ و پر واهمه پیک پنجم کرونا، در یکی از اصلی‌ترین و بزرگترین بیمارستان های ریفرال کرونا در استان اصفهان، پایان هر شب و شروع صبح به جای شب بخیر و صبح بخیر گفتن‌های معمول، میکروفن بخش اورژانس روشن می شود و پرستار سفید پوش، شعر و دعایی را با تمام احساسش می‌خواند و برای همه بیماران و همکارانش آرزوی سلامتی می کند.

میکروفن خاموش می شود اما فیلم کوتاهی که چند شب قبل از شعرخوانی پرستار بیمارستان الزهرا(س) اصفهان در فضای مجازی پخش شد، حرف های ناگفته زیادی داشت.

زهره احمدی پرستار ۳۰ ساله بیمارستان الزهرا(س) اصفهان همان پرستاری معروف خوش اخلاق و خوش خنده‌ای است که در لباس سپید پرستاری بر درد جسم و روح بیماران مرهم می گذارد.

این پرستار جوان از ابتدای همه گیری کرونا تاکنون به عنوان یکی از مدافعان سلامت در بخش بیمارستان الزهرا(س) مشغول خدمت رسانی به بیماران بوده است، اگرچه فقط به فکر التیام دردهای جسمی بیماران نیست و می خواهد رنج و آلام روحی را از تن بیماران، و خستگی و فرسودگی را از تن همکارانش در بیمارستان بزداید.

گاهی یک قطعه شعر، یک دعای خوب، یک کلام مهرآمیز و امیدبخش چنان تاثیری می گذارد که هیچ مرهمی نمی تواند بر جسم و جان خسته بیماران و همراهانشان در فضاهای سرد و تاریک و محیط پر از نگرانی و ترس و دلهره بیمارستان بگذارد.

می خواهم هرطور شده با او صحبت کنم، با اینکه شب گذشته تا صبح پلک روی هم نگذاشته و شب های شلوغ و طاقت فرسایی را پشت سر می گذارد، اما با صدای گرم و گیرایش، گویی هم صحبت دوستی دیرین می شود.

شبی که یکی از بدترین شب‌های اورژانس بود

در آن کلیپ همکارانم دارند تلاش می کنند من را بخنداند، کلیپ را که دیدم با خودم گفتم چقدر همکاران من قوی هستند که در شبی که یکی از بدترین شب های ما در اورژانس بیمارستان الزهرا(س) بود تلاش می کردند نه تنها روحیه خودشان، روحیه همکارانشان را هم بالا ببرند!

این پرستار جوان درباره کلیپی که یکی از همکارانش در فضای مجازی منتشر کرده، می گوید: آن شب بخش اورژانس بیمارستان به قدری شلوغ بود که من سعی می کردم داد بزنم تا صدایم برسد، اما بعد که شعر را خواندم دو تا خانم آمدند و می خواستند من را بغل کنند، می گفتند دعایی که برای بیماران خواندی حال ما را خوب کرد و به ما یادآوری شد باید امیدمان به خدا باشد.

از بازخوردهای پخش این کلیپ می پرسم و می گوید: شنیدم برخی گفتند به جای شعر خواندن، برو بالای سر بیماران! اما نزدیک به دو سال است می بینم تقریبا تمام بیماران دوست دارند شب ها شعر و دعایی برایشان خوانده شود، نه فقط بیماران که خیلی از پرستاران، نگهبانان، نیروهای خدماتی و بهیاران می گویند چیزهایی که می خوانی برای ما قوت قلب است؛ چون اینجا یک محیط پر از تراژدی است که فقط بیماران تحت فشار نیستند، حتی بهیار، پرستار و نگهبان هم نیاز به روحیه قوی و امید دارند.

از اوایل کارم در بیمارستان الزهرا(س) در اورژانس بیمارستان و بیشتر وقت ها در اورژانس ۳ کار کرده ام که پیجر بیمارستان آنجا است. آن زمان متوجه شدم از ۱۲ شب تا ۳ صبح منشی یک شب بخیر می گوید و پیجر را خاموش می کند. با خودم می گفتم بد نیست حرفی به بیماران بزنم که روحیه بگیرند، یا به جای صبح بخیر ساده، دعایی بخوانم و حرف های امیدبخش بزنم.

شعرخوانی برای مادر بستری در بیمارستان در روز مادر

اما خانم پرستار درباره شروع این حرکت زیبا می گوید: یکی دو ماه قبل از شروع همه گیری کرونا بود که مادرم در همان بخشی که من کار می کردم بستری شد، اولین باری که شعر خواندم روز مادر بود که من شعری را برای همه مادران خواندم و برایشان آرزوی سلامتی کردم. از آن به بعد این کار را ادامه دادم و شعر و دعایی که می خوانم را هم خودم انتخاب می کنم.

می گویند پرستاران قلب بیمارستان هستند و پزشکان مغز بیمارستان، خانم احمدی به این جمله اعتقاد زیادی دارد و توضیح می دهد: کار قلب پمپاژ کردن خون به همه جای بدن است، اگر حال پرستاران خوب باشد و خودش روحیه و امید داشته باشد، خون تازه ای در بیمارستان جریان پیدا می کند و در کیفیت مراقبت از بیمار تأثیر زیادی دارد. وقتی می توانیم پرستاری باشیم که با خنده بالای سر بیمار می رود تا بیمار احساس کند تنها نیست و قوت قلب بگیرد، چرا این کار را نکنیم!؟

خانم احمدی با صداقت کامل می گوید که رشته پرستاری انتخاب اول او نبوده و همیشه دوست داشته پزشکی قبول شود، اما وقتی وارد رشته پرستاری شده علاقه خاصی به این رشته پیدا کرده است. می گوید نمی دانم چرا اما از همان روزهای اول احساس کردم یک پرستار خیلی بیشتر می تواند بر بالین بیمار باشد و به او کمک کند.

با اینکه می خواسته سال بعد دوباره در کنکور شرکت کند و پزشک شود، اما به یک باره مسیر تازه ای پیش پای خودش می بیند با علاقه ای که به پرستاری پیدا می کند در این رشته ماندگار می شود. حالا ۸ سال است در این حرفه فعالیت می کند و این علاقه نه تنها کمتر شد که بیشتر هم شد.

پرستاری فقط تزریق سرم و دادن دارو نیست

او یادآور می شود: از همان روز اولی که وارد این رشته شدم خیلی زود فهمیدم پرستاران چه زحمات زیادی می کشند و همیشه می خواستم تریبونی پیدا کنم و از زحمات پرستاران بگوییم، چون پرستاری فقط تزریق سرم و دادن دارو به بیماران نیست، ما درس ارتباط با بیمار و دروس دیگری خواندیم که نشان می دهد پرستار نه فقط با جسم، که با روح و روان بیماران نیز کار دارد. پرستار باید همه فن حریف باشد و اطلاعات به روز و توانمندی های مختلفی داشته باشد، اما قطعا سختی های این کار هم خیلی زیاد است که نمی توانم همه را شرح دهم.

درد و رنج بیماران در وجودم ته نشین می‌شود

روز اولی که سر کار رفتم با مرگ یک بیمار روبرو شدم و این موضوع خیلی من را به هم ریخت که چطور باید این خبر را به همراهان بیمار بدهم! به غیر از سختی هایی مثل افزایش تعداد بیماران و کمبود تخت و سرایت بالای بیماری مثل کووید ۱۹، دیدن رنج و درد بیماران تاثیر بسیار بدی بر روی من می گذارد، وقتی به خانه می روم انگار این درد و رنج در وجودم ته نشین می شود و بیشتر به آن فکر می کنم. با دیدن این همه درد و رنج بیماران و اینکه برخی مواقع با همه تلاشی که می کنی کاری از دستت برنمی آید دیگر چه چیزی از آدم باقی می ماند!

البته وقتی بیماری با لبخند مرخص شود و از پزشک و پرستارش تشکر می کند روحیه ما را دو چندان می کند.

این پرستار بیمارستان الزهرا(س) درباره روزهای اول همه گیری کرونا می گوید: آن زمان نه فقط مردم که ما هم ترس و وحشت زیادی داشتیم، کرونا واقعا میهمان ناخوانده ای بود که نمی دانستیم چطور باید با آن مقابله کنیم. آن موقع خیلی استرس داشتم چون مادرم سرطان داشت و نمی توانستم پیش مادرم بروم عذاب وجدان داشتم، از یک طرف نمی خواستم سنگر را خالی کنم و از طرف دیگر از انتقال کرونا به مادرم بسیار نگران بودم

کرونا و غم از دست دادن مادر

خانم احمدی با بغض به از دست دادن مادرش اشاره می کند و می گوید به خاطر کرونا نتوانستیم خیلی پیش مادرم باشم و این غم همیشه با من می ماند. از سختی های کار در دوران کرونا این بود که باید از خانواده هایمان دور می بودیم، بیماران ترسیده و نگران بودند، بیماری هنوز ناشناخته بود، از ۱۲ شب تازه اوج شلوغی بیمارستان بود، تعداد بیماران زیاد و شیفت های کاری بسیار طاقت فرسا بود، از طرفی هر روز همکاران به بیماری مبتلا می شدند و باید به مرخصی استعلاجی می رفتند که باعث می شد فشار کار بیشتری به سایر نیروها وارد شود. این مشکلات در هر موج جدید کرونا با افزایش بیماران تکرار می شود.

او با اشاره به اینکه گاهی مردم از دست پرستاران عصبی و ناراحت می شوند و فکر می کنند کاری برای بیمارشان نمی کنیم، توضیح می دهد: گاهی واقعا کاری از دست ما بر نمی آمد و این ویروس هر روز چهره جدید و ترسناکی از خود نشان می دهد. روزهای اول وقتی اولین بیماران کووید را پذیرش می کردیم واهمه داشتیم و نیروهای بخش آی سی یو از زیر قرآن رد می شدند، استرس و ترس و وحشت زیاد بود، اما از آن بیشتر استرس خانواده هایمان بود که می گفتیم خودمان به کنار، اما نکند بیماری را به آنها منتقل کنیم…

من یک پرستارم که از مرکز خطر می‌آیم

پرستار بیمارستان الزهرا(س) می گوید: منزل ما شهرکرد است و خیلی از مواقع با تاکسی از شهرکرد به اصفهان می آیم. یک بار در شروع همه گیری کرونا بود که وقتی راننده متوجه شد پرستارم اجازه نداد سوار تاکسی شوم. آن زمان خیلی ناراحت می شدم اما هرچه گذشت متوجه شدم این موضوع با جان آدم ها ارتباط دارد و هرچقدر من پروتکل های بهداشتی را رعایت کنم باز هم راننده حق دارد نگران سلامتی خود و خانواده اش باشد. این موضوع را درک کردم چون من یک پرستارم که از مرکز خطر می آیم و آن ناراحتی به درک عمیق تبدیل شد.

البته شرایط به مرور تغییر کرد و این روزها برخورد مردم با کادر درمان و پرستاران خیلی بهتر شده است. خانم احمدی می گوید چند وقت قبل هرکاری کرده راننده تاکسی کرایه از او را قبول نکرده و گفته شما پرستاران خیلی زحمت می کشید و تنها کاری که از دست ما بر می آید همین است. مردم ما خیلی بزرگوارند و سختی های کار ما را درک کرده اند.

این پرستار با بیان اینکه در موج پنجم، ویروس کرونای دلتا همه گیری بیشتری دارد، درحالی که کادر درمان دیگر توان توصیه کردن به مردم را ندارند و می بینند هنوز عده ای بی ملاحظه به تفریح و مسافرت خود ادامه می دهند اما برخی که واقعا مراعات کرده اند گرفتار بیماری شده اند!

باید از امید گفت

 بیماری داشتیم که میانسال بود و در فاصله کوتاهی که پسرش رفت برایش وسیله ای بیاورد بدحال شد و هرچقدر برای نجاتش تلاش کردیم موفقیت آمیز نبود و فوت کرد. وقتی پسرش برگشت واقعا نمی دانستم چه بگویم و از طریق اشک های من متوجه شد پدرش فوت کرده است. یا یک جوان ۳۱ ساله بدون هیچ سابقه بیماری به کرونا مبتلا شده و در نهایت به خاطر عوارض بیماری فوت کرد. پدر و مادرش خیلی پیگیر وضعیت بیمارشان بودند و مدام از من سوال می پرسیدند اما من نمی دانستم چه باید بگویم، چون بدترین چیز برای یک پرستار این است که بدانی وضعیت بیمار وخیم است اما باید از امید برای همراهانش بگویی…

او این را هم خاطرنشان می کند که شاید برخی از مردم فکر کنند پرستاران چون هر روز در بیمارستان با بیماران سر و کار دارند همه چیز برایشان عادی شده است، اما در واقع این طور نیست. پدرم می گوید دخترم اگر بخواهی برای هر بیماری سوگواری کنی که چیزی از تو باقی نمی ماند! اما واقعا فکر می کنم همه این بیماران مثل اعضای خانواده خودم هستم.

خاطرات تلخ این روزها برایش زیاد است و پیدا کردن یک خاطره شیرین از میان آنها مشکل است، اما خانم احمدی بهترین لحظاتش در بیماران را زمان بهبود و مرخصی بیمارانی می داند که گاهی شرایط بسیار سختی دارند اما در نهایت می توانند بیماری را شکست دهند و به آغوش خانواده هایشان برگردند.

این لبخند، حتی به اجبار لازم است

با همه این اوصاف، این پرستار می گوید: گاهی بیمار به دیدن روی خوش و لبخند ما راضی است و حال دلش خوب می شود، او معتقد است این لبخند حتی اگر به اجبار باشد لازم است.

او که معتقد است پرستاری یک هنر است، توضیح می دهد: باید هر مشکلی که در زندگی داری کنار بگذاری و با فراغ بال به بیمارستان بیایی تا بتوانی به بیماران کمک کنی. البته این بار به همکارانم حق می دهند که خسته و فرسوده باشند، شرایط بسیار سخت است. با چشم خودم می بینم که حجم کار اورژانس چقدر زیاد است، بیماران بی قرار می شوند، داد و فریاد می کنند، همراهان بیمار احساس می کنند زمان دارد می گذرد و کاری برای بیمارشان انجام نمی شود، درصورتی که فشار کاری واقعا زیاد است و به ویژه در این شب هایی که در اوج پیک هستیم و تعداد بیماران بسیار زیاد است و به تبع وظایف پرستاران هم زیاد شده است.

احمدی با بیان اینکه پرستاران اورژانس دارند از جان خود مایه می گذارند، می گوید: همه می گویند بیمارستان الزهرا(س) خیلی شلوغ است اما من این بیمارستان را دوست دارم، اینجا همدلی زیاد است و کادر بیمارستان به همدیگر احترام می گذارند، فضای بسیار خوبی است که باعث می شود با انگیزه بیشتری کار کنم حتی اگر از شهر خودم و خانواده ام دور باشم، چون من عاشق شغلم هستم. به نظرم پرستار باید در مسیر کمال حرکت کند و هر روز صبر، مدیریت زمان، به روز بودن، امید داشتن و انگیزه دادن را تمرین کند. من همکارانم را به خاطر این ویژگی ها ستایش می کنم.

ما پرستاران هم انسانیم…

این پرستار جوان در خاتمه صحبت هایش با قدردانی از مردمی که پروتکل های بهداشتی را رعایت می کنند، نسبت به خطر سرایت بالای ویروس کرونای دلتا هشدار می دهد و می گوید: وقتی بیماری و ناراحتی مردم را می بینیم غم در وجود ما ته نشین می شود اما گاهی کاری از دست ما ساخته نیست، حتی آن زمان هم برایشان دعا می کنیم، چون همه بیماران را مثل خانواده خود می دانیم و از جان و دل تلاش می کنیم بهبود یابند.

او با اشاره به اینکه ما پرستاران هم انسان هستیم، گاهی خسته و ناراحت می شویم و تحت فشار قرار می گیریم، می گوید: برخی از مردم می گویند از پرستاران خاطره خوشی ندارند، اما مطمئن باشند هر پرستاری که به بالین بیماری می آید تمام تلاش خود را می کند و اگر نتواند کاری انجام دهد شریک درد و رنج خانواده بیمار است. پرستاران مثل شمعی هستند که ممکن است روزی بسوزند و تمام شوند، همانطور که ما همکاران زیادی در دوران کرونا از دست دادیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *