یادداشت/تأملاتی در امروز و فردای افغانستان و تحولات شرق ایران/۳ مرثیه رفتگان و عزای ماندگان! سید مسعود رضوی

حملات مرگبار انتحاری در فرودگاه کابل بدترین کشتار مردم افغانستان و نظامیان امریکایی در آن کشور بود. پنج شنبه شب گروه داعش شاخه شرق که نام عزیز خراسان را هم جعل و حمل کرده، با این حمله خونبار، حضور و تزاحم خود را به رخ طالبان کشید. در این حمله تعدادی از عوامل طالبان هم کشته شدند. آیا این آغاز دور تازه‌ای از جنگ و ناامنی در کشور همسایه شرقی است؟ ‏

ابتدا بگویم که خراسان سرزمین شعر و ادب و فرهنگ و عرفان است و سلفی‌های داعش و بقایای القاعده هیچ نسبتی با شهید بلخی و کسایی مروزی و ناصرخسرو و رودکی و فردوسی و غزالی و… ندارند. آنها باید نسبت خود را عوض کنند، زیرا به قبایل بدوی و جاهلی نزدیکند و ریگزارهای نجد و بیابانهای تهی از تمدن مناسب آنهاست و نه بهشت پهناور خراسان با آن شکوه و کثرت فرهنگی و عظمت تمدنی! نه زبان شیوای دری و پارسی را می‌فهمند و نه از عطر شعر و عرفان خراسان بزرگ بوی خوشی به مشام این تیره روزان و جنگ افروزان خورده است؛ بنابر این جا دارد شاهزادگان و مزدوران قبیله‌ای که هیچ تفکر و اخلاقی را برنمی تابند و تنها در پی پتروپول در عروسک گردانی کمپانی‌های نفتی حاشیه جنوبی خلیج فارس هستند، بهتر است به شترچرانی و ارجوزه خوانی در بیابانهای پر از سوسمار بازگردند و دنیای متمدن و با فرهنگ را بیش از این عذاب ندهند. ‏

در این یادداشت، بحث مهاجران را موقتاً رها می‌کنیم و از منظر اتفاقات اخیر به مسائل افغانستان و مردم دردمند این کشور و حکومت طالبان می‌پردازیم. این بررسی و همه نوشته‌ها و پژوهشها و پیشنهادها را باید مستندات شناخت واقع بینانه و تصمیم سازی برای راهبردهای شرق قلمداد کنیم. ‏

افغانستان همواره وزنه تعادل ما در مرزهای شرقی بوده و سیاست‌های ما در رابطه با پاکستان و کل شبه قاره هند، بر پایه روابط ما با دولت مستقل افغانستان تنظیم می‌شده است. همین امر تحرک و نفوذ ما را افزون می‌ساخت. حالا به رغم آرامشی که در این مرحله یعنی استقرار دولت طالبان با آن روبروییم، نگرانیها و تردیدهایی در مسیر راهبردهای دولت مستقر در کابل خواهیم داشت و با ابراز وجود داعش باید بر امنیت مرزی مشرق بیشتر تمرکز و تاکید کنیم. پرسش این است که آیا طالبان می‌تواند اینها را مهار کند، حتی اگر که بخواهد؟

سرمایه‌گذاری بر روی امنیت استراتژیک در مرزهای شرقی، باید بیست و چند سال پیش در دولت اول طالبها آغاز می‌شد. تمرکز بر غرب و غفلت از شرق برای ما گران تمام خواهد شد، زیرا اکنون پای رقبای عرب و کارشکنی آنها با خرج و پول پاشی و دپوی سلاح‌های امریکایی و شاید عثمانی در میان سلفی‌ها و تربیت شدگان مدارس پیشاور و اعماق سرزمین خودمختار دیورند، به وضوح دیده می‌شود. ‏

انکار فایده ندارد و ما حضور واضح جهادیون سلفی و وهابی را در اطراف کشور عزیزمان به روشنی می‌بینیم. باید با نگرشی باز و دیدگاهی فراگیر این موضوع را بررسی کنیم و داعش را از حوالی نخجوان، اطراف موصل و سراسر مرزهای شرقی به ویژه افغانستان دور کنیم. نقش پاکستان و بازی عمران خان و شاخه اطلاعاتی ارتش پاکستان هم نیازمند پرونده‌ای جداگانه است.‏

‏وقتی یک دولتمرد خیلی سهل و ساده سخن می‌گوید و عمل می‌کند، باید تأویل کرد تا ببینیم در پستوها چه می‌گذرد؟ برخلاف ما که هر برنامه و دستاوردی را با سر و صدا و تبلیغات زیاد به میدان می‌آوریم، در اطراف ما نیروهای مرموز و دشمنان خاموش، در تاریکی مطلق عمل و در سکوتی کاذب برای انفجارهای خونین برنامه ریزی می‌کنند. ‏

اینک داعش برخلاف تعهدات طالبان و برنامه تخلیه ایالات متحده امریکا در کابل، ضربه خونینی وارد کرده و ضرب شستی نشان داده است. آیا این کشتار سبعانه فقط اعلام ظهور مجدد در صحنه معادلات افغانستان است یا ابراز وجود در کنار بقایای القاعده و سایر گروهک‌های مشابه در جنوب افغانستان، مانند لشکر طیبه و سپاه صحابه یا جنگجویان پیرو ریاض بصرا که از صحابه انشعاب کردند و به لشکر جهنگوی معروف است؟ تمام این گروه‌ها در یک نقطه اشتراک دارند و آن دشمنی با شیعیان بطور عام و ایرانیان به طور خاص است. ‏

این مقدمات و اطلاعات به ما کمک می‌کند تا واقع بینانه عمل و توطئه‌ها و مشکلات را در حوالی مرزهای میهن عزیزمان بهتر درک کنیم. دیدن و ارزیابی واقعیت، بزرگترین گام برای آمادگی ملی و امنیت کشور است. در این راه، هشیاری افکار عمومی بزرگترین سرمایه در تشریک مساعی در حل مشکلات است.‏

‏انفجارهای پنج شنبه در کابل، می‌تواند سرآغاز فضای تازه‌ای در رقابت گروه‌های درگیر قدرت در افغانستان باشد. تداوم آشوبها، حداقل در این منطقه به سود هیچ کس نیست. طالبان که اینک بر سریر حکومت نشسته و زمام قدرت را در کابل به دست گرفته اند، مسئول جان و مال مردم و حفظ امنیت در تمام شهرها و آبادی‌های افغانستان هستند. موضع آنها در سرکوب داعش و القاعده یا مماشات با آنها، تا حدی روشن خواهد کرد که چگونه حکومتی در شرق کشورمان قرار است حضور داشته باشد.‏

‏ امریکایی‌ها که غیر مسئولانه و تاجرانه با مردم و کشور افغانستان برخورد کردند و پس از سالها تبلیغات به سرعت سفر خروج را خواندند و بار سفر بستند، با تهدید و احتمالا اعزام چند بمب افکن و شلیک ده‌ها موشک به بیابانهای قندهار و پکتیا و دره‌های توره بورا، انتقامی‌هالیوودی خواهند گرفت و کشته شدگانشان درجه و مدال می‌گیرند.‏

‏ اما افغانستان؛ افغانستان و مردمش شاهد رنج و فقر و ظلم مضاعف خواهند بود. فروپاشی اجتماعی و سقوط اقتصاد این کشور در برابر آنچه از حیث روانی برای یک ملت رخ می‌دهد، هیچ است و آن بحران روانی «ناامیدی» است. ملتی که امید ندارد و بهترین فرزندانش پس از ۲۰ سال نمایش دموکراسی و تجدد، در حال رفتن از بال و چرخ هواپیما سقوط می‌کنند یا اگر بمانند در انفجارهای انتحاری یا به دست کوردلان و متعصبان مذهبی کشته می‌شوند، باید چگونه خود را نجات دهد؟ باید راه دیگری باشد، به جز گریز یا تن دادن به تقدیر ناگزیر که در هر دو، نتیجه یکی است… ‏

روزنامه اطلاعات یکشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۰

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *