وقتی تحولات بزرگ و انقلابی شروع میشود، مردم در سطر اول تمام شعارها و تحلیلها و تجلیلها قرار دارند. اما به تدریج به سطرهای زیرین منتقل میشوند. و چونان خورشیدی که غروب میکند، در پس کوهی از مشاغل و مقامات و مشکلات پنهان میشوند. قدرت مردم، حقوق مردم، عزت مردم، آینده مردم، صبر و رنج و تلاش مردم، و سرانجام سفره و دغدغههای روزمره مردم از یادها میرود. این با عدالت منافات دارد. اما مردم چه کسانی هستند و چه میکنند؟ پاسخ به این پرسش آسانتر از آن است که به بیان درآید. مردم، ماییم و همه کسانی که نقشی در شهر و روستا دارند، در جادهها و دریاها، سوار بر هواپیما برفراز ابرها، در پادگانها و شرکتها و پروژههای دور دست، در کوره پزخانه، مدرسه، اداره، دانشگاه، حوزه، درمانگاه و بیمارستان، در غسالخانه در قهوهخانه و رستوران، در اتوبوس و مترو، بستری در آسایشگاهها و یا مشغول بازی و ورزش و مسابقه و… مردم ماییم و شمایید.
یکی از مهمترین قواعد نظم اجتماعی، قرارگرفتن هرچیز در جای خود است. در این حالت، هم «نظم» و هم «عدالت» در دسترس خواهد بود. لزومی ندارد همه به مساوات حقوق دریافت کنند و مزایای یکسانی داشته باشند، اما همه باید به تساوی در برابر قانون قرار گیرند و در شرایط برابر رقابت کنند و از امکانات عمومی برخوردار باشند. جامعه سالم، مسئولان و صاحبان میز و مقام را با محدودیتهای قانونی محدود میکند تا دست از پا خطا نکنند و به حقوق مکفی و مزایای محدود و تعریف شده بسنده نمایند. برعکس در جامعه ناسالم مردم محدود میشوند و درگیر سختی معیشت.
در جامعه بهنجار، باید هرکس به فراخور حال و سن و سال یا مرتبه و مقام و مهارتی که دارد کاری انجام دهد و منزلتی داشته باشد. اگر همه در جای خود باشند جامعه شاد و بانشاط و صاحب امید و ثروت و اخلاق ونظم خواهد بود. در غیر این صورت، همچون ماشینی معیوب، هر لحظه آسیب و تعمیر و فرسودگی و عیب و ایراد، نه سرعتی، نه قدر و قیمتی، نه ضرب و زور تکانی میخورد تا دوباره نقصی هویدا و راهی برای تکان خوردن بیابد. هدف و مقصد به تدریج از یادرفته و جاده و زمان و آسایش و زیبایی و ذوق به باد میرود.
این مطالب به ذهن خطور کرد، زیرا همین امروز با صحنههای عجیبی رو به رو شدم که نشان از عدم تعادل جامعه دارد. کارگر جوانی برای خرید ساندویچ فلافل ده هزار تومان داد و معلوم شد فلافل ۱۴ هزار تومان است، آن را پس داد و سرافکنده شد، اما ساندویچ فروش بقیه را نسیه حساب کرد و گفت دفعه بعد که آمدی حساب میکنم! شاید مسئولین ندانند که این غذای فقیرانه که جای پروتئین و دیگر اغذیه سالم و لازم را گرفته تا چه اندازه در سراسر ایران رواج دارد و به یکی از ارکان خوراک طبقات فقیر (یا به قول مدیران نمودارساز و آمارپرداز «دهکهای کمدرآمد») بدل شده است. حتی خانوادههایی هستند که برای تفریح به پارک میروند و با چند ساندویچ فلافل ساده فرزندانشان را سیر میکنند… این یک مثال را در ذهن داشته باشید و مقایسه کنید با مجالس و سمینارها و حتی جلسات مدیران و کارگزاران و آنان که از جیب خزانه خرج میکنند. در تمام دنیا و به ویژه کشورهای ثروتمند و موفق، جلسات معمولی با آب و حداکثر یک فنجان قهوه برگزار میشود و ادارات و دولت و مجلس به شدّت از مخارج زاید نهی میشوند، مثلاً در انگلستان ساختمان مجلس و صندلیهای نیمکت مانند آن چندصد سال است تغییر زیادی نکرده و هیچ اغذیه و تغذیهای مجاز نیست… یا در آلمان صدراعظم که ۱۶ سال در این مقام بود، نیمی از ترددها را با اتوبوس و مترو انجام داد، ولی مخارج همایشها یا حق مأموریت و سفرها و هتلها در اینجا رقمهای نجومی دارد. این که چیزی نیست، حقالجلسه که برای برخی در روز به ده تا بیست جلسه میرسد، افزون بر حق عضویت در هیئت امنا و هیئت مدیره و هیئت نظارت، یا عضوعلیالبدل و صدها عنوان دیگر است. باید راهی باشد برای کاهش هزینههای سربار و افزایش حمایت از اقشار آسیبپذیر و کم درآمد بیابیم تا جامعه به سمت تعادل حرکت کند.