چندسال پیش سخنرانی یک استاد علوم سیاسی را میشنیدم، که معتقد بود سیاست شکیبایی و دانش بسیار میخواهد، زیرا کشورها همچون سیارات هستند و در یک منطقه مثل منظومه شمسی، و در دنیا مثل کهکشان راه شیری است. هر سیاره مسیری دارد و در مدار و جاذبه خاصی میگردد. حال ممکن است یک سیاره در مسیر یک شهاب سنگ بزرگ قرار گیرد، یا یک سیاهچاله آن را ببلعد. اینها از رویدادهای ناگزیر در کیهان است. در جهان بیانتها و اعجابانگیز سیارات و ستارگان هرلحظه رویداد تازهای روی میدهد و شاید حتی ملاک سنجش و فرهنگ اصطلاحات را تغییر دهد و افزون سازد.
اما آنچه از این تمثیا، در نظم عمومی و مناسبات سیاسی برای ما قابل فهم است اینکه اگر جاذبه بین سیارات تعادل نداشته باشد، جرم بزرگتر با جاذبه قدرتمندتر، جرم کوچک را به سوی خود میکشد و در مدار خود مهار میکند. مثل قمر زمین که ماه است و اقمار مشتری که هزاران سنگ آسمانی را همچون هیولایی بر گرد خود میچرخاند. این اجرام وسیارات به جای اینکه برگرد خورشید حیات بخش بگردند گرد سیارهای تاریک میچرخند. در عالم سیاست، استقلال یعنی درک تعادل و حفظ حد و اندازه لازم برای تضمین امنیت و جلوگیری از سلطه.
در جهان زمینی، البته نیازی به شمارش سال نوری نیست، اما یک هواپیمای مافوق صوت میتواند تعادل میان دو کشور را تغییر دهد و جاذبه اقتصاد و فرهنگ و تمدن و حتی تبلیغات قادر است موازنه قدرت و منافع میان کشورها را بر هم زند. خاورمیانه همچون سیارات و منظومههایی است که دائماً درگیر شهاب سنگها و تغییر جاذبهها و حتی غروب در سیاهچالههاست. از جنگ اول جهانی که عثمانی را تقسیم کردند تا امروز چه تغییرات و رویدادها که رخ نداده و چه انفجارها و التهابها که این منطقه را زیر و رو نساخته است.
روابط ما با همسایگانمان با هر انفجاری زیر و رو میشود و با هر تغییر جاذبهای بر محور متفاوتی تنظیم شده است. زمانی که اتحاد جماهیر شوروی مثل یک جرم بزرگ از هم پاشید، منظومهای از کشورها را، همانند سیاراتی که از انفجار ستارهای متولد شدهاند، در مناطق جانب یا ماورای خزر پدید آورد. ما برای مهار این انفجار، حفظ مرزهای امنیتی، منافع و استقلالمان باید به دقت حرکات و قدرت جاذبه و تغییر و تطورات این کشورهای نوپدید را محاسبه میکردیم و تحت نظر قرار میدادیم. منافع ما به نحو آشکاری با این منطقه و با این تحرکات همپیوند بود. به همین دلیل هیچ غفلتی قابل اغماض نبوده و نیست. در حالی که ما باید بپذیریم که به قدر کفایت هشیار و حساس نبودهایم و در یک کلام غفلت کردهایم.
مدار و مسیر پیوندهای ما باید بر اساس اشتراکات تاریخی، زبانی، دینی و مذهبی، و سرانجام فرهنگی در گستردهترین معنا مورد توجه قرار میگرفت و سپس با جاذبههای اقتصادی و قراردادهای منطقی و منطقهای مستحکم و قابل بهرهبرداری میشد. تاریخ خاورمیانه و بلکه جهان گواهی میدهد که ایران همواره مرکزی قدرتمند و شایسته بوده است و بسیاری از این جوامع در سایه و مدار این مرکز سیاسی و عمدتا فرهنگی بالیده و زیستهاند.
برای نمونه، ارامنه در سایه نظم و قدرت سیاسی ایران از عهد اشکانیان تا صفویان، و از آن پس زیستهاند و تاکنون با امنیت و فراغ بال تجارت و صنعت کردهاند و در مدار امنیتی که این مرکز برای آنان مهیا کرده بود زیسته و داد و ستد داشتهاند. نه قتل عام شدهاند و نه مورد هجوم و سرکوب بودهاند. آنچه به این تعادل و تراجیح یا اولویتهای آن آسیبزده، یکسو نگری و تنگ نظری بوده است.
از جمله اینکه نظامهای سیاسی در جهان کوچک و نابینای استبداد، با تحلیل و تصمیم خودبینانه از اهمیت نظم تاریخی و ژئوپولیتیک غفلت کرده و آن را وانهادهاند. اینک نیز در سویههای مناقشه، نگرشهای فرقهای و متعصب، این پیوندهای ژرف و مانا را سرکوب میکند و با زیاده خواهی و سرکوب دیگری یا بر مبنای ایدههای نژادگرایانه و فاشیستی میکوشد حصّه و پارهای بیش از قدر و منزلت خویش بیابد. بیریشهترین کشورها و جوامع از حیث فرهنگ و معرفت، معمولا متوسل به این حربهها و مترصد در این حیلهها میشوند.
ماجرای آذربایجان و از میان بردن تعادل و نظمی که ما طبیعی میانگاشتیم، نمونه خوبی است از اینکه در عالم سیاست، فقط (و فقط) «منافع ملی و اقتصادی» و «امنیت و استقلال سیاسی» معیار مطمئنی برای برای تعریف اهداف و ملاک تمیز دوست و دشمن است. بنابر این نباید عمق استراتژیک کشور را تنها با متر و معیار جغرافیا سنجید؛ این سنجش آیندهنگری میخواهد و چشم باز و ضمانتهای عینی، وگرنه هر نوآمدهای مدعی خواهد بود و بدون یادآوری الطاف و احترام و تشریک مساعی و گذشتهای طرف دیگر، به رویش خنجر خواهد کشید.
همین یک درس کافیست که مثلا اگر دولتی را که میرفت تا با کودتا سرنگون شود، به اقسام امدادها و یاریها و نیز پشتیبانی و دلگرمی به اریکه قدرت بازگردانید و حتی ریسک دشمنی رقبای آنان را بر عهده بگیرید، این هیچ برگ برنده و مثبتی نیست، اما اگر منافع و منافذ اقتصادی قدرتمند یا متحدان مشترکالمنافع داشته باشید، دوستانتان هم افزون خواهند شد و دشمنان نهان هم لبخند خواهند زد و لاجرعه جام دوستی مینوشند، ولو شرنگی تلخ و ناگوار باشد.