نیک و بدِ زندگی :دکتر محمدعلی اسلامی ‌ندوشن ( بخش اول)

با همه ‏شکایت‏هایى که کسانى از ناهموارى زندگى کرده‏اند، آن جزو نفْس زندگى است و اگر رشته زندگى را به دست هر کدام از ما هم مى‏دادند تا روش جهانى و سرنوشت ‏بشر را تنظیم کنیم، بهتر از این نمى‏توانستیم کارى بکنیم. زندگى و سرنوشت همین‏ است که هست و بهتر از این چیزى قابل تصور نمى‏تواند بود. آیا ممکن است که‏ بیمارى و مرگ نباشد؟ انسان چقدر مى‏تواند در جایى بنشیند و مرتب به شادى ‏بگذراند یا تا ابد سالم باشد؟ اگر چنین چیزى باشد، زندگى را به‌کلى بى‏ ارزش ‏مى‏کند، پوچ مى‏گرداند. همین که هست و نام زندگى به خود گرفته است، این نشیب‏ و فراز، خوب و بد، خوشبختى و بدبختى، هجر و وصال، همه با همند؛ همدیگر را تکمیل مى‏کنند و زندگى را معنى ‏دار مى‏کنند. اگر اینها نبود، آیا آن‌همه‏ هنر و ادبیات و علم و گوناگونى در دنیا پدید مى‏آمد؟ آیا عشق وجود مى‏داشت؟ همه این هنرها و نعمت‏ها محصول کمبود زندگى هستند. زندگى این است که ‏مخلوطى از خوب و بد و زشت و زیبا باشد.

زیبایى‏ها و خوبى‏هاى زیادى در زندگى وجود دارد، ولى نمودشان به این‏ علت است که زشتى‏هایى هم وجود دارد. اگر زیبایى خالص و مداوم و همیشگى و بدون زشتى بود، دیگر نمود نمى‏کرد، بلکه یک چیز طبیعى مى‏نمود. چیزى مى‏شد که کسى قدرش را نمى‏دانست و اصلا نمى‏دانست که چه هست! دریافت خوشى ‏به‏ علت وجود ناخوشى است.

یک سلسله از چیزها جزو سرشت و سرنوشت مشترک همه بشریت‏اند؛ یعنى بین آفریقایى و اروپایى و ایرانى و خاور دورى تفاوت نیست، بلکه سرنوشتى ‏است که همه در آن مشترک‏اند. این چیزهایى است که انسانیت انسان و ترکیب‏ وجودى انسان را ساخته است. هر بشرى، در هر نقطه از دنیا وقتى انگشت در آب‏جوش بگذارد، انگشتش مى‏سوزد. البته تحمل سرما و گرما بر حسب اینکه هر کسى ‏از چه ناحیه ‏اى باشد، تفاوت مى‏کند. کسى که در قطب شمال زندگى مى‏کند، تحمل ‏بیشترى نسبت به سرما دارد، تا کسى که در آفریقا زندگى مى‏کند؛ اما یک ‏سلسله مشترکات هست و همان فرد قطبى هم، اگر سرما از حد بگذرد، یخ مى‏زند؛ بنابراین مشترکاتى میان سرشت انسان‏ها وجود دارد، زیرا انسان‏ها شبیه به هم ‏هستند. از سوى دیگر، انسان‏ها متفاوت‏ اند. هیچ دو تنى شبیه به هم نیستند و نمى‏توانند باشند. اینجاست که جدایى‏ها پیدا مى‏شود. کار از مشترکات ‏جدا مى‏شود و به تفاوت‏ها مى‏رسد. از این جهت، مى‏توان گفت که ماهیت مجموع ‏بشر یگانگى در چندگانگى است: همه با هم یکسان هستند و در عین حال همه‏ از هم متفاوت. این خصوصیت زندگى انسانى است که از یک سلسله مشترکات و یک سلسله جدایى‏ها تشکیل شده باشد.

ما از طبیعت یکسان بهره مى‏بریم و داده‏هاى طبیعت، در ما یکسان اثرگذار مى‏شود. اجازه مشترکى هم به ما داده شده است تا بتوانیم تا حدى در زندگى اِعمال ‏اراده کنیم. این هم در ما مشترک است، اما از این مرحله که گذشت، ما در این جهان ‏پهناور یک فرد تنها هستیم. خودمان باید تصمیم بگیریم که زندگى‏مان را چگونه ‏پیش ببریم. با دیگران متفاوتیم و از دیگران جدا. انسان موجودى است که بین دو حالت حرکت مى‏کند: هم پایبند طبیعت خودش است و این طبیعت در بین همه مشترک است، و هم از همه‏ جداست چون اراده و درون او مى‏تواند او را به راههاى مختلفى بیندازد. سرشت ملتها نیز از سرشت افراد انسان‌هایش شکل مى‏گیرد و موجودیت ‏مى‏یابد. اگر شما اجزاى وجودى ۷۰ میلیون ایرانى را جدا جدا روى هم بگذارید، سرشت ملت ایران را تشکیل خواهد داد؛ در واقع هر ملت، روى خصوصیات‏ قومى خودش حرکت مى‏کند که بین افراد مختلف آن مملکت تقسیم شده است؛ بنابراین ما مى‏توانیم براى هر ملتى خصوصیاتى بشناسیم و بشمریم. این ‏خصوصیات از افراد جدا جدا ناشى شده و مجموع آنها مشخصات واحدى را به ‏وجود آورده است. همه ما به‏ عنوان انسان، با همه انسان‏هاى دیگر مشترکاتى داریم و در یک‏ محدوده حرکت مى‏کنیم. امکانات جسمى و فیزیولوژیکى ما خاص ماست. ولى‏ همه ما در جایى مشترکاتى داریم و در جایى از هم جدا مى‏شویم. وقتى ما به پهنه زندگى یک کشور نگاه مى‏کنیم، مى‏بینیم که بین انسان‏هایش‏ چقدر تفاوت وجود دارد. یکى انسانى بااستعداد و توانا و زورمند است و دیگرى ‏درست برعکس٫ استعدادها و توانایى‏هاى افراد درجات مختلفى دارند و توزیع آنها به گونه‏ اى نیست که هر فردى بهره ‏اى مساوى با دیگران داشته باشد. ادامه دارد

دوشنبه ۱۳ تیر   ۱۴۰۱  روزنامه اطلاعات

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *