در برخی از منابع کهن، لقب تهمورث «زیباوند» یا «دیباوند» یا صورتهایی بینقطه شبیه آنها ضبط شده است؛ اما مترجمان یا مصححان ایرانی این متون، به پیروی از مورخان و نویسندگان غربی، آن را «زیناوند» پنداشته اند.
محمد حسین ابریشمی در یادداشتی درباره القاب تهمورث در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت: دانشمندان و مورخان غربی، طی دو قرن اخیر، در باب منشأ و پیشینه بسیاری از پدیدههای فرهنگی و کشاورزی، اظهارنظر کردهاند.
آنان، از جمله، «سومریان» را مخترع «خط (تحریر)» یا نگارشهای تصویری اولیه و «چینیان» را مبتکر استحصال «ابریشم (حریر، دیبا، پرند، پرنیان)»، شمردهاند.
به روایت منابع ایرانی و برخی مآخذ اسلامی، سرآغاز بسیاری از مظاهر تمدّنِ بشری، به عصر اساطیری «دیوان» و «پیشدادیان» میرسد، و مَهدِ آن، «ایرانزمین»، بوده است.
به روایت شاهنامه و دیگر منابع، ابداع «خط» به عصر «تهمورث»، باز میگردد و استحصال «ابریشم» و اختراع «سلاح» به جانشین او، «جمشید»، نسبت داده شده است. بنا بر این روایات، نخستین انسان کیومرث بوده است.
پس از او، هوشنگ ملقب به «پیشداد»، سپس تهمورث (طهمورث) و، پس از او، جمشید (جم) نخستین شهریاران ایران زمین بودهاند. پیشدادیان، مخصوصاً تهمورث و جمشید، با ابداعات، نوآوریها و اقدامات داهیانه، بر بومیان زیرکِ پلنگینه پوشِ مستقر در جنوب دریای خزر، یعنی «دیوان مازندران»، پیروز شدهاند. شهریاران پیشدادی، با بهرهگیری از ترفندها، دانشها و فنونِ دیوان، پایههای فرهنگ و مدنیّت را پیریزی کردهاند.
براساس برخی از همین روایات، دیوان آفریدگانی تنومند و هوشیار و مبتکر، با نیروهای فوقالعاده و ترفَندهای افسانهای (تنوره کشیدن، فضاپیمایی، ساخت سلاح و گرمابه، استخراج کانیها و گوهرها و مروارید و همچنین دستیابی به «کرمِ پیله» و «زنبور عسل» در جنگل و در نتیجه شناخت شیوه استحصال «ابریشم» و «انگبین»، ساخت نخستین آلات موسیقی، ابداع رموز خط) بودهاند. معالوصف، آنان در ستیز با تهمورث مغلوب شدهاند و مخصوصاً در نبردهای سنگین با جمشید شکست خورده و به بند کشیده شدند؛ دیوان در پی شکست و اسارت، برای جان به در بردن، یا رهایی، ناگزیر گشتند که دانشها و فنون و آزمودههای خود را به شهریاران فاتح بیاموزند.
از جمله، «فنّ»، یا بهراستی «فَند»، نگارِش رموز و نشانهها (خط تحریر) را به تهمورث و فَنِّ استحصال ابریشم (دیبا، عربی آن: حریر) را به جمشید آموختند. در بیشتر منابع، از جمشید به عنوان مخترع جنگافزار و به بندکشنده دیوان و برپادارنده جشن و مراسم نوروز یاد شده است.
اما در همین منابع، تهمورث با القابی، چون «دیوبند»، «دیباوند» و «زیباوند» معرفی شده است؛ این پرسش که چرا در متون کهن لقب تهمورث در وجوه مذکور ثبت شده است؟ و چرا برخی دانشمندان صورت درست لقب تهمورث را «زیناوند» پنداشتهاند؟ سالها در ذهن این هیچمدان بوده و سرانجام با پژوهش صورت درست لقب تهمورث را مشخص کرده است.
دیوبند، دیباوند، زیباوند؛ زیناوند؟
برخی از ایرانشناسان غربی و به پیروی از آنان، بعضی از دانشمندان و محققان ایرانی، ضبط درست لقب تهمورث را «زیناوند» به معنای «تمام سلاح» ذکرکرده و ضبطهای «دیباوند» و «دیوبند» و «زیباوند» را مصحّف آن دانستهاند.
به گمان نگارنده، برای این دعوی دلایل کافی و استواری اقامه نشده است؛ زیرا، به سهولت نمیتوان ضبط «دیوبند» راکه در همه نسخههای خطیِ اصیل و معتبر شاهنامه و بسیاری از متون کهن دیگر (چون: گرشاسبنامه، بهمننامه، کوشنامه، نوروزنامه، فارسنامه، همایوننامه و جز آن) برای لقب تهمورث آمده است، مصحّف «زیناوند» شمرد.
همچنین، بدون ارائه دلایل مستند و شواهد کافی نمیتوان ضبطهای «دیباوند» و «زیباوند» را ـ که به عنوان القاب تهمورث، در برخی از نسخ خطی اصیل و معتبرِ منابعِ کهنِ ایرانی و اسلامی (پهلوی، فارسی، عربی) مندرج است ـ مصحّف دانست، یا اشتباه و غلط گمان برد؛ از همه اینها گذشته، لفظ «زیناوند» در هیچ یک از منابع لغت فارسی، از قدیمترین ایام تا پایان دوره قاجاریه، ثبت نشده و در نسخ خطی اصیلِ منابعِ فارسی و عربی نیز نیامده است.
در برخی از منابع کهن، لقب تهمورث «زیباوند» یا «دیباوند» یا صورتهایی بینقطه شبیه آنها ضبط شده است؛ اما مترجمان یا مصححان ایرانی این متون، به پیروی از مورخان و نویسندگان غربی، آن را «زیناوند» پنداشته اند. ظاهراً حمزه اصفهانی اولین کسی است که لقب تهمورث را «زیباوند» ثبت کرده است (تاریخ پیامبران و شاهان، ص ۳۰).
در نسخ خطی مفاتیحالعلوم، تألیف کاتب خوارزمی در قرن چهارم، لقب تهمورث به صورتهای «دیناوند» و «زیباوند» آمده، که فان فلوتن آن را «زیناوند» خوانده یا تحریف پنداشته است (مفاتیحالعلوم، چاپ فانفلوتن، ص ۹۹). این لقب را ابوریحان بیرونی (آثار الباقیه، ص ۱۴۵) زیباوند، صاحب مجمل التواریخ (ص ۲۴) ریباوند، ابن بلخی (فارسنامه، چاپ سید جلالالدین طهرانی، ص ۲۳) زیباوند، و در نسخه تصحیح غربیان (فارسنامه، چاپ لسترنج و نیکلسون، ص ۷۹) زیناوند ثبت کردهاند؛ حمدالله مستوفی (تاریخ گزیده، چاپ افست از نسخه خطی، به کوشش ادوارد براون، ص ۸۵) در وجه «ساوند» بدون نقطه کتابت شده است؛ اما همین کلمه بینقطه در نسخه چاپی توسط (مرحوم دکتر عبدالحسین نوایی، ص ۷۹) «زیناوند» خوانده شده، در حالی که در تألیف دیگر حمدالله مستوفی، نزههالقلوب، لقب تهمورث به دفعات به صورت «دیوبند» آمده است. خواند میر (حبیب السیر، ج ۱، ص ۱۷۷) زیباوند ضبط کرده است.
در برخی از فرهنگهای قرن یازدهم، از جمله در فرهنگ جهانگیری (ص ۲۷۴). لقب تهمورث به صورت «دیباوند» با این تعریف: «معنی آن تمام سلاح بود. به جهت آنکه دیوان را مسخر گردانید او را به دیوبند لقب ساختند ضبط شده است؛ اما صاحب فرهنگ جعفری (ص ۲۰۲) در قرن یازدهم، لقب تهمورث را «دیبابند» و برای آن تعریفی به این شرح: «یعنی تمام سلاح، و این لقب اول تهمورث بوده، بعد از آنکه دیوان را مسخر کرد به دیوبند ملقب شد» ثبت کرده است.
بنا بر مستندات تاریخی و شواهد واژگانی، هر یک از القاب مذکور معرّف یکی از ابداعات یا اقدامات منسوب به تهمورث است. در این مقاله، نخست آراء و عقاید و اظهارنظرهای دانشمندان خارجی و ایرانی طیِّ دو سده اخیر درباره لقب تهمورث مطرح میشود، و در پی آن به بررسی و تحلیل القاب او در متون کهن میپردازد.
لقب تهمورث در منابع دوران اخیر
آرتور کریستنسن، ایرانشناس دانمارکی، از نخستین کسانی است که لقب تهمورث را «زیناوند» ذکر کرده و معانی و تعبیراتی برای آن آورده است. به نوشته او، در روایت فردوسی (به کوشش فولرس)، تهمورث پسر هوشنگ، ملقب به «دیوبند» مصحّف «زیناوند» است و این تصحیف به آسانی قابل توجیه است.
کریستن سن در ذیل عنوان «تهمورث در سنت مزدیسنی و در آثار نویسندگان اسلامی» شرحی مفصل نقل کرده، و از جمله به نوشته او: در داستان دینیگ (فصل ۳۷، بند ۳۵) «تهمورث کشنده دیوان ذکر شده…»؛ و در دینکرد (کتاب هفتم، فصل ۱، بند ۱۹) از «تهمورث نیک مسلح شده» سخن رفته است، و در توضیح، در حاشیه همین مطلب در جهت اثبات معنی لقب تهمورث آمده است:
زیناوند، بر اثر وجه اشتقاق عامیانه کلمه اوستایی zaēnahvant, azinavant، لقب تهمورث با زین (سلاح) مربوط دانسته شده و، از این رو، صفت تهمورث در پهلوی «زیناوند» به معنی «نیک مسلح شده» گشته است.
کریستن سن، از دو متن پهلوی دیگر، یعنی «مینوی خرد» و «اوگمدیچا»، مطالبی درباره «تهمورث» و لقب او، و نیز یکی از اقدامات، یا بهراستی نوآوریهای وی نقل کرده است:
مینوی خرد (]پرسش [۲۶، بندهای ۲۱-۲۳): (۲۱) سودی که از «تهمورث بلند بالا» بود این است، (۲۲) که گنای بدکار (= اهرمن) ملعون را سیسال باره خود کرد، (۲۳) و هفتگونه خط را که آن به کار پنهان داشته بود، آشکار کرد.
اَوگمَدیچا (بندهای ۹۱-۹۲): (۹۱) «تهمورث نیک مسلح شده»، پسر «ویونگهان» بود، (۹۲) که گنامینو (= اهرمن) دیوِ دیوان را باره خویش کرد، و هفت گونه خط را از او بیرون آورد.
همو، در ضمن ترجمه مطالبی از متون پهلوی درباره تهمورث، برای لقب این شهریار، معانی متعدّد آورده است. مثلاً، در جایی از او به عبارت «تهمورث زیناوند (= هوشیار)» و، به دنبال آن، از او با عبارت «تهمورث ملقب به هوشیار (azinavant زیناوند)» یاد کرده است. همان سان که گذشت، کریستن سن در ترجمه بند ۲۱ از فصل ۲۶ متن پهلوی مینوی خرد، لقب تهمورث را «بلندبالا» معنا کرده است.
زانسو، در ترجمه همین بند به فارسی، مرحوم احمد تفضلی، برای لقب تهمورث، معنای «زیبا» را اختیار نموده، و حال آنکه پورداود لقب تهمورث را «نیک آیین» معنی کرده است.
ملکالشعرای بهار، در توضیح «زیباوند» مندرج در عبارتِ «طهمورث زیباوند، معنی زیباوند آن باشد که سلاح تمام دارد و او را دیوبند نیز گویند»، چنین آورده است: متن]نسخه خطی [: «ریباوند»؛ حمزه]اصفهانی [: «زیباوند» (ص ۲۳)، کذا فی آثار الباقیه (ص ۱۰۳)؛ و ظ]اهراً [: «زیناوند»، و معنی «زیناوند» تمام سلاح است، چه «زین» به زبان پهلوی به معنی اسلحه است و «وند» علامت نسبت و تملک و مکان و گمان میرود «دیوبند» مصحّف و مقلوب «زیناوند» باشد. چه، در مآخذ کهنه، کلمه «دیوبند» دیده نشده است]؟ [». بهار، در سبکشناسی به شرحی در باب مهاجرت اقوام ایرانی (آریاها)، طیِّ دو مرحله پیش از تاریخ پرداخته و یادآور شده است که: خطوط پذیرفته شده این قوم نیز خطوط ملل سامی است؛ یعنی همان خطی که سایر برادران آریائی ما چون: هند، یونان، روم، فرنگ، روس، ژرمان و سایر شاخههای نژاد سفید آن را تقلید کردهاند. وی، در ادامه افزوده است:
در اساطیر و نامههای باستانی ایران نیز این معنی ثبت است که خط از طرف «دیوان» به پادشاهان باستان ایران مانند تهمورث زیناوند آموخته شد و این سخن در شاهنامه یاد شده است آنجا که گوید (شاهنامه، چاپ برو خیم، ج ۱، ص ۲۲):
چو تهمورث آگه شد از کارشان
بر آشفت و بشکست بازارشان
کشیدندشان خسته و بستهخوار
به جان خواستند آنزمان زینهار
که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما کت آید به بر
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی چه چینی و چه پهلوی
نگاریدن آن کجا بشنوی
از این روایت فردوسی که از روی روایات باستانی ایران گرفته شده است نیز به خوبی بر میآید که آریاهای آن روز که در ایران استقرار یافتهاند، خود دارای تمدّن و خطّ نبوده و این مبادی و اصول را از رعایا و زیردستان مغلوب خود آموختهاند و آن زیردستان مردم قدیم ایران بودهاند که بعدها از آنان به «دیو» تعبیر شده است، و یا اسرای جنگی از نژادهای همسایه و یا اتباع ملل مجاور که مغلوب ایرانیان میشدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. در شاهنامه و دیگر متون کهن فارسی اعم از نظم و نثر، و نیز در منابع عربی، هر جا از این شهریار پیشدادی سخن رفته، نام وی در وجه «طهمورث» ثبت شده، اما نویسندگان قرن اخیر عموماً «تهمورث» نوشتهاند به همین دلیل صاحب این قلم در نگارشهای خود از شیوه معاصران پیروی کرده است.
۲. این مقاله در نامه فرهنگستان (دوره ششم، شماره ۱، تیر ۱۳۸۲، ص ۱۹۳-۲۰۵) به چاپ رسیده، و اکنون با تجدیدنظر و افزودههایی به حضور خوانندگان، بهویژه پژوهشگران تاریخ و فرهنگ و تمدن ایرانی تقدیم میشود.
۳. رک. صفحات بعد ذیل عنوان «۳. دیوبند»
۴. حمدالله مستوفی، نزههالقلوب، از جمله در این موارداز «تهمورث دیوبند» یاد کرده است: «بابل از اقلیم سیم… و بر کنار فرات به جانب شرقی افتاده است… تهمورث دیوبند پیشدادی تجدید عمارتش کرد» (ص ۱۳۷)؛ «مداین: تهمورث دیوبند پیشدادی ساخت» (ص ۴۴) «در این ناحیت]اصفهان [ قلعه بوده که تهمورث دیوبند ساخته…» (ص ۵۰)؛ «قم، تهمورث ساخت» (ص ۶۷)؛ «کازرون… تهمورث دیوبند ساخته» (ص ۱۲۵)؛ «نیشابور، تهمورث دیوبند ساخته» (ص ۱۴۸)؛ «بلخ؛ کیومرث بنیاد کرد، تهمورث دیوبند به اتمام رساند» (ص ۱۵۵) «کهن دز مرو، تهمورث ساخت» (ص ۱۵۶)؛ «ساری، تهمورث دیوبند ساخت» (ص ۱۶۰)، «سمنان، تهمورث ساخت»، (ص ۱۶۱).
۵. Arthur Ckris tensen (۱۸۷۵-۱۹۴۵ م). شرقشناس دانمارکی، استاد تتبعات ایرانی در دانشگاه کپنهاگ، در سال ۱۹۱۴ برای گردآوری نسخههای خطی به ایرانآمد، از جمله آثارش: ایران در زمان ساسانیان، و کیانیان، و سلطنت قباد و ظهور مزدک است.
۶. آرتور کریستن سن، نخستین انسان و نخستین شهریار، ترجمه احمد تفضلی و ژاله آموزگار، نشر نو، تهران ۱۳۶۳، ج ۱، ص ۲۴۷.
۷. کریستن سن، همان کتاب، ص ۲۲۸؛ مقایسه شود با مینوی خرد (بندهای ۲۱-۲۳، فصل ۲۶)، ص ۴۳.
۸. همو، همان کتاب همان جا، به نقل از: اوگمدیجا (متن پهلوی) به کوشش ویلیم گایگر، لایپزیک ـ ارلانگن، ۱۸۷۸ م، ص ۲۸، ۵۸.
۹. همان، ص ۱۶۴، ۱۶۵، ۲۲۸.
۱۰. مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، بنیاد فرهنگ، تهران ۱۳۵۴، بند ۲۱، فصل ۲۶، ص ۴۳.
۱۱. ابراهیم پورداود، فرهنگ ایران باستان، ص ۱۱۶.
۱۲. نام تهمورث در همه منابع و متون کهن فارسی و عربی علیالرسم به صورت «طهمورث» آمده است.
۱۳. مجملالتواریخ و القصص، از مؤلفی ناشناخته، به کوشش ملکالشعراء بهار، کلاله خاور، تهران ۱۳۱۷، ص ۲۴ و حواشی آن علامت پرسش داخل قلاب]؟ افزوده صاحب این قلم است..
۱۴. مرحوم بهار، در حاشیه افزوده است: چینی در اینجا و در غالب شاهنامه نه مراد مملکت «چین» است که ما امروز آن را میشناسیم و آن را ختا و ختن و مهاچین هم میگفتهاند، بلکه مراد از چین در تاریخ قدیم ما مرز تاتارها و سایر ترکان آلتائی و اینجا بلاشک از خط چینی مقصود خط «ایغوری» است که از خط حقیقت ابتدا مردم ایرانی ساکن آن طرف جیحون مانند سغد و تخارها و سکاهارا «ترک» و مردم همجوار آنان یعنی مردم زرد پوست آلتائی را چینی میخواندهاند، و رفته رفته این مردم یعنی چینیها جای ایرانیان شرقی را گرفته و سکاها و تخارها را به داخل حدود ایران کوچ دادند و اینحال در عهد ساسانیان روی داد بنابراین کلمه «ترک» به نژاد زردپوست آلتائی اطلاق شد و هنوز هم این نام بر آن گروه اطلاق میشود و قبل ازین آنان را چینی مینامیدهاند.
۱۵. محمدتقی بهار (ملکالعشراء)، سبکشناسی یا تطوّر نثر فارسی، تهران، انتشارات امیرکبیر (چاپ هشتم)، ۱۳۸۲، ج ۱، ص ۵۸، ۵۹.