بخشی از زندگی فروزانفر که فراموش شد( محمدرضا شفیعی کدکنی درباره وجه شاعری بدیع‌الزمان فروزانفر می‌گوید)

محمدرضا شفیعی کدکنی درباره وجه شاعری بدیع‌الزمان فروزانفر می‌گوید: شهرت جهانی و اعتبار چشمگیر و استثنایی فروزانفر، در قلمرو تحقیقات ادبی و عرفانی، در طول پنجاه سال از عمر هفتاد و چندساله‌اش، سبب شده است که این بخش از حیات معنوی او، به کلی فراموش شود.

به گزارش ایسنا، محمدحسین (عبدالجلیل) بشرویه‌ای معروف به بدیع‌الزمان فروزانفر  که به سال ۱۲۷۶ شمسی در بشرویه از توابع خراسان زاده شد، از نام‌های ماندگار ادبیات فارسی است و آنچه نام فروزانفر را بر تارک تحقیقات ادبی و عرفانی نشاند، شیفتگی او به نبوغ ادبی شگرف مولوی جلال‌الدین محمد بلخی، و تلاش چهل‌ساله او در کار تحقیق پیرامون آثار و اندیشه مولوی بود. امروز (چهاردهم شهریور) صدوبیست‌وششمین زادروز این ادیب، نویسنده، مترجم و شاعر فقید است.

 او تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود به پایان برد و بعدها به سال ۱۲۹۸ به حوزه مشهد رفت. او فقه و اصول را هم نزد شخصیت‌هایی چون شیخ مرتضی آشتیانی و شیخ مهدی خالصی خواند. به سال ۱۳۰۳ برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در مدرسه سپهسالار به تحصیل ادامه داد. در این مدرسه شرح اشارات، شفا و کلیات قانون ابن سینا را نزد میرزا طاهر تنکابنی و فقه و اصول و قواعد علامه را در محضر شیخ حسین نجم‌آبادی فراگرفت. علاوه بر آن تحریر اقلیدس و قسمت الهیات کتاب اسفار را نزد میرزا مهدی مدرس آشتیانی (از علمای برجسته مکتب تهران که شاگرد چهره‌هایی چون آخوند خراسانی، میرزای نایینی و سیدابوالحسن اصفهانی بود) خواند و مدتی را نیز از محضر ادیب پیشاوری استفاده کرد.

در سال ۱۳۰۵ به توصیه‌ شمس‌العلمای گرگانی در مدرسه‌ دارالفنون به تدریس فقه و عربی پرداخت. سپس مدرس زبان عربی و منطق در دارالمعلمین شد. در سال ۱۳۱۳ هم به معاونت دانشکده‌ معقول و منقول (الهیات) منصوب شد. در دارالمعلمین او همکار چهره‌هایی چون ملک‌الشعرای بهار، عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، نصرالله فلسفی و سعید نفیسی بود. بعدها به دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران رفت. سال ۱۳۱۴ پژوهش او درباره زندگی مولانا با داوری دهخدا و سیدنصرالله اخوی تهرانی تقوی، مورد پذیرش دانشگاه تهران قرار گرفت و مدرک دکتری به او اعطا شد. در همین سال نیز عضویت او در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی مورد تایید قرار گرفت و همچنین به عضویت شورای معارف درآمد.

پس از دریافت مدرک دکتری به تدریس گسترده پرداخت و در اوایل دهه ۲۰ نیز ریاست دانشکده معقول و منقول را بر عهده گرفت و تا سال ۱۳۴۶ عهده‌دار این سمت بود. درباره زنده‌یاد استاد بدیع الزمان فروزانفر گفته‌اند که هیچ علمی در پیش و پس از اسلام نبود که او نداند. به همین دلیل به‌جز تدریس و پرورش شاگرد، در زمینه احیای آثار ادبیات و حکمت کلاسیک ایران و اسلام تلاش بسیاری کرد و می‌توان گفت که نخستین قدم‌ها را در عصر جدید برای احیای این متون برداشت و در این راه رنج بسیار برد.

پژوهش‌هایی بر زندگی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی و تصحیح آثارش از مهم‌ترین کارهای برجسته اوست که مدت ۴۰ سال از زندگی این ادیب برجسته را به خود اختصاص داد؛  می‌توان گفت این پژوهش‌ها با رساله دکتری‌اش آغاز شد و با تألیف کتاب‌های مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی، احادیث مثنوی، تصحیح دیوان کبیر (کلیات شمس) و شرح مثنوی شریف ادامه یافت. همچنین رساله در شرح احوال عطار، تصحیح معارف بهاء ولد، معارف برهان‌الدین محقق و ترجمه رساله قشیریه را گام‌های جنبیِ او در راه شناخت افراد و آثار مؤثر بر تکوین شخصیت و آثار مولوی دانسته‌اند.

فروزانفر در جست‌وجوی یک مبنای علمی برای شرح مثنوی، تصحیح انتقادیِ آثار خود مولوی و آنچه را در میان منابع الهام او شامل معارف بهاء ولد، معارف برهان‌الدین محقق و مقالات شمس تبریزی می‌شد در این زمینه بر هر کار دیگر مقدم شمرد. کتاب «فیه مافیه» را که مجموعه گفتارهای مولوی در مجالس خاص بود تصحیح کرد و با تعلیقات جامع و بایسته نشر کرد. معارف برهان محقق را ــ هرچند ظاهراً برمبنای یک نسخهٔ خطی ناقص ــ با تعلیقات محققانه و با مقدمه و فهرست‌های دقیق طبع کرد، معارف بهاء ولد را، که خود مولوی فواید والدش می‌خواند، در دو جزء جداگانه با تحقیقات عالمانه منتشر ساخت. مقالات شمس را هم ظاهراً از روی چند نسخهٔ عکسی که در اختیار داشت مقابله کرد، اما مجال طبع و تصحیح نهایی آن را نیافت.

فروزانفر در ۷۰ سالگی از تدریس در دانشگاه بازنشسته شد، اما به خاطر درخواست دانشگاه، همکاری خود را در تدریس درس‌های دوره‌ دکترای ادبیات فارسی تا پایان عمر ادامه داد. ریاست کتابخانه‌ سلطنتی و عضویت در مجلس سنا و فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی از دیگر فعالیت‌های این استاد حوزه‌ ادبیات بود.

از فروزانفر حدود ۲۰ اثر تألیفی به جا مانده که کتاب «سخن و سخنوران» مهم‌ترین آن‌هاست. این کتاب شامل شرح احوال و نقد و سنجش آثار ۵۵ نفر از نامورترین شاعران فارسی‌زبان قرن سوم تا ششم هجری است. از دیگر آثار او نیز می‌توان به «تاریخ ادبیات ایران»، «دیوان کبیر» و «مناقب اوحدالدین کرمانی» اشاره کرد. شعرهای این ادیب هم در کتاب «مجموعه‌اشعار فروزانفر» با مقدمه‌ محمدرضا شفیعی کدکنی به چاپ رسیده است.

البته شفیعی کدکنی در مقاله‌ای درباره «فروزانفر و شعر» که در مجله کلک منتشر شده نوشته است: «دشمن طاووس آمد پر او. شهرت جهانی و اعتبار چشمگیر و استثنایی فروزانفر، در قلمرو تحقیقات ادبی و عرفانی، در طول پنجاه سال از عمر هفتاد و چندساله‌اش، سبب شده است که این بخش از حیات معنوی او، به کلی فراموش شود. فروزانفر خود نیز به این امر کمک می‌کرد؛ از اینکه به عنوان شاعر از او سخن بگویند یا در محافل ادبی به عنوان شاعر حاضر شود و یا شعری به مطبوعات عرضه کند، پرهیزی عجیب داشت. وقتی کتاب شعر امروز خراسان را – که در آن نمونه‌های شعر او نیز چاپ شده بود – در پاییز ۱۳۴۴ تقدیم محضر او کردم، هفته بعد، در کلاس درس با همان لحن مخصوص روی به من کرد و گفت: «شفیعی! دیشب تا صبح، سرم درد می‌کرد. این کتاب مرا به گذشته‌های دور برد. با دیدن شعرهای خودم به عالمی رفتم. ما می‌توانستیم شاعر بزرگی شویم، اما تحقیقات و گرفتاری‌ها ما را از آن بازداشت. با ما از گذشته سخن مگوی!»

علت اینکه به گفته خودش به پایگاه شایسته خویش در شعر نرسیده بود، ظاهراً همین بلای تحقیقات بود که از دو سوی او را از این موهبت بازداشته بود: یکی آشنایی عمیق به میراث عظیم شعر فارسی و گنجینه سرشار آن که در هر قرنش بزرگواری بوده و در هر شهر و روستایش گاه چندین شاعر و سخنور خفته است چندان که آشنایان به تاریخ ادبیات را به شگفتی وامی دارد و طبعاً میدان هرگونه تلاشی را بر صاحبان ذوق، تنگ می‌کند و دیگر اینکه جست‌وجو در حوزه مطالعات عرفانی و تحقیقات ادبی، فرصتی برای او باقی نگذاشته بود تا در حال و هوای شعر زندگی کند.

 از همه اینها که بگذریم شاعری نوعی رهایی از قید و بندهاست که او به شدت پایبند آن قید و بندها بود. از مشغله‌هایی مانند ریاست دانشکده الاهیات بگیر بیا تا سناتوری و ریاست کتابخانه سلطنتی. منکر این حقایق شدن مشکلی را حل نمی‌کند.

از این سه مانع بزرگ که بر سر راه شاعری او قرار داشته، بیشتر مانع سوم مانع اصلی بوده است وگرنه بهار نیز در حوزه تحقیقات ادبی دستاوردی اندک ندارد و حاصل کار او به عنوان محقق چیزی نیست که بتوان سرسری از کنارش گذشت. هیچ کس نمی‌تواند مقام بهار را به عنوان یک محقق خلاق کم‌تر از اقرانش که عبارتند از کسروی و قزوینی و دهخدا بداند. تنها تفاوتی که در این چشم‌انداز میان بهار و فروزانفر وجود دارد، این است که بهار، تحقیقات ادبی را گذرگاهی برای کمال بخشیدن به هنر شاعری‌اش تلقی می‌کرد، و فروزانفر برای تحقیقات اصالت قائل بود. تحقیقات برای بهار وسیله شاعری بود و برای فروازنفر هدف.»

کتاب «زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی بدیع الزمان فروزانفر» شامل عقیده‌ برخی از نویسندگان و استادان ادبیات فارسی درباره‌ زندگی حرفه‌ای و شخصیت اوست. در این کتاب عبدالحسین زرین‌کوب در یادداشتی با عنوان «تجدید عهدی با خاطره‌ استاد» نوشته است: «از وقتی فروزانفر در بین ما نیست، روح تحقیق و معنویت در بین ما غریب شده است. این‌جا دیگر از که می‌توان توقع بحث‌های دقیق عرفانی داشت و با که می‌توان از معنویات ادب فارسی صحبت کرد؟»

فروزانفر که به خاطر نبوغ و استعدادش در بین استادان به «بدیع زمانه» معروف شده بود، در ۱۶ اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۴۹ بر اثر سکته‌ قلبی در ۷۳ سالگی درگذشت.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *