هشتاد سال پیش ۱۱۶ هزار لهستانی آواره از جنگ،از زندانهای مرگ سیبری به سوی ایران گسیل شدند. از آن میان، چند هزار کودک لهستانی برای رسیدگی بیشتر عازم اصفهان شدند و در ۲۱ خانه اسکان یافتند.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب؛ طاهره تهرانی: ایران سرزمین عجیب و گرمی است، نه فقط به خاطر جغرافیای خاصش در جهان؛ به خاطر مردمش که وقتی خودشان در سختی و رنج و قحطی ناشی از جنگ جهانی و دخالت قدرتهای بزرگ در امور داخلی و سیاسی هم هستند، باز میزبان آوارگان سرزمینهای دور و نزدیکی هستند که به خاطر سرما و ویرانی و جنگ و گرسنگی از خانه و کاشانه خود رانده شدهاند. از این میان داستان لهستانیهای کوچانده شده به ایران از زبان خودشان خواندنی و شنیدنی است.
هشتاد سال پیش از این هزاران نفر لهستانیهای آواره از جنگ، پیرو توافق قدرتهای بزرگ از زندانهای مرگ سیبری به سوی ایران گسیل شدند. از آن میان، چند هزار کودک لهستانی برای رسیدگی بیشتر عازم اصفهان شدند. این کودکان در ۲۱ خانه در اصفهان اسکان یافتند. در امتداد خیابان چهارباغ، یا همان شاهراه اصلی اصفهان، پنج «خانه لهستانی» وجود داشت. ۹ «خانه» دیگر در سرتاسر شهر به صورت پراکنده قرار گرفته بودند و هفت «خانه» در آن سوی رودخانه در محله جلفا و منطقۀ ارمنیها قرار داشت. تقریباً دورتادور همگی «خانه» با دیوارهای بلندی احاطه شده بود و دروازههای سنگین و چوبی آنها را از دنیای بیرون جدا میکرد. این خانهها شکل و ظاهری متفاوت داشتند: از عمارتهای زیبا و از خانههای شخصی بزرگ و کوچک گرفته تا ساختمانهای بدریخت و بدقیافه و شبیه به کارخانه، مانند «خانه شماره ۲۰». در ساختمانهای بزرگ چندصد کودک و در ساختمانهای کوچکتر چند ده کودک زندگی میکردند. اما این «خانههای لهستانی» فقط مدارس شبانهروزی یا پرورشگاه نبودند، خانه بودند و کودکان یتیمی که در مدرسه با هم دوست بودند، تبدیل به اعضای خانواده یکدیگر میشدند. برای همین بود که وقتی نقل و انتقال کودکان به آفریقا یا زلاندنو شروع شد و زمان ترک اصفهان رسید، اشکهای فراوانی ریخته شد!
۸۰ سال بعد از مهاجرت
به مناسبت انتشار کتاب و در واپسین روزهای سال ۲۰۲۳ میلادی (هشتادمین سالگرد این رویداد) روز سهشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۲، نشستی به میزبانی شهر کتاب اصفهان و با حضور علاقهمندان در این شهر برگزار شد. در این نشست، ماچی فائوکوفسکی (سفیر لهستان در تهران) دکتر ندا ترابی فارسانی (عضو هیأت علمی دانشگاه هنر اصفهان)، رفئو بالکویچ (رایزن فرهنگی سفارت لهستان در تهران) و دکتر هانیه مهرمطلق (مترجم کتاب) سخنرانی کردند.
فائوکوفسکی سفیر لهستان در این نشست گفت: در اصفهان، با حمایت نهادها و شهروندان حدود بیست مدرسه و خوابگاه برای این کودکان افتتاح شد و عمارتهای خصوصی، صومعهها و مدارس به یتیمخانه و بیمارستان و مدرسه تبدیل و سههزار کودک لهستانی در اصفهان ساکن شدند. زندگی در اصفهان برای کودکان لهستانی به گفته خودشان تجربهای واقعاً بهشتی بود.
سفیر لهستان درباره کتاب «اصفهان، شهر کودکان لهستانی» نیز گفت: این کتاب که شامل مجموعهای از خاطرات اشخاص است، برای اولین بار در سال ۱۹۸۷ در لندن و به ابتکار کودکان لهستانی اصفهان منتشر شد. این کتاب دو نسخه لهستانی و انگلیسی دارد و ما (در سفارت لهستان در ایران) به این نتیجه رسیدیم که نسخه فارسی نیز داشته باشد. این اثر بخشی از کتاب اصلی، اما حاوی همان روایتهاست و تمامی احساسات کودکان لهستانی را به خواننده منتقل میکند. همچنین روایتهای خاصی از مکانها و فضاها و برخوردهای بسیار خوب مردم اصفهان با کودکان لهستانی را به خواننده ارائه میدهد. این کتاب گواهی است بر غلبه روح انسان بر طلسم جنگ.
سفیر لهستان در تهران، در مقدمهای که بر نسخۀ فارسی این کتاب نگاشته، میزبانی اصفهان از کودکان لهستانی را بخشی از یک رویداد تاریخی عظیمتری میداند که پرداختن به آن بهمنزلۀ قدردانی از مهماننوازی ایرانیان و بازخوانی تجربه منحصربهفرد مواجهۀ لهستانیها و ایرانیها است که باید برای حفظ یاد و خاطره آن کوشش کرد.
روایتهایی آشنا از سالهای دور
هانیه مهرمطلق، مترجم کتاب «اصفهان، شهر کودکان لهستانی» با بیان اینکه این کتاب شامل خاطره دهها نفر از کودکان لهستانی است که سالها بعد از آن رویداد بازگو کردهاند گفت: این کتاب در نگاه اول با فضایی تاریخی شروع میشود و پر از نام افراد، تاریخ رویداها، اعداد و ارقام است. قسمت دوم شامل خاطرات کودکان لهستانی در دوران زندگی در اصفهان است. از دیدگاه ادبیاتی، تکتک این خاطرات شبیه به داستان کوتاهاند؛ هرچند همه واقعی هستند. همه خاطرات شخصیت و کنش و واکنش دارند و پایانشان باز است و همین عطش خواندن ادامه خاطرات را در خواننده ایجاد میکند. هانیه مهرمطلق افزود: زاویهدید این داستانها اولشخص است. در این حالت خواننده خودش را به جای شخصیت میگذارد و تجربههایش را بهتر حس میکند و تجربهای دست اول کسب میکند.
او چالشهای ترجمۀ این کتاب را به سه دستۀ زبانشناسی، فرهنگی و مذهبی تقسیم کرد و ادامه داد: دربارۀ چالشهای فرهنگی باید گفت که فرهنگ لهستانی با ایرانی متفاوت است. خواننده ایرانی اگر فرهنگ لهستانی را نداند، وقتی متن را میخواند متوجه نمیشود. به همین دلیل، نکتههای مربوط به تفاوت فرهنگی را در پاورقی کتاب ذکر کردهایم. از جمله چیزهایی مثل نام غذاها و خوردنیها، رسوم مذهبی و شیوههای آموزشی.
گردشگری نوستالژیک لهستانیها در اصفهان
دکتر ندا ترابی فارسانی، دانشیار دانشگاه هنر اصفهان که چندسال است پژوهشهای متعددی درباره مکان رویداد حضور لهستانیهای در اصفهان انجام داده و تورهای گردشگری فراوانی متکی بر خانههای باقیمانده از آن دوره برگزار کرده، سخنران دیگر این نشست بود.
وی در ابتدای صحبت خود به انتشار مقالهای در اینباره در سال ۲۰۲۰ اشاره کرد و افزود: همۀ ما میدانیم که جنگ جهانی دوم منشأ یک اتفاق و تاریخ مشترک تاریکی بین بسیاری از ملتها است ولی این اتفاق ناگوار، پیامدهایی داشت که یکی از آنها ورود مهاجران لهستانی به ایران و استقرار گروهی از کودکان لهستانی در اصفهان بود. این موضوع، صرف نظر از وجوه مختلفش، به ظرفیت ارزشمندی برای گردشگری فرهنگی و نوستالژیک بدل شده است. اگر اصفهان را به عنوان یک مقصد گردشگری تاریخی بررسی کنیم متوجه میشویم که چه پتانسیلهایی در حوزۀ گردشگری دارد. از طرف دیگر در این پژوهش، تقاضای بازار را بررسی کردیم که آیا گردشگران و بازدیدکنندگان علاقه دارند که در این تورها شرکت کنند یا خیر؟
به گفتۀ دکتر ترابی، براساس این پژوهشها، در نهایت یک مسیر گردشگری نوستالوژی با تأکید بر جنگ جهانی دوم و ورود کودکان لهستانی به شهر اصفهان طراحی شد و همۀ لوکیشنهای آن شناسایی شد؛ از جمله مدرسۀ فرانسویها و خانهای که امروز یکی از ساختمانهای تاریخی دانشگاه هنر اصفهان است. شناسایی چندین کلیسای کاتولیک، خانۀ تاریخی صارمالدوله خانۀ بیبی مریم بختیاری و بیمارستان عیسیبن مریم از جمله کارهایی بود که در این پژوهش انجام شد.
رفئو بالکویچ، رایزن فرهنگی سفارت لهستان در تهران، در پایان این نشست ضمن قدردانی از میزبانی اصفهان برای برگزاری این رویداد، ابراز امیدواری کرد که انتشار کتاب «اصفهان، شهر کودکان لهستانی» و برگزاری نشستها و برنامههای فرهنگی به نزدیکی بیشتر دو ملت و آشنایی بهتر از یکدیگر منتج شود.
در بخشی از این کتاب آمده است: «در میان دشت وسیعی در دامنه کوههای سربهفلککشیده و در آبادی سرسبزی در میان کویر و در مجاورت زایندهرود، شهری باستانی و ایرانی قرار داشت. شهری بود با ویژگیهای خاص مشرقزمین به همراه مساجد، بازارها، کاروانهای شتر و مردمی با لباسهای شرقی. جایی بود که ثروتمندان ایرانی به همراه همسران ملبس به رخت و لباس پاریسی خود، سوار بر خودروهای «فورد» و «کادیلاک» بزرگ آمریکایی از کنار الاغها و قاطرهای داخل خیابان عبور میکردند. مردان با دستارهای سفید و سبز بر سر در خیابانها قدم میزدند و زنان با چادر مشکی بیسروصدا و با قدمهای سریع در امتداد دیوارها گام برمیداشتند. آنجا اصفهان دهه ۱۹۴۰ بود و در مقابل این پسزمینۀ غریب، ۲۱ خانه وجود داشت که ساکنیناش در آن سوی دیوارها، زندگی بسیار متفاوتی داشتند. اینها مدارس شبانهروزی لهستانی بودند که در آن کودکان درس میخواندند، بزرگسالان کار میکردند، جشنها و سالگردهای مخصوص لهستان برگزار میشد و آداب و رسوم لهستانی اجرا میشد. وقتی مؤذن آیاتی از قرآن را از سر مناره تلاوت میکرد، در مدارس لهستانی صدای سرودهای مذهبی یا سرودهایی در حمد و ستایش مریم مقدس طنینانداز میشدند. در میان آن همه عطر و طعمهای شرقی، لهستانیها سوپ جو و دلمه کلم میخوردند. تنها هدفی که کودکان لهستانی در اصفهان داشتند این بود که تا زمانی که دوباره به لهستان بازگردند، خوب درس بخوانند. تمام این ماجراها فقط سهسالونیم به طول انجامید، اما زمان در دوران کودکی و جوانی به کندی میگذرد. بههمیندلیل این چند سال بهعنوان دورهای بسیار طولانی و البته مهم در خاطرات این کودکان باقی ماند. بعد از دو سال سکونت در روسیه، این خانهها و مدارس در اصفهان تنها جایی بود که زندگی این کودکان را تغییر داد.»
این کتاب با ترجمۀ هانیه مهرمطلق و با مشارکت سفارت لهستان در تهران از سوی انتشارات نگارستان اندیشه به دو صورت جلد نرم و جلد سخت همراه با تصویرهایی از آرشیو انگلستان، چاپ و عرضه شده است.