ازنکته‌ها واژه فریب در ادبیات و قانون نوشته همشهری عزیز استاد محمد رضا خسروی

خسروی محمد رضا

اشاره: یادداشت زیر در هفته گذشته به دلیل استفاده از نمونه ی اوّلِ حروف­چینی قبل از تصحیح اشتباهاً با اغلاط مهم چاپ شده بود، که از این بابت پوزش می­ خواهیم و متن تصحیح شده­ ی آن را تجدید چاپ می­ کنیم. این یادداشت درباره کاربرد کهن واژه فریب در ادبیات کلاسیک ایران است که هم اکنون معنای متفاوت با بار منفی دارد. توجه نویسنده به این مسئله بسیار مهم است زیرا بسیاری از اصطلاحات و کلمات در ادبیات کهن ما مفاهیم و مضامین متفاوت و حتی متضادی با آنچه امروز می‌بینیم داشته‌اند و کاربرد متفاوت یافته‌اند. «فریب» هم یکی از همین واژگان است و البته بار زیبا شناسانه هم داشته و در نامها و ترکیبها و تمثیلها غوغا کرده است. از دلفریب و فریبا و فریبنده و فریفته و اضافه های وصفی و تشبیهی در شعر و سخن تا بازیهای زبانی و ایهامی در غزلهای متاخر سبک عراقی…، باری، در مورد واژۀ «فریب» با عطف به آثار شیخ مصلح الدین سعدی، توجه خوانندگان پیوست فرهنگی را به این یادداشت جاذب و جالب جلب می کنیم.

شاید برای صدمین بار است که به بوستان شیخ شیراز نگاهی دارم ـ همان سروده پرآوازه‌ای که خالق خوش سخن‌اش آن را در چهار هزار بیت برآورده است و هنوز که هنوز است، خواندنش دلارام می‌نماید؛ اما این بار در حکایت ۲۴ از باب دوم، هنگامی که به این بیت رسیدم که می‌گوید:
به خلق و  فریبش گریبان کشید / به خانه درآوردش و خوان کشید
این اندیشه گریبانم را گرفت که فریب ،حکماً و الزاماً نمی‌بایست با بار منفی همراه انگاشته شود کما این که همگان در گفت و گوی روزانه خود چنین برداشت ناسزاواری از این واژه زیبا دارند:
[مرا فریب داد ـ او آدم فریب کاری بود ـ دزد است و دغل است و فریب کار!] و می‌افزایم که نه مردم، بلکه قانون گذار نیز در قانون تشدید مجازات، مرتکبان ارتشا و اختلاس و کلاه‌برداری، طراحی تقلب و حیله را برای رسیدن به کلاه‌برداری «فریب» نامیده است.
در قانون مجازات اسلامی هم به اغفال و فریب دادن دختر نابالغ اشاره شده است که نمی‌بایست، چرا که فریب همیشه با نیت اغفال و تقلب و حیله و نیرنگ و تجاوز و خیالات مجرمانه صورت نمی‌گیرد و می‌افزایم که نه همیشه بلکه در یک هزارم مفهوم خود نیز بار منفی نداشته است.
«فریب» در پهنه گسترده ادبیات و در دیوان‌های پرشمار شعر، جایگاهی دارد ویژه و در همان حال وزنی دارد موسیقایی و سماعی دارد شورانگیز و در خور احترام که هرگز با نیات کلاه بردارانه نمی‌خواند.
در همین حکایت بوستان که باری دارد ۷۸۷ ساله، می‌بینیم که فریب دادن با انگیزه‌ای خیرخواهانه و انسانی و همدلی شکل می‌گیرد، یعنی که مردی نابینا گریبان سائلی را که از در صاحب دولتی رانده شده است، با روی خوش و با فریب دادن می‌گیرد و به خانه می‌کشاند و سفره می‌گسترد تا او افطار کند و سپس با دعای همین مهمان باصطلاح فریب خورده، میزبان باز هم به اصطلاح فریب کار، بینایی خود را باز می‌یابد و دیگر قضایا که در حکایت پی گرفته شده است.
از طرفی فریب از آن گونه رفتارهایی است که سابقه حضورش در قاموس گفتار و در عالم رفتار برای خود جاذبه ایجاد کرده است، چندان که گاه انسان خودش دوست دارد «خود» را فریب دهد و این گوته ـ ادیب آلمانی است که می‌گوید:« هیچ کس نمی‌تواند ما را بهتر از خودمان فریب دهد». و هم این لئوبوسکالیا، خطیب و نویسنده آمریکایی است که نوشته است:« آدم‌ها فریب خوردن را دوست دارند و نیمی از عمرشان را به فریب خوردن از خود می‌گذرانند.» با این حساب خوانندگان همدل این نوشته به من حق خواهند داد که هوای واژه «فریب» را داشته باشم تا از همنشینی قانونی‌اش با کلاه برداری و حیله و تقلب، آسیب نبیند؛ زیرا که شاعران همه اعصار با فریب میانه بسیار خوبی داشته‌اند و دارند و از جمله:
*رهی معیری داوطلبانه چشم عقل خود را می‌بندد تا از یار خود فریب بخورد[دیده عقل بسته‌ام کز تو خورم فریب من].
*حافظ شیراز، فریب چشم یار را کانون فتنه می‌داند [فریب چشم تو، صد فتنه در جهان انداخت].
و همو بارها فریب را مولود کرشمه نرگس، دانسته است.
*بیدل دهلوی، فریب را از مقوله الفت و مهر گرفته است[به صد الفت فریبم داد، اما داغ کرد آخر].
*و سعدی خود رخساره ­ی یار را که زیبا بوده است و نظرگیر، «پارسا فریب» لقب داده است [عجب از کسی در این شهر که پارسا بماند/ مگر او ندیده باشد رخ پارسا فریبت].
*گفتنی است که سیمای فریب در شعر امروز هم دوست داشتنی است و این اخوان ثالث است که سرخی بعد از سحرگاه را در زمستان خود فریب کارانه توصیف می‌کند[فریبت می‌دهد بر آسمان، این سرخی بعد از سحرگه نیست].
و سخن پایانی این که صاحب این قلم، زحمتِ کشیدنِ واژه ­ی فریب را از گلزار ادب به بازداشتگاه قانون برنمی‌تابد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *