حافظ و ذکر فضائل و مناقب(!) ریاکاری ز خانقاه به میخانه می‌رود حافظ! جلال رفیع

زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند، کمتر از آن خورد که ارادت او بود. و چون به نماز برخاستند، بیش از آن کرد که عادت او. تا ظنّ صلاحیّت در حق او زیادت کنند.
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است
… چون به مقام خویش آمد، سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت. گفت ای پدر! باری به مجلس سلطان در، طعام نخوردی؟ گفت در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید. گفت نماز را هم قضا کن، که چیزی نکردی که به کار آید!
ای هنرها گرفته بر کف دست
عیــب‌ها برگرفتــه زیر بغـل
تا چه خواهی خریدن ای مغرور
روز درماندگی به سیـم دغــل
بدترین نوع ریاکاری و شدیدترین درجۀ آن، ریای نفاق و ریای فریب و ریای دکان داری به قصد کلاهبرداری است. آنان که در پی جوهر دین‌اند و نیز آنان که می‌پرسند چرا برخی از دین‌داران را می‌بینیم که بی‌دینان به مراتب بهتر از آنانند؛ اگر درست و دقیق بنگرند، فرق میان اخلاص و ریاکاری را درخواهند یافت.
سعدی در گلستان و در باب اخلاق درویشان، از زاهد و درویشی حکایت می‌کند که چون به محضر سلطان و مرکز قدرت رسیده بود، می‌خواست با کمتر غذا خوردن و بیشتر نماز خواندن، چنین وانمود کند که زاهد حقیقی و درویش مخلص است.
چرا؟…. لابد پادشاه تحت تأثیر قرار می‌گرفته و به او اعتماد می‌کرده و نتیجتاً وی می‌توانسته است از مزایای مالی و مقامی این زهدنمایی و درویش‌گرایی بهره‌مند شود. این، همان ریاکاری در محضر ارباب قدرت و ثروت است. این، زهد شاهانه است، نه زهد درویشانه.
ز خانقاه به میخانه می‌رود حافظ
مگر ز مستی زهد و ریا به هوش آید
مستی زهد ریایی خانقاهی را حافظ می‌خواهد با مستی میخانه‌ای درمان کند. میخانه خود خانۀ مستان و خانۀ مستی است؛ اما «مستی»‌ و «راستی». مستی اهل صداقت و معرفت و بی‌ریایی و یکرنگی.
مستی زهد و ریا، یکی از همان بدمستی‌های نامرئی است که تنها فقیهان عارف؛ یعنی آنان که هم اهل تفقّه و تفکّر عمیق بودند و هم اهل عشق و اخلاص و وارستگی و خودسازی، می‌توانستند این نوع از شرابخواری بی‌جام و بی‌صراحی را کشف کنند.
زاهد ریاکار، همان «بی‌بادۀ همیشه مست» است. برخی از صاحبنظران و حافظ‌شناسان، عبارت «زهد و ریا» را «زهد ریا» می‌خوانند. این خود بحثی دیگر است که به وقتی دیگر باید حواله داد.
اما سؤال این است که آیا فقط زاهد ریاکار است که به چنین حال و احوالی گرفتار می‌شود؟ یا اوضاع و احوال اجتماعی هم برخی از آدمیان را که نه قصد زهد فروشی دارند و نه قصد ریاکاری، به چنین دامی فرو می‌افکند؟ نقش هر دو عامل را باید در نظر گرفت.
همکاری داشتیم در دهۀ شصت در تحریریه روزنامه اطلاعات. مرد شریف و صادق و با شخصیتی هم بود، رحمت‌الله علیه. مدتی بود که می‌دیدم هر روز طول «محاسن»‌‌ش بیشتر و بیشتر می‌شود. چندان که از مرز یک قبضه و دو قبضه هم میل عبور یافت. روزی به او گفتم: آقا مهدی، دیگر خیلی شورش کرده‌ای! هر وقت محاسن مطوّل تو را می‌‌بینم، دلم ریش می‌شود! چرا چنین؟….
خندید و صریح گفت: می‌خواهم وام بگیرم، یکی از شرایطش همین است. گفتم بسیار خوب، ولی این قدر بلند و بزرگ چرا؟ خندید و صمیمانه گفت: میزان وام درخواستی‌ام زیاد است!
گویا یک صندوق قرض‌الحسنه در حوالی محلۀ آن مرحوم وام می‌داده و یکی از شروطش هم آراستن ظاهر بوده است، به همین معنا و مفهوم که خود آن مرحوم دریافت کرده بود و برای ما روایت می‌کرد.
من به اصل موضوع کاری ندارم. حرمت احکام شرعی به جای خود محفوظ است؛ اما این مثال بدان سبب آوردم تا بگویم تکیه و تأکید شرطی بر محاسن هم می‌تواند آدم را در فضایی قرار دهد که طبیعی و انتخابی نیست، تا چه رسد به تکیه و تأکید شرطی بر معایب.
چنان که گاه موضوعاتی را به عنوان ملاک و مبنای دینداری و پیشتازی معرفی می‌کنیم که صرف نظر از دعوت به ریاکاری، اساساً خود آن موضوع هم، نه حُسن که عیب است. چنان که گاهی در محافل برخی از پارتیزان‌ها و چریک‌های قبل از انقلاب و گاهی در محافل برخی از دین‌داران و زهدورزان بعد از انقلاب نیز هرکس شلخته‌پوش‌تر و آشفته‌کوش‌تر می‌خرامید، انقلابی‌تر و خلقی‌تر یا زاهدتر و عابدتر جلوه می‌کرد.
البته ممکن است این حالت در مواردی از سر ریاکاری و در موارد دیگری مبتنی بر صداقت و اعتقاد و (صرفاً) غلط‌پنداری باشد. اما ریاکاری، آنهم ریای فریبکاری، بدترین و منفورترین حالات نفسانی آدمی است.
پیامبر اسلام(ص) برای آنکه کسی فریب نخورد، چه فریب «عبادت عادت»را و چه فریب«عبادت دکان‌دارانه»را، هشدار داده است:
ـ لاتَنظُروا الی:
ـ کَثرهِ صَلاتِهِم،
ـ و صومهم،
ـ و کَثره الحج،
ـ‌ والمعروف،
ـ و طنطنتهم بالّلیل،
ـ ولکن انَظَروا الی:
ـ صدق الحدیث،
ـ‌ واداء اَلامانه. (بحارالانوار)
به زیادی نماز و روزه(در برخی از نسخه‌ها: به طول رکوع و سجود) و به زیادی حج و کارهای خیر و احسان و طنین اوراد شبانۀ آدم‌ها نگاه نکنید؛ ببینید راستگویی و امانتداری آنها چگونه است.
چرا؟ چون ممکن است آن اعمال ظاهری و عبادی‌شان و حتی برخی از کارهای ظاهراً خیر و معروف و احسان شان هم از سر ریاکاری یا چه بسا به تعبیر امام صادق(ع) از سر عادت باشد. عبادت عادت‌آور. و ترک عبادت هم وحشت‌آور. مثل اضطراب و استرس یک معتاد در هنگام ترک اعتیاد؟ شاید.
ـ فان الرّجل، ربما لهج بالصّلاه والصّوم، حتی لو ترکه استوحش ولکن اختبروهم عند… چه بسا به عبادت معتادشده باشد و از ترک کردنش وحشت داشته باشد. پس امتحان شان کنید در صداقت و امانت.
لهج: خو کرده، خو کند. استوحش: وحشت کرده، وحشت کند. اختبروهم: آزمایش‌کنیدشان. اختبار: آزمون، با چی؟… چگونه؟… چه موقع؟…. عندَ صِدقِ الحَدیثِ و اَداءُ الامانَه؛ وقت راست آزمایی و در موقعیت امانت نگهداری. والسلام!سه شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۱ روزنامه اطلاعات 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *