بخش چهارم  یادی از همشهری فرهیخته دکتر مرتضی کاخی     ((   کاظم خطیبی))

دکتر کاخی علاقه خاصی به همشهریان تربتی داشت  بطوریکه در اغلب مراسم و نکوداشتهای مربوط به همدیارانش  ازجمله برای استاد محمد قهرمان یکی از شاعران بنام خراسان و از همشهریان  تربتی ودر یک مجتمع فرهنگی  در تهران برگزار شده بود  شرکت نمود .

استاد مرتضی  کاخی ضمن شرکت در این نکو داشت از خصایل و شخصیت خانوادگی استاد محمد  قهرمان و همچنین سبک اشعار وی سخنها گفت

 

ودر پایان این مراسم  هنرمند گرانسگ همشهری استاد کیوان ساکت قطعاتی برای ایشان اجرا کرد که بسیار با شکوه و مورد توجه شرکت کنندگان در مراسم گردید .

همچنین  در مراسم بزرگداشت دکتر غلامعباس توسلی که از جامعه شناسان مطرح کشور بود  توسط علاقمندانش در خانه اندیشمندان در محل خیابان ویلا نبش ورشو بر گزار گردیده بودایشان حضور داشت

و احترام خاصی به ایشان داشت واز صداقت و صمیمیت وی همیشه بخوبی یاد می کرد .

 

در اغلب جلساتی که همشهریان  تربتی در خانه استاد محمد حسن ابریشمی نویسنده و محقق تاریخ کشاورزی در کشور گرد هم می آمدیم اغلب همدیاران از جمله دکتر غلامعباس توسلی ، ،  دکتر محمد ابراهیم طبسیان ،دکتر مرتضوی ، دکتر هاشمیان ،  دکتر راشد ، محمود تربتی سنجابی نویسنده و روزنامه نگار ، دکتر علی سیاسی ،دکتر غلامحیدر ابراهیم بای سلامی ، استاد محمد رضا خسروی ، استاد اباصلت اسدی ، استاد جلال رفیع ،مهندس علی اکبر محسن زاده ،مهندس عباس کریمی ، دکتر علی اکبری  بایگی ، مجید آقای ضیایی،  حسین میلانی ،غلامعلی بهروز  و اینجانب همیشه هماهنگی لازم را برای حضور دکتر مرتضی کاخی همشهری دوست داشتنی در جلسه داشتم و تمام این اوقات باهم رفت و برگشت میکردیم و من افتخار این را داشتم که در این لحظات از بیانات دلنشین ایشان بهره مند شوم در  پایان تیرماه  سال ۱۳۹۵ که در اولین جمعه اول ماه تابستان بود وما در خانه استاد محمد حسن ابریشمی دورهمی داشتیم همزمان شده بود با مرگ هنرمند بی بدلیل سینمایی کشور استاد عباس کیا رستمی که تا آخرین لحظات  زندگیش در بیمارستان جم حضور داشت  آقای محمد حسن ابریشمی مطلبی را به این شرح بیان کرد که من که آقای عباس کیا رستمی  نمی شناختم ولی یکی از دوستانم بمن گفت یک روز کتاب زعفران شما از دیر باز تا کنون را در دست ایشان دیدم و از وی پرسیدم این کتاب را برای چه می خواهی عنوان کرد من برای تهیه فیلمی برای زعفران نیاز دارم و می خواهم آنرا تهیه کنم و امروز که در خدمت همشهری عزیزمان آقای دکتر مرتضی کاخی هستیم از ایشان تقاضا می کنم که در مورد این هنرمندکه متاسفانه جدیدا فوت کردند مطالبی بیان نمایند  و از آقای کاظم خطیبی درخواست می کنم که این بیانات را ضبط کنند که بعدا آنرا مکتوب نمایند در این موقع دکتر مرتضی کاخی هم طبق معمول رشته سخن را بدست گرفتند و از سابقه آشنایی با زنده یاد استاد عباس کیا رستمی که در گذشته در شهر پراگ پایتخت چک اسلواکی  خارج از کشور اتفاق افتاده چنین بیان کرد در سالهای ۱۹۶۷ زمانیکه من در پراگ دبیر اول سفارت ایران بودم یک روز دیدم یک آقایی در سالن نشسته  ودر همان حال سفیرسفارت بمن گفت اگر شخصی بنام عباس کیارستمی آمد اینجا گذر نامه وی را گرفته و  یک برگ عبور به او بدهید هرچه زودتر اوبه ایران برگردد در اینجا من پرسیدم خوب برای چی مگر چه شده که ما باید اینکار را بکنیم البته سفیر هم یکی از سفیرانی بود که مدت خدمتش در حال پایان بود و مثل من که جوانی بودم با انرژی و پیگیر و به خصوص تربتی هم بودم تفاوت داشت وی گفت گویا خانم ایشان به خانم لیلی امیر ارجمند در ایران تماس گرفته و ایشان هم که در کانون پرورش فکری کودکان کار می کرد اعلام داشته که خانمش گفته ایشان باید برگردد چون ناراحت است منهم گفتم این چه ربطی داره که یک نفر را برای چنین در خواستی باید گذرنامه اورا بگیریم و به ایران برگردانیم و گفتم بمن فرصت بدهید که من با ایشان گفتگو کنم و سپس تصمیم بگیریم

در این موقع من آقای کیا رستمی وارد اطاق من شد و داستان را از او سئوال کردم گفتم از تهران خانم لیلی امیر ارجمند از کانون  پرورش  فکری کودکان در تهران خواسته اند که خانم شما درخواست کردند که شما به ایران بر گردید کیارستمی گفت اصلا اینطور نیست من با اینکه همسرم باردار است تمام داروها و مشکلات ایشان را هم حل کرده ام و جای هیچگونه نگرانی نیست پرسیدم خوب اینجا کجا هستی گفت از روزی که من برای انتشار فیلم خودم (نان و کوچه ) به پراگ آمدم هیچکس به دنبال من نیامده و من شبها در یک هتل یک صندلی هست که از ساعت ۱۰ شب تا ۷ صبح روی آن می خوابم و در عوض شبی یک دلار به او پرداخت می کنم از وی پرسیدم  خوب برای غذا چکار میکنی  گفت من از همین غذاهای ارزان و آماده که در خیابان عرضه می شود خودم را سیر می کنم  بعد من زنگ زدم به خانمم گفتم امروز غذا چی داریم وی گفت قورمه سبزی داریم  بعد از او خواستم که امروز ما مهمانی داریم ایرانی و یکی از اطاقها را هم برای اقامت ایشان آماده کنید بعد به کیارستمی گفتم قورمه سبزی دوست داری ؟ گفت بلی و من گفتم پس امروز می ریم خونه ما کیا رستمی گفت این که نمی شه گفتم این حرفها را نزن کار تمام شده است بهر حال ایشان به خانه ما آمد و حدود دوماه در پراک با ما زندگی می کردودر طول این مدت  جالب بود که کیا رستمی  بقدری خوش صحبت و جذاب بود که توانسته بودبا بچه های من با ارتباط خوبی برقرار کند بطوریکه اورا با اسم کوچک صدا می کردند به او عباس می گفتند و حتی

گاهی هم عباس جان  صدا می کردند و ما یک خانم مسنی بود که به او بانو می گفتیم وی کارهای خانه مارا انجام می داد و با ایشان هم ارتباط بر قرار نمود جالب است بدانید اکنون که این با نو ۸۰ سال عمر دارد ودر مشهد زندگی می کند از احوال آیشان سئوال می کند و می گوید حال آقای رستمی چطوره و اما این موضوع را هم بگم در باره بانو  ایشان وقتی سوره حمد را در نمازش می خواند به گونه ای تلفظ می کرد که مورد توجه دیگران بود و آن کلمه ایاک نعبدو و ایاک نستعین را می گفت ایاک نرو و ایاک بدو  که من به کیا رستمی گفتم این می بینی چطوری تلفظ می کند عباس گفت خوب این که بهتر است که به زبان خودش می گوید  بهر حال بگذریم  و اما من از طریق توصیه دوستان خودم در پراک  سعی کردم فیلم( نان و کوچه ) کیا رستمی را در برای یک عده از ایران شناسهای چک در  یک سالن هنری  در پراگ به نمایش  در آوردند که مورد توجه آنها قرار گرفت و جالب  است روزی یکی از هنرمندان چک گفت به نظرم نسل جوانان جدید ایرانی از نظر هنر خیلی پیشترفت کرده اند و به نظرم در باره کارهای کیا رستمی می شود از یک سبک جدید بنام خودش نام برد  البته لازم است اینجا بگویم ایشان طبع شعری هم داشت که من از و تعریف کرده بودم ولی بعضی ها از من انتقاد کردند که چرا از او تعریف کردی ولی جالب است همانها بعد از مرگش کتاب به  اوهدیه کردند و درباره اش شعر گفتند که جای بسی تاسف است  خوب این دنیا چنین است !بلی بعدا هم که من در ایران بودم ایشان را می دیدم خیلی روابط صمیمی با هم داشتیم البته ایشان بیماری خاصی نداشت ولی به نظرم مشکلی در روده بزرگ داشت که منهم داشتم اسم آن بیماری پلیپ است ولی متاسفانه بعلت عفونت جراحی وضعیت خوبی نداشت و یادم هست چند روز قبل از فوت رفتم به بیمارستان جم به ملاقات ایشان  رفتم وقتی ازقسمت اطلاعات بیمارستان به وی تماس گرفتند من با عباس کیارستمی تماس گرفتم و ایشان بمن گفت مرتضی دوست ندارم مرا در این وضع

به بینی وترجیح میدهم مرا با همان چهره قبلی در ذهن خود داشته باشی و متاسفانه ایشان هم در گذشت و روحش شاد .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *