بدا براین داوری در پیشگاه تاریخ

چندی قبل  ازرسانه تصویری بی بی سی در برنامه آپارات فیلمی از زندگی  روانشاددکتر مجمد مصدق در دوران  نخست وزیری وحصر وی در احمد آباد پخش گردید سپس درپایان تحلیل و گفتگویی  با جمعی از کارشناسان در باره فیلم  صورت گرفت . از جمله آقای علیجانی که از مهمانان   دائمی   این بنگاه خبر پراکنی میباشند  در مورد شخصی  که  توسط تهیه کننده فیلم مورد مصاحبه قرار گرفته و مطالب ناروایی در مورد زنده یاد شیخ احمد بهار که از  نامداران شعر پارسی، فحول ادب و صاحب منسبان نخست وزیری دردوران دکتر محمد مصدق بود،از اوبه عنوان ریاست دفتر دکتر محمد مصدق یاد میکرد.این در حالی است که شخص مورد نظر در زمان نخست وزیری روانشاد دکتر محمد مصدق براساس مستندات ذیل  چنین پستی در دفتر ایشان  عهده دار نبوده است.

 لازم به یا آوریست براساس اسناد منتشر شده در کتب ذیل   سندی وجود دارد که در آن زمان به تقاضای دکتر محمد مصدق  و موافقت شخص محمد رضا شاه پهلوی طی  فرمانی در تاریخ بیست و ششم مردادماه یکهزارو سیصد و سی و یک شمسی  زنده یادشیخ احمد بهار  بعنوان  مدیر کل دفتر نخست وزیری منصوب  گردیده است .  همچنین  در همان دوران   آقای عباس فریور محسنی منشی مخصوص  دفتر نخست وزیری بوده اند که  ذیلا  شاهد اهدا تمثال دکتر محمد مصدق با امضا ئ خودشان  به آقای عباس فریور محسنی می باشیم  .

مزید اطلاع خوانندگان گرامی مراجعه شود به کتب ((شناسنامه  زندگی و آثار شیخ احمد بهار ۱۳۳۶-۱۲۶۷  به کوشش جلیل بهار – مجید تفرشی    نشر ندا، سال ۱۳۷۷ )) و همچنین (کتاب ۶۶۶ روز با مصدق تالیف محمود تربتی سنجابی انتشارات گلریز سال ۱۳۹۱)

البته  در گذشته هم شاهد پخش  چنین برنامه هایی ا از طریق رسانه مذکور بوده ایم ولی به لحاظ  روشن شدن اذهان عمومی و اطلاع خوانندگان محترم در این خصوص کلیه مستندات در ذیل به تصویر کشیده شده است باشد که آیندگان و پژوهشگران در این باره  دچار مشکل نگردند.

 

فریور منشی دکتر محمد مصدق

 

عکس تقدیمی مصدق به آقای فریور

شیخ احمد بهار، از روحانیون ادیب، شاعر و از مبارزان ضد استعمار در قرن چهاردهم هجری وی فرزند شیخ محمدکاظم تهرانیان، عارف، شاعر و تاجر اهل خراسان بود. احمد بهار در رجب ۱۳۰۷ ق/ اسفند ۱۲۶۸ ش در خراسان به دنیا آمد. تحصیلات متداول را نزد استادانی چون حاج میرزا محمدباقر مدرس و ادیب نیشابوری در مدارس فاضل خان و خیرات خان مشهد گذراند و دروس فقه و اصول را نزد استادان حوزه مشهد، تهران، کربلا و نجف خواند و تا حد اجتهاد پیش رفت و سپس به مشهد بازگشت. وی از بنیانگذاران «انجمن ادبی خراسان» بود که از بهترین محافل ادبی زمان در سراسر ایران به شمار می‌رفت و بزرگانی چون ملک الشعرای بهار (پسرعموی شیخ احمد)، ایرج میرزا و فروزانفر در آن شرکت داشتند.

بهار برای اینکه صدای آزادیخواهی و جنبش مشروطیت را به گوش همشهری‌های خود برساند، در ۱۲۹۶ ش با انتشار روزنامه بهار، مبارزات خود را تشدید کرد و با مقالات مستدل و بی پرده و اشعار سیاسی در تهییج و هدایت افکار مردم خراسان برای مقاومت در برابر بیگانگان و استقرار حکومت مردم سالارانه، نقش اساسی و بنیادی ایفا کرد. تاثیر این مقالات به اندازه‌ای بود که ماموران سیاسی انگلیس در مشهد در سال‌های ۱۲۹۶ تا ۱۳۱۴ ش مرتبا به وزارت خارجه کشور خود، گزارش‌هایی مبنی بر خطرناک بودن آنها گزارش می‌کردند. ادیب نیشابوری، اثر اشعار بهار را با یک لشکر مجهز و مسلح برابر می‌دانست به خصوص آنکه در آن موقع کسی یارای هیچگونه اعتراض به قوای اشغالگر انگلیس را نداشت. سرمقاله‌های روزنامه بهار با عنوان «کرزن چه می‌گوید؟» زیان‌های ناشی از قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله و دولت انگلیس را به صراحت تشریح می‌کرد و در تهییج افکار عمومی مردم خراسان بر ضد آن قرارداد بسیار مؤثر بود

در آن هنگام انگلیسی‌ها از والی خراسان، احمد قوام السلطنه، خواستار تبعید بهار و توقیف روزنامه‌اش شدند، که بعد از چهل و پنج روز حبس در کاروانسرای هندی‌ها در مشهد، به تهران اعزام و از آنجا به خارج از کشور تبعید شد. بهار چند سالی را در شهرهای قفقاز و عثمانی، از جمله اسلامبول گذراند و در نهایت عسرت و تنگدستی و به دور از خانه و خانواده به سر برد.
وی در دوره تبعید نیز از پای ننشست و اشعار و مقالات سیاسی خود را از اسلامبول برای جراید تهران می‌فرستاد و افکار عمومی را متوجه تعدیات و تجاوزات بیرحمانه قوای اشغالگر می‌کرد. اشعاری که در آن زمان درباره فجایع انگلیس سرود در روزنامه تایمز لندن ترجمه و منتشر گردید.

اقامت بهار در تهران مصادف با ظهور رضاخان سردار سپه و زمزمه تغییر سلطنت بود. وی با پسر عموی خود، ملک الشعرای بهار و میرزاده عشقی و چند تن دیگر از آزادیخواهان بر ضد دست اندرکاران تغییر قانون اساسی – که مقدمه دیکتاتوری بود – مجدانه مبارزه نمود.
این گروه، مقالات واشعار مهیج خود را در روزنامه قرن بیستم به مدیریت میرزاده عشقی و یا جداگانه چاپ و منتشر می‌کردند

شیخ احمد بهار چون خبر دستگیری پدرش را شنید به همراه میرزا قاسم خان پسیان (خواهرزاده کلنل محمدتقی خان پسیان) به مشهد رفت و پدرش را از زندان رها ساخت و پس از شهادت کلنل، خود زندانی شد، زیرا بهار از یاران و طرفداران کلنل بود و آرمان‌های آزادیخواهانه و ملی او را تایید و تقویت می‌کرد.

بهار مدتی طولانی در تهران ماند و با انتشار مقالات و اشعار خود به مبارزه ادامه داد و با سید حسن مدرس دوستی و ارتباط نزدیک برقرار کرد که پس از دستگیری و تبعید او، همچنان ادامه یافت. آخرین نامه‌ای که از مدرس به دست آمده نامه‌ای است که از زندان و نداشتن وسایل لازم برای خواب و غذا شکایت کرده است، که در نتیجه بهار، از طریق فرمانده وقت لشکر خراسان، موضوع را تعقیب کرد و در شرایط زندان او را بهبود نسبی حاصل شد.

در انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی، عوامل رضاخان؛ قصد ترور او را کردند اما ناکام شدند و با وجود این کارشکنی‌ها و تهدیدها، در انتخابات مجلس پیروز گردید ولی از رفتن وی به مجلس جلوگیری شد

در واقعه خونین مسجد گوهرشاد در تیرماه ۱۳۱۴، نظر به علایق و روابط خاصی که بهار با میرزا محمد آقازاده و حاج آقا حسین قمی داشت، پس از دستگیری علمای مذکور، وی نیز دستگیر شد و شایعه اعدام او بر سر زبان‌ها افتاد ولی بعد از بیست ماه حبس در زندان لشکر شرق، طبق دستور رضاشاه از اعدام او صرفنظر و به تهران تبعید گردید. بر اثر این حبس‌ها و تبعیدها، زندگانی بهار برای همیشه از هم گسیخته شد و مخصوصا از نظر مادی بسیار به زحمت افتاد چندان که با فروش آنچه قبلا اندوخته بود معاش خود و فرزندانش را تامین می‌کرد

 زنده‌یاد ابراهیم توسلی، یکی از قدیمی‌ترین کارکنان چاپخانه خراسان که در سال ۱۳۱۸ هـ.ش به استخدام آن درآمد و بعدها در کسوت مدیریت چاپخانه، فعالیت خود را ادامه داد، در خاطراتش که توسط دفتر پژوهش روزنامه خراسان ثبت و ضبط شده است، تأکید می‌کند که تأسیس چاپخانه خراسان، از سوی شیخ احمد بهار، در سال‌های دهه ۱۲۹۰ هـ.ش انجام شد و او در سال ۱۳۱۵، این چاپخانه را به پسر عمویش، تهرانیان و نیز ابراهیم فیروزیان فروخت و آن ها با نام «خراسان» برای چاپخانه مجوز فعالیت گرفتند. حافظه تاریخی ابراهیم توسلی، سال واگذاری چاپخانه را به برادران تهرانیان و ابراهیم فیروزیان، ۱۳۱۵ هـ.ش حفظ کرده است.  این تاریخ، البته باید دقیق باشد چرا که شیخ احمد بهار، پس از واقعه مسجد گوهرشاد، در تیرماه سال ۱۳۱۴، با منع فعالیت از طرف دستگاه رضاخانی روبه‌رو شد. او را در ۱۴ مرداد ۱۳۱۴، در نظمیه مشهد بازداشت کردند و به فعالیت روزنامه وی خاتمه دادند. مدتی بعد، در شهریور ماه همان سال، برادر شیخ احمد بهار، طی نامه‌ای به علی‌اصغر حکمت، وزیر معارف وقت، خواستار آزادی وی شد. شیخ احمد بهار را آزاد کردند اما اجازه انتشار روزنامه «بهار» را ندادند. او به ناچار برای همیشه مشهد را ترک کرد و راهی تهران شد.

احمد بهار بعد از شهریور ۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه، مجددا روزنامه بهار را در تهران منتشر و تا ۱۳۲۲ یک روز در میان چاپ می‌کرد. در این دوره، نیز وی مانند گذشته مبلغ آزادیخواهی، وطن دوستی و مبارزه با نفوذ بیگانگان بود. در ۱۳۲۱ که قوام السلطنه برای بار دوم به نخست وزیری رسید برای جبران صدمات گذشته و دلجویی از او و کسب وجهه برای خود، از وی دعوت به کار کرد. بهار که ناتوان و تنگدست شده بود دعوت قوام را پذیرفت و به ریاست اداره اطلاعات و مطبوعات نخست وزیری منصوب گردید و سپس به سمت منشی مخصوص نخست وزیری ارتقا یافت و توانست در حوادث آذربایجان، خدمات مؤثری انجام دهد. در این سمت، او برای حسن رابطه دولت و جامعه روحانیت کوشش بسیار کرد.
پس از درگذشت آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهای و حاج آقا حسین قمی در عراق، بهار به نمایندگی از طرف دولت ایران در مراسم سوگواری آنان شرکت نمود. در اردیبهشت ۱۳۳۰ که دکتر محمد مصدق به نخست وزیری سرید بنابر سوابق مبارزات ملی بهار، او را به سمت رییس کل دفتر نخست وزیر منصوب نمود که نشانه کمال اعتماد و محرمیت مصدق نسبت به وی بود.
اشعار سیاسی بهار در این دوره، حاکی از تجلیل از دکتر مصدق و مبارزان راه آزادی و استقلال و رهایی کشور از سلطه بیگانگان است. بهار در انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی از مشهد نامزد شد، اما با انحلال مجلس هفدهم، وی از نمایندگی محروم گردید. بعد از کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲، بهار از نخست وزیری خارج شد و تا پایان عمر در وزارت فرهنگ به خدمت ادامه داد

شیخ احمد بهار در ۱۴ بهمن ۱۳۳۶ بر اثر بیماری قلبی در شصت و هشت سالگی در بیمارستان بازرگانان تهران درگذشت. پیکر او در صحن ابن بابویه در کنار آرامگاه شهدای ۳۰ تیر دفن کردند

بهار از پیشگامان شعر سیاسی و اجتماعی بود. اشعار عامیانه او هنوز در میان مردم خراسان، زبان به زبان نقل می‌شود. از ویژگی‌های برجسته بهار، اعتقاد راسخ به فرهنگ مذهبی و ملی و درک عمیق غربزدگی و ستیز بی امان با آن در دوره حکومت رضاشاه بود که تبلیغات رسمی و غیر رسمی رژیم، همه در جهت ستایش از تجدد خواهی و فرنگی مآبی بود. در این زمینه می‌توان تنها او را با علامه اقبال لاهوری که معاصر وی نیز بود مقایسه کرد. از او دیوان شعری چاپ شده است.

از جمله قصیده ی مشهور داش غلوم با لهجه خراسانی که  چند بیت آن چنین است .

 

داش غلوم انگلیسی از مردم ایران چه مخه

از همی بیچره های بی اُو وبی نون چی مخه

ازمالاتای فقیر ویلون و سیلون چی مخه

از همی مردم نادارپریشون چی مخه

انگلیس از یک مشت ُمسلمون چی مخه

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *