نوکیسگان اقتصـادی نتیجه رفتار نوکیسگان سیاسی هستند مسوول اصلی شکل‌گیری پدیده نوکیسگی نظام اقتصادی رفاقتی است

 

علی ورامینی/ نوکیسگی را معمولا چنین تعریف می‌کنند: قشری که از نظر درآمد به طبقه بالا و از نظر فرهنگی به طبقه پایین و حتی لمپن‌ها بسیار نزدیک است. نوکیسه‌ها، از یک طبقه اجتماعی مبدا به یک طبقه اجتماعی مقصد پرتاب شده‌اند. این پرتاب ناگهانی بر اثر یک اتفاق یا استفاده از رانت و شرایط و التهابات اقتصادی رخ می‌دهد. آنها، دیگر نه خود را به طبقه اجتماعی مبدا متعلق می‌دانند و نه با جایگاهی که اکنون کسب کرده‌اند، آشنایی دارند. یعنی از گذشته خود نفرت و از اکنون خود ترس و احساس حقارت دارند. نوکیسه برای اینکه به طبقه سابق خود ثابت کند که دیگر به آنها تعلق ندارد و همچنین برای غلبه بر احساس حقارت خود در مقابل طبقه جدیدی که به آن پرتاب شده است، مجبور به تظاهر است و ساده‌ترین راه برای تظاهر، خرید دیوانه‌وار کالا‌های لوکس، نمایش عروسی‌ها، میهمانی‌ها و خانه‌های آنچنانی‌شان است. اوج این نوکیسگی را می‌توان در صفحه «بچه‌پولدارهای تهران» که چندی پیش سر‌و‌صدای زیادی هم به پا کرد، دید. صفحه‌ای که بنا بر این داشت تا در شرایطی که بخش عمده‌ای از جامعه ما درگیر معاش خود هستند ویلاهای رویایی و ماشین‌های چند میلیاردی کلوپ بچه پولدارها را در چشم همه
فرو کند.

در گفت‌وگوی پیش رو ابعادی از نوکیسگی را با حسین راغفر بررسی کردیم. این اقتصاددان معتقد است اینها کسانی هستند که نوعا در اثر ارتباطات و موقعیت‌های سیاسی یا قوم و خویشی یا حزبی می‌توانند در اثر تغییرات سیاسی به یکباره به موقعیت‌ها و امتیازهای اقتصادی، دسترسی به انحصار، دسترسی به اعتبارات بانکی یا قدرت تاثیرگذاری بر قیمت‌گذاری و قیمت‌ها در مورد برخی کالاها، دسترسی به اطلاعات درون سیستمی و… پیدا کنند و این می‌تواند موقعیت آنها را یک شبه یا در یک فرصت بسیار کوتاه به‌شدت دگرگون کند.

 

در ابتدا فرهنگ نوکیسگی را برای ما توضیح دهید و اینکه این فرهنگ چه نمودهای عینی دارد؟

پدیده نوکیسگی را می‌توان محصول نظام اقتصادی نابسامانی دانست که این پدیده را به وجود می‌آورد. نوکیسه‌ها کسانی هستند که بدون داشتن ظرفیت‌های لازم، در یک شبه صاحب ثروت و مکنتی می‌شوند که عملا ظرفیت‌های آن را ندارند و به همین دلیل نوکیسگی خودش را به اشکال مختلف از جمله عدم انطباق فرهنگی با موقعیتی که افراد کسب می‌کنند، قابل مشاهده است و در جامعه بسیار ملموس و برجسته است. به همین دلیل به خصوص تفاوت‌های فرهنگی موقعیت اقتصادی‌ای که به دست‌آورده‌اند بدون توجه به موقعیت اقتصادی‌شان و فعالیت‌های‌شان با منزلت اجتماعی متناسب با آن موقعیت اقتصادی شاخصه‌های نوکیسه‌ بودن است. افرادی که یک شبه از موقعیت اقتصادی خیلی متفاوتی برخوردار می‌شوند و فرهنگ زیست در چنین فضایی را هم نداشته‌اند، موجب می‌شود که به‌طور خیلی‌آشکاری تفاوت شیوه زندگی آنها و سبک زندگی‌شان با فرهنگ متناسب با آن کاملا مشهود باشد. این نوکیسگی عارضه‌های بسیار زیادی به‌واسطه مساله مصرف‌گرایی مبتذلی که بر جامعه حاکم است در پی دارد. از این رو است که این تعارض بین موقعیت اقتصادی، اجتماعی و شأن و منزلت متناسب با سطح زندگی را کاملا می‌توان تشخیص داد. بسیاری از این افراد در اثر وضعیت اقتصادی که یک‌شبه متحمل می‌شوند، نوعی گسیختگی فرهنگی با موقعیت گذشته خودشان دارند. یعنی فرهنگ گذشته‌ای که هیچ تناسبی با فرهنگ متحول شده مصرف زده بعد از موقعیت اقتصادی کسب می‌کنند ندارد. همین مساله موجب شده که نه‌تنها خود اینها دچار مشکلات عدیده فرهنگی و اجتماعی می‌شوند، بلکه خانواده‌های‌شان هم به‌شدت متاثر و آسیب‌خورده می‌شوند. فرزندان بسیاری از اینها در اثر موقعیت اقتصادی پدر خانواده انتظارات کاملا متفاوتی را پیش از این تحول طلب می‌کنند. خودروهای بسیاری از اینها به سبک زندگی جدید مصرف‌گرایی فرزندان‌شان با خودروهای گرانقیمت یا شیوه لباس پوشیدن جدیدشان یا الگوهای مصرفی دیگر با دیگر اقشار جامعه قابل شناسایی و تمایز است. کسی که در خانواده مرفه اصیل بزرگ شده دارای ریشه و عمق خانوادگی خاصی داشته‌اند که متناسب با موقعیت اقتصادی آنهاست. اما کسانی که یک شبه به این موقعیت می‌رسند از فرهنگ به‌شدت متفاوتی آسیب می‌خورند و این آسیبی که متوجه آنهاست به خاطر تغییر یک شبه‌ای است که در اثر وضعیت متمول اقتصادی است که به یکباره نصیب‌شان شده است. در این صورت رفتار همسر و فرزندان خانواده به‌شدت تغییر می‌کند. در موارد متعددی شاهد ازدواج‌های مکرر و مجدد از ناحیه این افراد هستیم. به همین دلیل زندگی‌های‌شان دستخوش آشوب‌های به‌شدت جدی می‌شود. اتلاف منابع، اتلاف فرصت‌های اقتصادی که در اشکال مختلف به دست آورده‌اند، ورودشان به فعالیت‌های غیرمولد مانند دلالی و سفته‌بازی از جمله ویژگی‌های اقتصادی آنها است که در اثر دسترسی یک شبه به تمکن مالی صورت می‌گیرد. این تمکن از طریق بخت و اقبال و بر اثر نابسانی‌های نظام اقتصادی کشور بوده یا از طریق اتصالشان به برخی زد و بندها است که فرصت‌های ممتازی را کسب می‌کنند و می‌توانند با استفاده از امتیازها و انحصارها وارد فضای اقتصادی متفاوتی بشوند. نکته قابل تامل این است که اینها به دلیل برخوردار نبودن از آموزش‌های لازم و پیشینی، امکان ورود به فعالیت‌های مولد در اقتصاد کشور را ندارند و در بسیاری از موارد خودشان موجب رشد اقتصادهای نامولد در جامعه هستند. این احتمال وجود دارد که در اثر نابسامانی اقتصادی کشور، درآمدهای بسیار کلانی نصیب این‌گونه افراد شود. از سوی دیگر این درآمدها مبنایی برای کسب درآمدهای بزرگ‌تر در این نظام نابسامان اقتصادی شود. در چنین وضعیتی چرخه اقتصادی کج و فرهنگ آسیب‌خورده مصرف‌گرایی متعفن مجددا تکرار می‌شود و آسیب‌های بسیار جدی به اقتصاد کشور وارد می‌شود.

شما اشاره کردید که فرهنگ کسانی که در یک خانواده مرفه متولد و بزرگ می‌شوند با کسانی که یک شبه پولدار می‌شوند، متفاوت است. چه سازوکاری اتفاق می‌افتد که با وجود اینکه هر دو ثروتمند هستند اما رفتارهای متفاوتی دارند؟

کسانی که در یک محیط فرهنگی متفاوت به دنیا می‌آیند و رشد می‌کنند، سبک زندگی و فرهنگ خاصی را همراه خود دارد و از این اصالت اقتصادی متناسب برخوردار هستند. اینها کسانی هستند که نوعا در اثر تلاش و سختکوشی و نوآوری صاحب ثروت و مکنت شده‌اند. به همین دلیل ارزش این موقعیتی که در آن قرار دارند، می‌دانند و از سویی هم از فرهنگ اصیل‌تری برخوردار هستند. این را مقایسه کنید با وضعیت کسانی که یک‌شبه موقعیت و پایگاه اقتصادی‌شان متحول می‌شود و درآمدها و منابع بسیار بزرگی به دست می‌آورند و به همین ترتیب هم فرهنگ‌شان در اثر این وضعیت به‌شدت منقلب می‌شود. به همین دلیل، تحولات نوسانی و آنی که در وضعیت این افراد ایجاد می‌شود، خود عامل بحران‌ها و مشکلات گسترده در زندگی این دسته از مردم می‌شود. چون گروه دیگری که ثبات را در زندگی تحصیل و تجربه کرده‌اند، نوعا فرهنگ متناسبی را هم دریافت کرده‌اند. به همین دلیل از نوسانات یک‌شبه و جهش‌های غیرمترقبه مصون هستند. همین سبب می‌شود که به تناسب آسیب‌های کمتری را هم داشته باشند. از این رو ویژگی افراد نوکیسه تنها محدود به حوزه اقتصادی زندگی‌‌شان نمی‌شود. بلکه کاملا در فرهنگ شخصی‌ و خانوادگی‌شان منعکس می‌شود. در حالی که این نوسانات ناگهانی و شدید را در فرهنگ خانواده‌های مرفه دیگر که سابقه یک اصالت و تاریخچه خاصی را در زندگی‌شان تجربه کرده‌اند یا خانوارهای متوسطی که زندگی عادی داشته‌اند یا حتی خانواده‌های فقیر و کم درآمدی که فرهنگ قناعت و توجه به ارزش‌ها و نجابت و… اصالتی دارند که در وهله اول مهم نیست که موقعیت اقتصادی و اجتماعی‌شان چه بوده اما این ثبات و موقعیت اقتصادی و اجتماعی‌شان یا حتی اگر هم بهبودی وجود دارد، این بهبود تدریجی مانع از بروز نوسانات خیلی شدید در موقعیت اقتصادی و فرهنگی آنها می‌شود. اما از عبارت و اسم نوکیسه‌ها هم مشخص است که اینها تغییرات شدید و ناگهانی را در موقعیت اقتصادی‌شان تجربه می‌کنند و همین مساله موجب تغییرات شدید در فرهنگ شخصی و خانوادگی‌شان می‌شود.

این پدیده در ایران ناشی از ترکش‌ها و اضمحلال ما در نظام سرمایه‌داری است یا اینکه مناسبات اقتصادی که در کشور ما حاکم بوده بیشتر باعث بروز و ظهور این پدیده شده است؟

این مساله ناشی از عملکرد نظام اقتصادی ما است. در تعاریف اقتصادی، عبارت سیاسی اقتصادی وجود دارد که به سرمایه‌داری رفاقتی یا اقتصاد رفاقتی تعبیر می‌شود. اینها کسانی هستند که نوعا در اثر ارتباطات و موقعیت‌های سیاسی یا قوم و خویشی یا حزبی می‌توانند در اثر تغییرات سیاسی به یکباره به موقعیت‌ها و امتیازهای اقتصادی، دسترسی به انحصار، دسترسی به اعتبارات بانکی یا قدرت تاثیرگذاری بر قیمت‌گذاری و قیمت‌ها در مورد برخی کالاها، دسترسی به اطلاعات درون سیستمی و… پیدا کنند و این می‌تواند موقعیت آنها را یک شبه یا در یک فرصت بسیار کوتاه به‌شدت دگرگون کند. بنابراین به نظر من مسوول اصلی شکل‌گیری پدیده نوکیسگی نظام اقتصادی رفاقتی است که در جامعه ما هم سابقه طولانی دارد.

اما از آن سو هم ما هرچقدر بیشتر با زندگی لوکس آشنا شده‌ایم و مثلا همه دوست دارند ماشین لوکس و مدل بالا سوار شوند و حتی به عبارتی همه دوست دارند نوکیسه شوند، آیا یکی از دلایل نمی‌تواند مصرف‌گرایی حاصل از سرمایه‌داری باشد؟

البته که چنین چیزی وجود دارد واقعیت این است که جامعه‌ای که در آن ارتقا و پیشرفت نه بر اساس شایستگی‌، نوآوری، خلاقیت و سختکوشی و قابلیت نباشد و بر مبنای روابط خویشاوندی و دوستی و حزبی عملا شکل بگیرد، تبدیل به یک الگوی رفتار عمومی می‌شود و به صورت یک بیماری فراگیر خیلی‌ها را تشویق می‌کند از این مسیر که یک میانبر یک شبه است و نیازی به مرارت، سختی، سرمایه‌گذاری و تلاش در آن نیست، بلکه می‌توانید یک‌شبه و از یک مسیر خیلی سریع و ارزان به ثروت بزرگی دسترسی پیدا کنید و یکباره موقعیت شما را در جامعه به‌شدت تغییر می‌دهد. در این صورت همین جامعه هم یک‌شبه نوع نگاهش را به شما تغییر می‌دهد و فردی که از موقعیت اقتصادی برجسته‌ای برخوردار است، از ارجمندی کاذبی هم به‌خاطر موقعیت اقتصادی برخوردار می‌شود. علت این است که ارزش‌های این جامعه دگرگون و متفاوت شده است و این تفاوت‌ها ارزش‌گذاری می‌کند بر مجموعه‌ای از هنجارها و رفتارهای جدید و طبیعتا این جاذبه دسترسی به ثروت فوری و بزرگ و طی کردن مسیرهای رسیدن به موقعیت جدید را تشویق می‌کند. در این صورت قبح یا فروپاشی اصول اخلاقی به دنبال این مساله بسیار جلوه خواهد کرد.

از دگرگونی ارزش‌ها صحبت کردید. شاهد بودیم که در اوایل انقلاب مردم و به خصوص جوانان، کسانی بودند که در زندگی‌شان آمال و ارزش‌هایی داشتند. انقلاب ۵۷ را رقم زدند و هشت سال جنگیدند اما الان می‌بینیم که خواسته اکثر جوانان ما تجربه سفر خارجی یا داشتن خودروی لوکس و فخرفروشی به دیگران است. چه اتفاقی افتاد که چنین از آن آمال و آرزوها به زندگی مصرف‌گرایی تغییر جهت داشته‌ایم؟

البته توجه داشته باشید که بخشی از این معضلات در طول سال‌های بعد از جنگ تاکنون در بخش‌هایی از نظام مدیریتی و سیاسی ما نیز وجود داشته است و این معضل قطعا به متن جامعه هم تسری یافته است. در واقع همه اینها تبدیل به هنجارهای جدیدی شد که نسل جوان امروز ما در بستر کاملا متفاوت با ارزش‌های اولیه انقلاب رشد کرده است. محصول این اتفاق این شده است که دنیا طلبی و ویژگی‌هایی که شما اشاره کردید ناشی از این مساله باشد. ضمن اینکه نباید فراموش کرد که به هر صورت نظام اقتصادی جدیدی که از دل این مناسبات شکل گرفته بر این ارزش‌ها تاکید دارد و اینها را نشانه‌های موفقیت می‌داند. به عبارت دیگر کسانی که از موقعیت‌های اقتصادی مناسبی برخوردار نیستند به آنهایی که از این موقعیت‌ها برخوردار هستند، انسان‌هایی موفق جلوه می‌دهد. در مقابل، کسانی که برخوردار نیستند، آدم‌هایی شکست‌خورده به جامعه معرفی می‌شود. خیلی مهم است که توجه داشته باشیم تغییر ارزش‌ها با تغییر در نظام اقتصادی کشور همراه بوده و اینها ارزشگذاری‌های کاملا متفاوتی را از ارزش‌های انقلاب، ساده‌زیستی، کم‌مصرفی، کمک به دیگران، همبستگی و همدلی با گروه‌های محروم جامعه در جامعه پراکنده‌اند. اولویت‌های زندگی افراد در چنین جوامعی در اثر تغییرات ناگهانی در موقعیت‌های اقتصادی‌ کاملا متفاوت می‌شود. دلنگرانی‌ها و اشتیاق‌ها و آرزوها و… به نسبت پیش از این تحولات کاملا دگرگون می‌شود. به طریق اولی اولویت‌های فرزندان اینها هم تحت تاثیر ارزش‌های خانوادگی جدید شکل می‌گیرد. در همین فضا است که رشد می‌کنند و انتظارات متناسبی پیدا می‌کنند. منتها نکته قابل توجه این است که هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند وضعیت همه مردمانش را به همین نسبت ارتقا و بهبود ببخشد. جامعه‌ای که مبنای آن نه تنها تولید، تلاش، سختکوشی، ابتکار و… نیست بلکه اتصال آن به درآمدهای طبیعی نفت و گاز است که توزیع آن هم خیلی خاص است و بسیار متاثر از موقعیت اقتصادی و سیاسی افراد وابسته به قدرت و به میزان دوری و نزدیکی‌شان به قدرت، عملا برای‌شان این امکان به وجود می‌آید که از این موقعیت‌های اقتصادی ممتاز برخوردار باشند یا نباشند. چون در چنین اقتصادی ارزش‌افزوده خلق شده به اندازه‌ای نیست که بتواند زندگی همه مردم را به یک نسبت بالا ببرد، طبیعتا ما شاهد نابرابری‌های شدید اقتصادی و اجتماعی هستیم که به دنبال آن رشد اشکال مختلف مفاسد اقتصادی، جرم و جرایم، آسیب‌های اجتماعی مانند طلاق، اعتیاد، سرخوردگی‌ها، فرار مغزها و… به عنوان محصولات مستقیم و طبیعی نظام طبقاتی جدید تجربه می‌شود. همین مساله موجب شکل‌گیری طبقات نوکیسه جدید و همین‌طور در مقیاسی بزرگ‌تر قربانیان این نظام طبقاتی جدید را شکل می‌دهند.

اگر بخواهیم آسیب‌شناسی کنیم، شاید رسانه‌های ما و به خصوص رسانه ملی از دهه ۸۰ به بعد نوعی از سبک زندگی و جهان‌زیست را به مخاطب عرضه می‌کند که کاملا دور از واقعیت‌های اجتماعی است. آیا این عامل هم تاثیرگذار است یا خیر؟

بله. قطعا صدا و سیما بخشی از نظام فرهنگی کشور است و ضمنا به‌شدت هم متاثر از همین نوع مناسبات اقتصادی است. طبیعتا به نیازهای به خصوص گروه‌های موفق در این نوع اقتصاد پاسخ می‌دهد. طبیعتا یکی از عوامل اصلی شیوه تبلیغ کالاها و رشد مصرف‌گرایی رسانه‌های عمومی است که تاثیرگذاری‌شان بیشتر از رسانه‌های کوچک‌تر است. صداوسیما و رسانه‌هایی که پوشش آنها در سطح ملی است طبیعتا آثار اقتصادی و میزان تاثیرگذاری متفاوت و بیشتری به نسبت رسانه‌های کوچک‌تر دارند. این رسانه‌ها مسوولیت سنگین‌تری هم دارند. به هر صورت اگر آسیبی مثل شکل‌گیری فرهنگ نوکیسه‌گرایی در کشور وجود دارد، باید به نقش رسانه‌های دارای پوشش ملی توجه شود. بنابراین نباید از نقش این رسانه‌ها در تخریب فرهنگ ملی و جایگزین کردن فرهنگ مبتذل مصرفی غفلت کرد یا ارزش آن را کم‌اهمیت جلوه داد. به اعتقاد من نقش آنها در شکل‌گیری این نابسامانی‌ها خیلی تعیین‌کننده است.

این پروژه سال‌ها پیش کلید خورده اما اوج آن مصادف است با دوران دولت‌های نهم و دهم. به‌طور مثال در شرایط تحریم، بیشترین آمار مربوط به واردات خودروی پورشه، از آنِ کشور ما بود. بیشترین اختلاس‌ و فسادهای اقتصادی هم در هشت سال این دولت‌ها صورت گرفته است. موارد مشابه زیادی وجود دارد. آیا می‌توان عمده‌ترین دلیل این بحران‌ها را مناسبات اقتصادی مبتنی بر دلالی ارزیابی کرد؟ به عبارت دیگر آیا می‌توان گفت که یکی از دلایل ظهور فرهنگ نوکیسگی این بوده که در این دوران، اقتصاد دلالی بیش از هر زمانی در تاریخ نظام ما وجود داشته است؟

بله. اقتصاد غیرمولد که دلالی و سفته‌بازی در آن رشد پیدا می‌کند، نشان‌دهنده ساخت اقتصاد سیاسی کشور است. منتها دلالی به نظر من یک نوع ابزار است. آنچه اصلی‌تر است این است که نظام اقتصادی رفاقتی به خاطر عدم حاکمیت قدرتمند یا مستحکم قانون در کشور، این فرصت‌های سوءاستفاده یا موقعیت‌های ممتازه را برای افرادی که فاقد صلاحیت‌های دسترسی به موقعیت‌های جدید هستند، فراهم می‌کند. بنابراین باید آن را در فقدان کارکرد صحیح فقدان نهادهای مدنی در چارچوب رفتارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه جست‌وجو کرد. ضمن اینکه انسداد سیاسی یکی از بسترهایی است که این دسته از فعالیت‌های فاسد می‌توانند در آن رشد کنند. همه اینها اتفاقاتی است که با درآمدهای باد‌آورده و بی‌سابقه ارزی نفت و گاز در کشور طی این دوران همراه شد. مجموعه اینها عملا باعث رقم خوردن فساد بی‌سابقه سیاسی و اقتصادی در کشور را رقم زد.

آیا می‌توان گفت برخی مدیران آن دوران به نوعی از اساس نوکیسگان سیاسی بودند که نوکسیگان اقتصادی هم فوران پیدا کرد؟

قطعا این‌گونه بوده است. یعنی یکی از دلایل تعجیل در پیمودن یک‌شبه راه صدساله، ناامنی‌ها و نااطمینانی‌هایی است که این دسته از افراد از آن برخوردار بودند و می‌خواستند یک شبه راه صدساله را طی کنند. به این خاطر که اطمینان نداشتند آیا چندصباح دیگر بر سر کار خواهند بود یا خیر. به دلیل اینکه حضورشان نه بر اساس شایستگی بلکه بر اساس مناسبات قوم و خویشی یا ارتباطات سیاسی بوده که شکل گرفته است. به همین دلیل از یک فرصتی که به ناگاه پیدا شده بوده، سعی کرده‌اند یک شبه کمال استفاده را بکنند و همین کار را هم کردند.

راه برون‌رفت میان‌مدت و بلندمدت خروج از این وضعیت به نظر شما چیست؟ آیا اقتصاد مبتنی بر تولید می‌تواند کمکی به زدودن این آفت از جامعه شود؟

قطعا این‌گونه است. تغییر جهت اقتصادی و البته حاکمیت قانون و نقش نهادهای مدنی مثل احزاب سیاسی، رسانه‌های آزاد، تشکل‌های مردمی و… عوامل خیلی موثری هستند که اصلاحات تدریجی بتواند امکان‌پذیر شود. در مقابل فساد و فعالیت‌های مفسده‌انگیز تا جایی که امکان دارد باید گرفته شود. در کنار اینها رفتار سیاستمداران و اصحاب قدرت تحت نظارت و کنترل قرار بگیرد و حضور حساس مردم را از طریق حضور رسانه‌های آگاه و فعال در جامعه امکان‌پذیر کرد. در این صورت فشار افکار عمومی قطعا بهترین تضمین برای سلامت نظام سیاسی و اقتصادی در جامعه خواهد بود.

 

برش-۱

صداوسیما و رسانه‌هایی که پوشش آنها در سطح ملی است طبیعتا آثار اقتصادی و میزان تاثیرگذاری متفاوت و بیشتری به نسبت رسانه‌های کوچک‌تر دارند. این رسانه‌ها مسوولیت سنگین‌تری هم دارند.به هر صورت اگر آسیبی مثل شکل‌گیری فرهنگ نوکیسه‌گرایی در کشور وجود دارد، باید به نقش رسانه‌های دارای پوشش ملی توجه شود. بنابراین نباید از نقش این رسانه‌ها در تخریب فرهنگ ملی و جایگزین کردن فرهنگ مبتذل مصرفی غفلت کرد یا ارزش آن را کم‌اهمیت جلوه داد. به اعتقاد من نقش آنها در شکل‌گیری این نابسامانی‌ها خیلی تعیین‌کننده است.

برش-۲

دلالی به نظر من یک نوع ابزار است. آنچه اصلی‌تر است این است که نظام اقتصادی رفاقتی به خاطر عدم حاکمیت قدرتمند یا مستحکم قانون در کشور، این فرصت‌های سوءاستفاده یا موقعیت‌های ممتازه را برای افرادی که فاقد صلاحیت‌های دسترسی به موقعیت‌های جدید هستند، فراهم می‌کند. بنابراین باید آن را در فقدان کارکرد صحیح فقدان نهادهای مدنی در چارچوب رفتارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه جست‌وجو کرد. ضمن اینکه انسداد سیاسی یکی از بسترهایی است که این دسته از فعالیت‌های فاسد می‌توانند در آن رشد کنند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *