گفتوگو با همشهری عزیزمان آقای محمود تربتی سنجابی درباره کتاب «مشروطیت از زبان تقیزاده» تقیزاده اعدام شیخ فضلالله نوری را بزرگترین ضعف مشروطه میدانست (گزارشگر آناهید خزیر)
تربتی سنجابی میگوید: درباره اعدام شیخ فضلالله نوری از تقیزاده پرسیدم، گفت ما انقلاب کردیم که صحبت کنیم و مسایل را حل کنیم انقلاب نکردیم که یک نفر مانند یپرم خان ارمنی ترتیب محاکمه شیخ فضلالله نوری را بدهد. من هیچ وقت با اعدام یک عالم و پیشوا موافق نبودم و آن را بزرگترین ضعف در مشروطیت میدانم.
تربتی سنجابی، روزنامهنگار سالهای دور و از پرورشیافتگان موسسه مطبوعاتی اطلاعات در اواسط دهه ۱۳۳۰ است. وی از سوی دایی خود استاد محمدجواد تربتی، مدیر نشریه چپگرای پولاد به روزنامه اطلاعات راه یافت و با سردبیران پیشکسوتی نظیر مجید دوامی، تورج فرازمند، علیاصغر صدر حاج سیدجوادی، مهندس کردبچه، مهدی بهرهمند، سیروس پرهام، منوچهر سعید وزیری، انور خامهای، غلامحسین صالحیار، ارونقی کرمانی و… همکاری داشته است. تربتی در سالهای روزنامهنگاری مصاحبههای متعددی با سیاستمدارانی چون سید حسن تقیزاده، امیرعباس هویدا، بدیعالزمان فروزانفر و ثریا اسفندیاری بختیاری همسر دوم محمدرضا شاه داشته و تالیفات و آثاری چون «حکومتهای محلی در انگلستان»، «قربانیان باور به احزاب سیاسی ایران»، «کودتا سازان»، «پنج گلوله برای شاه»، «سه مرد در برابر فریب تاریخ»، «۶۶۶ روز با مصدق»، «زندگی و مرگ یک نخست وزیر»، «ایران هرگز نمیمیرد» و… در کارنامه وی وجود دارد.
در گام نخست به این پرسش پاسخ دهید که چه شد با تقیزاده ملاقات کردید و نگارش این کتاب چگونه شکل گرفت؟
دیماه ۱۳۳۷ من عضو هیات تحریریه روزنامه اطلاعات بودم و از سوی محمد درخشش، رئیس جامعه معلمین ایران دعوتنامهای دریافت کردم که برای شنیدن سخنرانی سید حسن تقیزاده در باشگاه مهرگان حضور پیدا کنم. موضوع سخنرانی مشاهدات عینی تقیزاده از تاریخ مشروطیت ایران مربوط به واقعه باغ شاه بود. مطالبی که از سخنرانی در روزنامه اطلاعات درج شد، گزارشهای تندنویسی من بود که با ویرایش سردبیر مورد قبول تقیزاده قرار گرفت به طوری که با عباس مسعودی، مدیر و صاحب موسسه اطلاعات تماس گرفت و آمادگی خود را برای قرار دادن دستنویس، یادداشتها و نوشتههایش به من اعلام کرد، با این شرط که بعد از تنظیم و ویرایش سلسله گفتارهای وی پیش از چاپ از نظر وی بگذرد و این آغازی شد برای ملاقات با این سیاستمدار ایران. این چنین شد که به منزل تقیزاده میرفتم و ساعتی را به مصاحبت با این چهره تاریخ انقلاب مشروطیت میگذراندم.
شما به خانه تقیزاده میرفتید و با او ملاقاتهای بسیاری داشتید. در این رفتوآمدها اخلاق و رفتار این رجال سیاسی ایران را چگونه میدیدید؟
من دانشجوی سال اول دانشکده الهیات و فرهنگ اسلامی بودم و همزمان در روزنامه اطلاعات نیز به کار مشغول شدم. یک روز دکتر گلشن معاون دانشکده آقای تقیزاده را آورد، آن زمان از انگلیس تازه برگشته بود و در دانشگاه ادیان تدریس میکرد. دکتر گلشن ضمن معرفی تقیزاده
گفت شما افتخار کنید که تقیزاده به شما درس میدهد. رئیس دانشگاه الهیات و فرهنگ اسلامی بدیعالزمان فروزانفر و اساتیدی چون مجتبی مینوی، دکتر صدیقی، سید فخرالدین شادمان، حکیم الهی قمشهای امیرحسین آریانپور، زرینکوب و مشکوه (استاد دانشگاه حقوق) در دانشگاه تدریس میکردند. تقیزاده مردی انقلابی بود ولی تندرویهایش بیشتر در گسترش تشنج و اختلاف شاه و مجلس اثر میگذاشت و این همان هدفی بود که انگلیسیها در ایران دنبال میکردند. از این رو تقیزاده به داشتن روابط پنهانی با سفارت انگلیس متهم شد و این همان تهمتی که بر متکلمالمتکلمین و سید جمالالدین واعظ و گروهی دیگر از مدعیان رهبری مشروطه ایران نیز وارد شده است. تقیزاده در اثر مطالعات بسیار و امکانات مساعدی که برای مطالعه داشته یکی از دانشمندان مغتنم کشور است. نوشتههای ادبی و تحقیقی تقیزاده پرمایه و آموزنده است.
افزون بر کتابهایی که در زمینه تاریخ مشروطه نوشته شده، کتاب «تاریخ مشروطه ایران» احمد کسروی برای بسیاری از تاریخپژوهان یکی از منابع اصلی در این حوزه بهشمار میرود در بخشی از مقدمه کتاب به این اشاره شده که تقیزاده در خطابههایی به احمد کسروی و کتاب «تاریخ مشروطه ایران» انتقاد جدی دارد و میگوید که بسیاری از مطالب کتاب کسروی درست نیست. دیدگاه شما در این باره چیست؟
تقیزاده به من گفت مطالبی که کسروی درباره من نوشته بخشی از آن اشتباه است و در سخنرانیها و خطابههایش گفته آقای کسروی نوشتههایش بر اساس شنیدهها است اما من خودم در جریان مشروطیت بودم، من خودم جزو مشروطهطلبان بودم و نقطه به نقطه همراه وی بودم و همان زمان وکیل مجلس بودم و مشروطیت را زیر نظر داشتم. نوشتههای کسروی مورد قبول است و کوشش بسیاری کرده است اما برخی از نوشتههایش گفتههایی است که شنیده است. کسروی در جریان مشروطیت نبود اما از حیث فضل و تحقیق شایسته ذکر خیر و قدردانی است.
کتاب تاریخ مشروطیت کسروی از حیث ثبت تاریخ روز و ماه و سال وقایع سودمند است ولی بسیاری از بخشهای آن خلاف حقیقت است و پر از اشتباه و بیان تفصیلی است. تقیزاده گفت که درباره من چیزهایی نوشته که اساس ندارد و یکجا متن تلگرافی را از قول من به انجمن تبریز که به زعم او یکی دو روز قبل از تخریب مجلس اول مخابره شده درج کرده که جای حیرت است و معلوم نیست چه کسی آن را اختراع کرده است. کسروی آن را تلگراف رمز خوانده در صورتی که من در تبریز با کسی رمزی نداشتم و فقط مستشارالدوله با ثقهالاسلام و حاج میرزا ابراهیم آقا با بعضی از اعضای انجمن تبریز رمز داشتند و غالبا تلگراف رمز میکردند.
البته منظور تقیزاده این نبوده که با انتقاد مخالف است بلکه میگوید بر من و بعضی دیگر از کسانی که در جریان کار مشروطیت بودند خردهگیری و یا انتقاد باشد هیچ عیبی ندارد اگر عقایدی در امور اظهار کرده که با عقاید من و دیگران موافق نیست و به تندی آن را بیان کرده ایراد نیست اما آنچه واقع حقیقت نیست موجب تاسف است.
تقیزاده در سخنرانیهایش از مشاهدات شخصی خود از انقلاب مشروطه میگوید که این اطلاعات آگاهیهای سودمندی را در اختیار پژوهشگران قرار میدهد. چرا با وجود این آگاهیها این رجال سیاسی ایران هیچ اثر مکتوبی درباره تاریخ مشروطه ایران ننوشته است؟
کسانی که در جریان مشروطه بودند دست به نگارش کتاب نزدهاند اما تقیزاده کسی بود که توان نوشتن را داشته اما بیشتر در سخنرانیهایش به مشروطه پرداخته است. این کتاب اثری است که از تقیزاده به یادگار مانده است. ایرج افشار نیز سخنان او را یا از خانمش شنیده و یا از تقیزاده شنیده است. تقیزاده کتابی مکتوب درباره مشروطه نداشته است. وقتی مینوشت نوشتههایش ویرایش نشده بود. رفیعیمهرآبادی که خودش در وزارت امورخارجه سالها کار
میکرد و جزو دیپلماتهای قدیم بود و چندین کتاب تاریخی نوشته است این کتاب را ویرایش کرد و ویرایش بسیار خوبی ارائه داد زیرا تقیزاده عادت داشت لغات سخت در نوشتههایش به کار ببرد که درکش بسیار مشکل بود. رفیعیمهرآبادی یکی از اساتید زبان انگلیسی بود و بسیار عالی این کتاب را ویرایش کرد و در وزارت خارجه برای دانشجویان زبان تدریس میکرد. رفیعزاده (ناشر کتاب) هنری که به خرج داد این بود که کتاب را برای ویرایش به مهرآبادی بسپارد تا برای درک همگان باشد و شانس من این بود که وی این کتاب را ویراستاری کند.
در بخشی از خطابههای تقیزاده به این مساله پرداخته شده و کتاب «انقلاب ایران» ادوارد براون را اثری صحیحتر و بیغرضتر درباره انقلاب مشروطه بهشمار آورده است اما برخی از پژوهشگران بر این باورند که در متن کتاب ادوارد براون ثنای بسیاری به پیشروان مشروطه شده و در جای دیگر از فساد اخلاقی ستارخان میگوید؟ دیدگاه تقیزاده در این باره چه بوده است؟
تقیزاده با ادوارد براون همکاری داشته و در انگلیس تقیزاده سفیر ایران در انگلیس بوده و ادوارد براون نیز استاد دانشگاه بوده است. تقیزاده در این باره میگوید من متاسف هستم که درباره قهرمان شماره اول مشروطیت ایران چنین بیاناتی شده است زیرا من همیشه نسبت به ستارخان اعتقاد خوبی داشتهام و وقتی در مبارزات تبریز در آن شهر بودم با وی ملاقات داشتهام بسیار مودب بود و خوی پهلوانی داشت. البته امکان دارد که جنبههای ضعف نیز داشته باشد برخی استنادات اگر هم صحیح باشد جلو کشیدن و تکرار آن خارج از انصاف و عدالت است و روا نیست. من شاهد بعضی از آن استنادات که به ستارخان داده شده نبودهام و بلکه بسیار بعید و حتی خلاف واقع میدانم. مانند این مساله که در آن مکتوب بیان شده که در اتاق پذیرایی ستارخان یازده پیانوی دزدیده شده وجود داشت!
یکی از بخشهای کتاب دار زدن شیخ فضلالله نوری است. چرا پس از گذشت یک سده و اندی از مشروطه هنوز هم به دار آویخته شدن شیخ فضلالله نوری یکی از نقاط تاریک مشروطه است و نویسندگان دوران مشروطه و پژوهشگران تاریخ کنونی نیز نوشتههای ضد و نقیضی در این باره داشتهاند.
درباره این عمل زشت اعدام شیخ فضلالله نوری از تقیزاده پرسیدم گفت ما انقلاب کردیم که صحبت کنیم و مسایل را حل کنیم انقلاب نکردیم که یک نفر مانند یپرم خان ارمنی ترتیب محاکمه شیخ فضلالله نوری را بدهد. سپس گفت من هیچ وقت با اعدام یک عالم و پیشوا موافق نبودم و آن را بزرگترین ضعف در مشروطیت میدانم. من در اعدام شیخ فضلالله نقشی نداشتم، همچنین هیچ وقت با اعدام یک مجتهد جامعالشرایط موافق نبودم. ارتباط موضوع بر سر رقابت دیگران بود و خود شیخ هم این حقیقت را پای دار به زبان آورد.
ادوارد براون در کتاب خود به نام «تاریخ انقلاب ایران» ماجرای اعدام شیخ فضلالله را از زبان محمد قزوینی چنین نقل کرده است که بر اساس بیانات شماری از افراد قابل اعتماد که هنگام اعدام شیخ فضلالله حضور داشتند، داستان بوسیدن طناب دارد به وسیله شیخ فضلالله دروغ است. وی فقط گفت در روز قیامت این افراد یعنی قضات و اعدامکنندگان من به خاطر این ار حواب خواهند داد. من نه یک مرتجع بودم و نه سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی. مشروطهخواه مساله صرفا این بود که آنها میخواستند بر من تفوق جویند و من میخواستم بر آنها برتری یابم و هیچ مساله اصول ارتجاعی یا مشروطه در میان نبود.
ایرج افشار نیز در خاطراتش با عنوان «زندگی طوفانی» درباره اعدام شیخ فضلالله چنین میگوید: شیخ فضلالله را گرفته بودند محاکمه میکردند. وحیدالملک شیبانی و آقا شیخ ابراهیم زنجانی که خودش از علمای زنجان بود و وکیل مجلس در دوره اول بود شیخ فضلالله را محاکمه کردند.
برای اینکه صورت محاکمه داشته باشند گفتند که آمدی حکم کشتار مشروطهطلبها را دادی! عاقبت آقا شیخ ابراهیم زنجانی ادعانامهای نوشته بود که چاپ شده. گفتند جواب بده او هم اعتنایی نمیکرد. آخرش گفتند جزای این اعدام است. هیچ کس خیال نمیکرد مجتهد بزرگی را بکشند ولی حکم اعدام دادند و در میدان توپخانه به دار زدند.
تصویر سوم از راست سید حسن تقیزاده
در بخشی از کتاب که به پرسش منوچهر سعید وزیری اختصاص دارد اتهامی به تقیزاده زده شده و آن جاسوسی برای بریتانیا است (امضای قرارداد ۱۹۳۳) و تمدید دوره امتیاز نفت و به خطر افتادن جانش. آیا این مساله تنها یک توجیه بود و او وابسته به انگلیس بود؟
سعید وزیری آن زمان در روزنامه اطلاعات سردبیر بود و در این باره از تقیزاده میخواهد که این اتهامی که مردم به تقیزاده وارد کردند را روشن کند و به تقیزاده میگوید این قضیه ارتباط وی انگلیسیها چیست که این همه دربارهاش حرف میزنند، چرا توضیحی درباره این موضوع نمیدهید که تقیزاده در این باره گفت این توطئه خارجیهاست که خدمتگزاران این مملکت را با این قبیل شایعات بدنام کنند و نگذارند مردم مملکت به خادمان کشورشان اعتماد داشته باشند. این مساله برمیگردد به پناه بردن من به سفارت انگلیس در موقع کودتای محمدعلی میرزای قاجار که مجلس را به توپ بست و آن همه فجایع به بار آورد. خوب هر کس را به دست آورد کشت مگر نکشت؟ مگر میرزا جهانگیرخان را نکشت؟ مگر ملکالمتکلمین را نکشت؟ و خیلیها را کشت. او با من بیش از همه اینها خصومت داشت خوب اگر به سفارت انگلیس پناه نمیبردم مرا هم میکشت. مگر من کار غلطی کردم که خودم را از دست آن ظالم نجات دادم. پس آنهمه آدم که آمدند در سفارت متحصن شدند و بالاخره مشروطه گرفتند، همهشان نوکر انگلیسیها بودند؟
تقیزاده درباره تحصن در سفارت انگلیس گفت آنها که با من در سفارت تحصن کردند یکی مرحوم دهخدا بود و دهها نفر دیگر در سفارت فرانسه و انگلیس تحصن کردند. رفتن به سفارت انگلیس فکر من نبود نظر بر این بود که خودمان را به هر ترتیبی به حضرت عبدالعظیم برسانیم تا از تیررس قزاقها که دنبال ما بودند در امان باشیم رفقا صحبت کردند وقت تنگ است اگر خود را به یکی از سفارتخانهها برسانیم بهتر است و گرفتار قزاقها نخواهیم شد. با پیشنهاد رفقا به سفارت انگلیس که آمادگی پذیرفتن ما را داشتند رفتیم. حکیمالملک هم به سفارت فرانسه پناهنده شده بود چرا همه حرفها درباره من است.
پرسش پایانی که شاید برای خوانندگان حوزه تاریخ معاصر جالب باشد این است که چرا تقیزاده با اینکه خودش طرفدار ملی شدن نفت بود اما انتقادهایی به نخستوزیری دکتر مصدق داشت؟
انتقاد که بد نیست همه انتقاد میکنند حتی کسانی که با مصدق همراه بودند برخی از آنها اصلن سواد نفت نداشتند و به برخی از کارهای مصدق انتقاد داشتند. من زمانی که با نصرتالله خازنی، معاون بازرسی دکتر مصدق درباره کودتای ۲۸ مرداد صحبت میکردم به من گفت من به خانه مصدق میرفتم و همواره در کنارش و از مریدانش بودم. در زمان کودتا تحریم بود و ارز دولتی به همه نمیدادند و در بازار آزاد به فروش میرسید. مصدق دستور داده بود که ارز دولتی فروش نرود. تقیزاده کسالتی پیدا میکند و نامهای به مصدق مینویسد و درخواست میکند که اجازه دهد که او از ارز دولتی استفاده کند. مصدق به خازنی دستور میدهد که من از بازار آزاد به خرج خودم ارز آزاد میخرم و در اختیار تقیزاده میگذارم که خارج برود و به درمانش بپردازد، بعدها که به ایران آمد با من تسویه حساب کند اما تقیزاده ارز را از مصدق نمیگیرد. مصدق اینقدر به تقیزاده محبت داشته که ارز دولتی را از جیب خودش میخرد و به تقیزاده میدهد. بعد میگویند که به مصدق انتقاد داشته است.