به مناسبت۲۵ اردیبهشت؛ روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی جلوه‌های انسان‌دوستی و نوع‌پروری در شاهنامه دکتر احمد کتابی

در این مقاله برآنیم تا جنبه‌هایی از شخصیت والا و بی‌همتای فردوسی،«این سخنور گیتی»۱ و «استاد و خداوند سخن»۲ را که به درستی،«یکی از سه تن پیامبران شعر فارسی»۳ برشمرده شده است؛ در ارتباط با موضوع«انسان‌گرایی و مردم‌دوستی»باز نماییم. نخست، سخن را با مقوله نیکوکاری آغاز می‌کنیم.
۱ـ نیک خواهی و نیکوکاری:
ستوده‌تر آن کس بُوَد در جهان
که نیکـش بُوَد آشکـار و نهان۴
تحسین نیکی و نیکوکاری و تقبیح بدی و بدکرداری؛ از پیام‌های اصلی و کلیدی حکیم طوس در شاهنامه است که تجلیات آن در بخش‌ها و داستان‌های مختلف آن، به کرّات، مشاهده می‌شود.
فردوسی، نیک‌اندیشی و نیکوکاری را از شرایط و لوازم اصلی آدمیت می‌شمارد و در مقابل، بداندیشی و بدکاری را از نشانه‌های دیوصفتی تلقی می‌کند:
تو مر دیو را مردم بدشناس
کسی کو ندارد ز یزدان سپاس
از دیدگاه فردوسی، نیکی و بدی، لاجَرَم، آثار وضعی خود را در پی دارد. نیکوکار، دیر یا زود، ثمره نیکی خود را ـ حتی در همین جهان ـ می‌بیند و بدکار هم سرانجام به سزای کارهای زشت خود می‌رسد:
چو نیکی کنی، نیکی آید بَرَت
بدی را بدی باشد اندر خورت
وی نیکوکاری را فرصت و توفیقی الهی می‌شمارد که بابتِ آن شکرگذاری بایسته است:
به نیکی گرای و غنیمت‌شناس
همه ز آفریننده دار این سپاس
و سرانجام بدکاری را بدبینی و بدنامی می‌داند:
مکن بد که بینی به فرجام بد
ز بد گردد اندر جهان نام بد
و نیز:
و گر بد کُنی، جز بدی نَدروی
شبی در جهان، شادمان نغنوی۵
۲ـ غمخواری برای همنوع:
بکوشید تا رنج‌‌ها کم کنید
دل‌ همگنان شاد و خرّم کنید
فردوسی،یکی از انسانی‌ترین و اخلاقی‌ترین چهره‌های ادبیات کلاسیک ایران است که در جای جایِ اثر جاویدانش ـ شاهنامه ـ بارها و بارها، بر ضرورت تلاش برای رفع نیازهای بینوایان و درماندگان و تیمارداری دردمندان تأکید کرده است.
دغدغه و احساس مسؤولیت حکیم طوس در این خصوص به حدی است که وی تحمل رنج برای تأمین آسایش و رفع گرفتاری دیگران را مایه اصلی رضایت خاطر و شادکامی انسان می‌داند:
تو را زین جهان، شادمانی بس است
کجا رنج تو بهر دیگر کس است
و در جایی دیگر، شاد کردن درویشان(بینوایان)و نیز اعضای خاندان و آشنایان و اطرافیان خویش را موجب توانگری انسان تلقی می‌کند:
توانگر شوی،گر تو درویش را
کنی شادمان مردم خویش را
در بسیاری موارد دیگر نیز به رعایت حال درویشان و ارزانیان(نیازمندان)و یاری‌رسانی بدانان توصیه مؤکد می‌کند:
همه گوش و دل سوی درویش‌دار
همه کار او چون غم خویش‌دار
و نیز:
به «ارزانیان» بخش هر چت۷ هواست۸
که گنج تو «ارزانیان» را سزاست
ببخش و بخور، هر چه آید فـراز۹
بدین تخت و تاج سپنجی مناز
در ابیات زیر، عواطف انسانی بی‌همتای حکیم طوس و احساس مسؤولیت کم‌نظیر وی در قبال انواع دردمندان و نیازمندان و رفع آلام آنان، به شیواترین و زیباترین گونه متجلی شده است:
کسی را که پوشیده دارد نیاز۱۰
که از بدهمی دیر یابد جواز۱۱
همان نیز پیری که بیکار گشت
به چشم گرانمایگان خوار گشت
دگر هرکه چیزیش۱۲ بود و بخورد
کنون ماند با درد و با باد سرد۱۳
کسی را که نام است و دینار نیست
به بازارگانی کسش کار نیست۱۴
دگر کودکانی که بینـی یتیـم
پدر مرده و نیست شان زرّ و سیـم
زنانی که بی‌شوی و بی‌پوشش‌اند
که کاری ندانند و بی‌کوشش‌اند
برایشان ببخش این همه خواسته
بَرافروز جان و روان کاسته۱۵
۳ـ اجتناب از مردم‌آزاری:
فردوسی، «بی‌آزاری» را از جمله فضیلت‌های عالیه انسانی تلقی می‌کند و آن را یکی از دو شرط دستیابی به رستگاری می‌داند:
به نیکی‌گِرای و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس
در مقابل، آزاررساندن به دیگران و رواداشتنِ بدی در حق آنان را منافی با مبانی دینی می‌شمارد و آدمیان را مؤکداً از آن بر حذر می‌دارد:
خودآزردنی نیست در دین ما
مبادا بدی کردن آیین ما
و در جایی دیگر، بی‌آزاری را در کنار خداپرستی می‌آورد:
ز چیز کسان دور دارید دست
بی‌آزار باشید و یزدان‌پرست
فردوسی بر آن است که کسی که در صدد رنجه کردن دیگران برآید، دیر یا زود، به مکافات عمل ناشایست خود خواهد رسید:
مشو شادمان ار بدی کرده‌ای
که آزرده گردی، گر آزرده‌ای
اهمیت و ارجمندی بی‌آزاری، از نظر حکیم طوس، به درجه‌ای است که حتی آزردن حیوانات را هم روا نمی‌دارد. این که سهل است؛آن را به شدت نکوهش می‌کند. تا آنجا که کسی را که مرتکب آزاررسانی به حیوانات شود، بدطینت و سنگدل می‌خواند:
سیاه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موری شود تنگدل
و نیز به این بیت فوق انسانی او گوش جان بسپارید که به جهانی می‌ارزد:
به نزد کهان۱۶ و به نزد مهان۱۷
به آزار موری نیرزد جهان
از دیدگاه فردوسی، آدمی هر قدر کم‌آزار باشد، به همان نسبت، فقدانش موجب تأسف می‌شود:
ز گیتـی هر آن کو بی‌آزارتر
چنان دان که مرگش زیانکارتر
۴ـ مردمی و جوانمردی:
از نظر حکیم طوس، «مردمی» بودن یعنی اتصاف به صفات عالیه انسانی. از شرایط لازم آدمیت است که بدون آن، انسان به مرتبه دیوان تنزل می‌یابد:
هر آن کو گذشت از ره مردمی
ز دیـوان شمرمشمـر از آدمـی
و نیز:
جهان یادگار است و ما رفتنی
به مردم نماند به جز مردمـی
و نیز:
ز دارنده هـر جـان آن کـس درود
که از «مردمی» باشدش تار و پود
و نیز:
سخن را مگردان پس و پیش هیچ
جوانمـردی و داد دادن بسیــج
شایان تأمل است که فردوسی، واژه‌های «مردمی» و «جوانمردی» را به دفعات، در کنار «راستی» آورده است؛ گویی که این مفاهیم لازم و ملزوم‌ همند:
هنر «مردمی» باشد و «راستی»
ز کـژی بـود کمـی و کاستـی
ــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشت:
۱و ۲ـ لقب‌هایی است که به ترتیب استاد محمدعلی ناصح و استاد جلال‌الدین همایی به فردوسی داده‌اند. رر ۳ـ این عنوان در کتاب شعر العجم(ص ۱۰۷)آمده است: در شعر، سه تن پیامبرانندرهرچند که لانبیّ بعدیر اوصاف و قصیده و غزل را ر فردوسی و انوری و سعدی و این در حالی است که انوری، فردوسی را نه فقط «استاد» که «خداوند»سخن و خود را «بنده» تلقی کرده است: آفرین بر روان فردوسی ر آن همایون نژاد فرخنده نه فقط «اوستاد» بود و ما شاگرد ر او «خداوند» بود و ما «بنده» (نقل از امثال دهخدا) رر ۴ـ تمام شواهد شعری که در این مقاله بدان ها استناد شده، از شاهنامه فردوسی(بر پایه چاپ مسکو)در ۲ مجلد به قطع جیبی، از انتشارات هرمس، سال ۱۳۸۲ نقل گردیده است. مگر در مواردی که استناد به نسخه یا چاپ دیگری (از جمله شاهنامه چاپ بروخیم) تصریح شده باشد.رر ۵ـ آسوده نمی‌خوابی رر ۶ـ به معنای«که»است. رر ۷ـ مخفف «چه‌ات» رر ۸ـ تمایل، علاقه رر ۹ـ پیش، فراهم رر ۱۰ـ به دلیل حفظ آبرو، نیازمندی خود را مخفی می‌دارد. رر ۱۱ـ رهایی، خلاصی رر ۱۲ـ ثروتی، مالی رر ۱۳ـ ناامیدی، کم‌توجهی و بی‌اعتنایی دیگران رر ۱۴ـ کسی با او معامله و تجارت نمی‌کند. رر ۱۵ـ روحیه کسی را که افسرده است، شاد کن. رر ۱۶ـ کوچک‌ترها، خُردها رر ۱۷ـ بزرگ‌ترها، کلان‌ترها رر ۱۸ـ قصدکن.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *