آیا آنها که در منطقهای قبل آران و بیدگل زندگی میکنند باید توجه خود را معطوف به فولاد کنند؟ فولاد چه منفعتی دارد که باید جای فرش را بگیرد. این کجسلیقگی را از کجا یاد گرفتهایم؟
به گزارش ایسنا، اسماعیل کهرم در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: «مردم سرافراز و غیور کاشان، آران و بیدگل ظهر آمدند به منزل من. ساعتها در دل آفتاب زال از کویر طی طریق کرده بودند. مصمم و با انرژی همگی خوشسیما، با خضوع و خشوع کاملا ایرانی، شیر پاک خورده و پاک چقدر از زیارت هموطنانم از اقصینقاط این خاک مقدس وطنمان لذت میبرم. همهشان خوشرو بودند و با اینکه بار اول بود که آنها را میدیدم، مهرشان در دلم جا گرفت. قبل از اینکه به دیدارم بیایند، تلفنی با هم صحبت کرده بودیم و من را با بیلطفی که در حق آران و بیدگل روا شده آشنا کرده بودند. داستان تکراری بود لااقل برای ما که شغل و کارمان این است. چند نمونه را مثال میزنم.
۱- زایندهرود یا همان زندهرود اصفهان که به خاطر بارگذاری به خشکی کشید! بارگذاری یعنی اینکه روی رود زایندهرود تحمیل اضافه بگذاریم. فولاد مبارکه، ذوب آهن اصفهان، کشت برنج در ساحل زایندهرود و کاشت صیفیها (هندوانه، طالبی، خربزه و …) تمام این عملیات آببر هستند یعنی آب زیاد مصرف میکنند و موجب خشکشدن زایندهرود و به تبع آن تالاب گاوخونی شد. تالاب گاوخونی در ناف ایران قرار دارد و میعادگاه پرندگانی است که از شمال غربی ایران میآیند، محل زمستانگذرانی آنهاست. مدتی کوتاه در این تالاب اقامت میکنند و راه خود را میگیرند و به طرف آفریقا میروند. برخی نیز در همان گاوخونی میمانند و اوایل بهار برای زاد و ولد به طرف سیبری پرواز میکنند. در سالهایی که زایندهرود خشک شده، پرندگان مهاجر در همان اطراف گاوخونی میمیرند و لاشه آنها را ما جمع میکنیم.
دشت بیستون در استان کرمانشاه، دشتی که یادگارهای یکهزار ساله ایران را در روی کوه، روی سطح خاک و زیر خاک نگهداری میکند. در دامنههای دشت سنگهای تراشیده شده برای کارهای آینده رها شدهاند. معبد آب و نیز حکاکی روی تخته سنگ که فتح ایرانیان را بر امپراتور روم نقش بستهاند. تاریخ ۲۵۰۰ ساله دارد. ساخت تاسیسات پتروشیمی دشت بیستون که ثانیهای ۸۰ لیتر آب مصرف میکند موجب فرونشست دشت و کلیه آثار و ابنیه زیر سطح خاک شده است و بالاخره دریاچه ارومیه، دریاچه پریشان، تالاب میقان اراک به دلیل استخراج معدن و احداث جاده، موجب دوپارهشدن تالاب میقان شده (در سطح زیرین خاک) و تالاب مرگ زودگذر و آهستهای را شروع کرده است. این تالاب در زمستان، محل زمستانگذرانی پرندگان مهاجر به خصوص درناها و در بهار و تابستان برای آبیاری زمینهای کشاورزی به کار میرفت. از طرفی طراوت شهر صنعتی و آلوده اراک نیز به عهده این تالاب بود. حال با تخریب این تالاب تلطیف شهر اراک به عهده کدام اداره، تشکیلات یا کارخانهای است؟ آیا تشکیلات انسانساختی هست که کار طبیعت را انجام دهد؟
میگویند، آزموده را آزمودن خطاست. ما میدانیم در کشور ایران که روی خط خشک و نیمهخشک جهان قرار دارد آب مهمترین عامل توسعه و کمبود آن، مهمترین عامل توقف رشد و توسعه است. کمبود آب قرنهاست که با ماست، شاید اجداد هخامنشی ما نمیدانستند ولی ما به اندازه یکسوم معدل جهان آب در اختیار داریم یعنی اگر معدل آب که در دسترس جهان است ۸۵۰ میلیمتر باشد مقدار آبی که در ایران (به طور متوسط) میبارد ۲۵۰ میلیمتر است! بدیهی است با این مقدار آب قلیل، نهایت صرفهجویی را باید به کار برد، از کشت محصولات «آببر» خودداری کرد و ارزش هر قطره آب را تا آخرین مورد استفاده تا جایی که دیگر نشود از آن استفاده کرد، بدانیم آن وقت در این شرایط آب را با چه محصولی مبادله میکنیم.
توضیح آنکه دوستان کاشانی من، قبل از آنکه به دیدارشان موفق شوم، خلاصه دغدغه و نگرانی خود را به ما گفتند. تاسیساتی برای نورد فولاد در منطقه ایجاد شده است که اهالی با نهایت سخاوت و مهماننوازی ذاتی که در میان ایرانیان ضربالمثل است آن را «تحمل» کردهاند. گرچه امروزه مقدار مصرف آب برای کلیه محصولات اعم از مصرفی، تولیدی، صنعتی و کشاورزی به دقت مطالعه و محاسبه شده. مثلا ما میدانیم که برای تولید یک صفحه
کاغذ A4 مقدار ۴۰۰ لیتر آب لازم است یا برای هر کیلو فولاد ۳۵۰۰۰ لیتر آب مصرف میشود. این مقدار آبی است که از سفره آب زیرزمینی برداشت
میشود. سفره آبی که نامحدود نیست و مطالعات نشان داده که مقدار آبی که وارد این سفره میشود کمتر از آبی است که از آن خارج میشود و ما آن را مصرف میکنیم.
اجازه بدهید یک لیتر آب را از زمانی که از ابر جدا میشود و تحت تاثیر نیروی جاذبه زمین به سطح زمین میرسد با هم تعقیب کنیم. این آب در ابر به صورت متراکم و فشرده و مثلا به صورت یکپارچه ۲۰۰۰ لیتری از ابر جدا میشود. به مرور که از ابر جدا میشود، تکهتکه شده به صورت دانهدانه به زمین میرسد. مقاومت هوا موجب دانهدانهشدن قطرات میشود. وقتی به زمین میرسد اگر زمین پوشش گیاهی داشته باشد مقداری جذب گیاهان میشود و سپس روی خاک میافتد و تحت تاثیر نیروی جاذبه به عمق زمین وارد میشود و به طرف مرکز زمین سرازیر میشود. آنقدر پایین میرود تا به یک لایه غیر قابل نفوذ میرسد. مثلا یک سنگ که در عمق ۵۰۰ متری قرار گرفته و آب از آن رد نمیشود. آب روی این لایه توقف میکند. آنگاه شما این آب را برای صنعت (فولاد) یا کشاورزی از سفره خارج میکنید.
یک نکته را نباید فراموش کرد و آن اینکه آب حین رفتن به سفره آب زیرزمینی حین عبور از لایههای خاک مقداری در بین ذرات خاک جایگزین میشود و تنها مقداری از آن به سفره آب زیرزمینی میرسد. حال اگر برداشت از سفره آب زیرزمینی افزایش یابد و مقدار سفره کاهش یابد سفره از طبقات بالا آبی را که در بین ذرات خاک جای گذاشته میمکد و این آب از بین ذرات خاک به پایین کشیده میشود و حجم خاک کاهش مییابد، خاک به هم فشرده میشود و پدیده فرونشست دشتها پیش میآید؛ کمااینکه از مجموع ۶۵۰ دشت ایران، بیش از نیمی از آنها فرو نشستهاند. دلیل این امر آن است که آب زیر لایههای خاک مانند ستون عمل میکند، با برداشت آب از سفره آب زیرزمینی این ستونها کوتاه و کوتاهتر شده و دشت فرومینشیند. پدیدهای که به طور قطع در انتظار کاشان، آران و بیدگل است. حتما پدیده بسیار زشت و خانمان بر باد ده دیگر «فروچاله» است و آن وقتی است که قطعهای به طول ۲۰ متر، عرض ۱۰ متر و ارتفاع ۵ متر فرومینشیند. امروزه مردم برای دیدن این پدیده به میناب بندرعباس، کبوترآهنگ همدان (کبودرآهنگ) یا دشتهای اطراف ورامین یا اصفهان مراجعه میکنند. هر دم از این باغ بری میرسد/ تازهتر از تازهتری میرسد.
مردم کاشان، آران و بیدگل با نهایت سخاوت و بزرگواری نورد فولاد را به قول خودشان تحمل میکنند. گرچه میدانند که برداشت آب، بیش از حد از سفره آب زیرزمینی چه تبعاتی خواهد داشت. عجیب آن است که کسانی که فولاد را به آران و بیدگل آوردند خود از خطهای آمده بودند که بیتدبیری در مصرف منابع آبی موجب خشکشدن یک رودخانه معظم در منطقهای خشک و کویری شد. آنها خود دیده بودند که در شهر خودشان کم آبی و فولاد مبارکه و ذوب آهن اصفهان به علاوه برنجکاری و صیفیکاری زاینده رود را خشک کرد. بنابراین، آنان خود آگاه بودند که نتیجه اعمال آنها چه خواهد بود و چه بر سر آران و بیدگل خواهد آمد ولی معالوصف دو عامل موجب تحمیل این پروژه بر جسم و جان آران و بیدگل و کاشان عزیزمان شد، اول تحصیل درآمد و دوم (که یک ادعاست صرفا) ایجاد اشتغال و فراوانی شغل.
در این مورد دوم، یکی از کارآفرینان آران و بیدگل فرمود من تمام ۲۰۰ نفری که این پروژه را به آران و بیدگل آورده، استخدام میکنم. تمام کارفرماهای این منطقه با صراحت میگویند که منطقه کمبود کار و کارگر ندارد و همیشه در جستوجوی کارگر و کارمند است.
نظری به خیابان اصلی کاشان که در آن نمایشگاههای فرش قرار دارد، نشان میدهد که الحق مرکز فرش دستباف جهان است. زیباترین آتلیههای فرشهای دستباف جهان در این خیابان است. دو طرف خیابان را نمایشگاههایی با ویترینهای بسیار فراخ و مجلل پوشانده که طول و عرض شیشه ویترین آن به دهها متر میرسد. پشت این ویترینها صدها نفر هنرمند بافنده مشغول خلق این آثار بینهایت هنرمندانهاند و دهها و صدها نفر مشغول فراگیری این آثار هنرمندانه هستند که به تمام نقاط عالم رفته و هنر ایرانی و هنر اصیل فرشبافی را به چشم عالم میرسانند. آیا آنها که در منطقهای قبل آران و بیدگل زندگی میکنند باید توجه خود را معطوف به فولاد کنند؟ فولاد چه منفعتی دارد که باید جای فرش را بگیرد. این کجسلیقگی را از کجا یاد گرفتهایم؟ سه استان شمالی ایران یعنی گیلان، مازندران و استان گلستان را طبیعت ایران برای گردشگری و استراحت ۸۰ میلیون ایرانی اکنون و ۱۲۰ میلیون ایرانی آینده قرار داده. اگر این سه استان را به همین منظور حفظ کنیم نیازی به سفر خارج نخواهد بود ولی متاسفانه برنامهریزان در آرزوی تبدیل استان گلستان به عسلویه و نخل تقی هستند و تنها دلیل آنها آن است که مهندسین استان گلستان چرا باید در استان بوشهر کار کنند؟ عجیب است که این برنامهریزان ایرانی فکر نمیکنند، استانی فکر میکنند. مهندسین گیلانی در گیلان و اصفهانی در اصفهان شما را به خدا ایرانی بیندیشید.
در مدت پنجاه سالی که در ایران عزیز و جهان کار محیط زیست میکنم یک فکر بنده را قلقلک داده و آن اینکه مانند مساله آران و بیدگل، سرنوشت این دو منطقه در اختیار مردمی است که در آن زندگی میکنند و دیگران حق اظهار نظر ندارند؟ اگر این طور بود مثلا ما در ایران حق اظهار نظر در مورد جنگلهای بینظیر خط استوا را نداریم. در حالی که این جنگلها به شرایط زندگی ما هم اثر میگذارند. بنابراین آیا ما حق اعتراض به تخریب جنگلهای استوایی را داریم؟
مقصود آن است که مردم بخشنده و صبور آران و بیدگل با بلندنظری فاز اول فولاد یعنی نورد را تحمل کردهاند ولی مردم ایران هم باید این تخریب را که به محیط زیست وارد میشود، تحمل کنند و آیا آنها حق اعتراض ندارند؟
بنده به عنوان فرزند این مردم، این ملت که به قیمت سخاوتشان تحصیل کردهام و محیط زیست خواندهام وقتی میبینم خطایی در یک گوشه از وطنم سر میزند، حق اعتراض یا لااقل تذکر را ندارم؟ مضرترین سیاهنمایی سکوت است، سکوت در مورد اشتباهات خیانت است.
چو میبینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است
بنده از آنچه در نقاط گوناگون عالم دیدهام، از آنچه در نقاط گوناگون ایران عزیزمان دیدهام و آنچه در مقابل چشمم، به مدد علم میبینم، ادامه فازهای گوناگون پروژه فولاد را بعد از مرحله نورد، پایان موجودیت آران و بیدگل و نیز کاشان میبینم. من وظیفه دارم که صدای بلند اعتراض و اخطار را به گوش برنامهریزان مملکتم برسانم که وقتی آخرین قطرههای آب زیرزمینی به مصرف تولید و ذوب فولاد رسید، آن وقت سه شهر باستانی و زیبا با مردمی به صفای چشمهای که به باغ فین میریزد، با همشهریهای خود وداع خواهند گفت، برای همیشه و مردم وطنم و جهان فقط در کتابهای تاریخ نام کاشان، آران و بیدگل را خواهند دید و افسوس خواهند خورد. افسوس.»