«میلاد عظیمی» در گفتار کوتاهی با عنوان:
« تکنولوژی» در این باره می نویسد:
« سایه به انواع و اقسام لوازم صوتی و تصویری انس خاصی دارد و انواع ریسیور و رادیو و دستگاه های پخش
دی وی دی و دستگاه ضبط دی وی دی و ضبط صوت و ویدئو و رادیو و گرامافون و MP3 Player و اقسام هدفون بیسیم و با سیم و انواع میکروفون و آمپلی فایر و غیره … شمه ای از داستان عشق شورانگیز به آلات لهو و لهب و یا دست کم آلات مشترکه است. (پیر پرنیان …، جلد۲، ص ۱۱۴۶)
هرچه کردم همه از دولت موسیقی کردم
استاد ابتهاج در موسیقی ایرانی اگرچه آهنگسازی نکرد، ولی اطلاعات او از دستگاه ها و گوشه های موسیقی ایرانی بقدری زیاد بود که می توانست آهنگسازی بزرگ باشد.
خود در این باره گفته است:
«شب و روز واقعاً چیزهای تازه ی موسیقی تو ذهن من است
( با انگشت حالت دورانی را نشان می دهد) … حیف شد نرفتم دنبال موسیقی». (پیر پرنیان اندیش، جلد۱، ص ۴۴۱).
و در جایی دیگر گفته:
«… من که تحصیل موسیقی نکردم و نت هم بلد نیستم… فکر
می کنم شما و عاطفه جفتتون به اندازه کافی منو شناختید و می دونید که اهل تفاخر و این چیزها نیستم ولی آنقدر عاشقانه با این موسیقی ور رفتم و چیزهایی تو این موسیقی کشف کردم، یعنی همون هوشیاری و کنجکاوی که موجب شد من در شعر چیزهایی رو کشف بکنم، تو موسیقی هم داشتم، وقتی این [کشف هارو] به اهل موسیقی می گفتم: همینطوری هاج و واج منو نگاه می کردن، من واقعاً دلم می خواست که به من بگن آقا! نه! اینطور که تو می گی نیست و حرف منو اصلاح بکنن. ولی حس می کردم که میگن: عجب! چطور ما تا حالا به این موضوع فکر نکردیم.» (پیرپرنیان اندیش، جلد۲، ص ۱۲۴۳).
شایان ذکر است که شعر سایه محصول ناب رسوب موسیقی در ذهن و زبان اوست.
خود گفته:
« حافظ می گفت: هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم. من هرچه کردم هم از دولت موسیقی کردم.» (پیر پرنیان … جلد۲،
ص ۱۲۳۹).
و نیز در جایی دیگر گفته: « شما نمی دونید رابطه من با موسیقی چه جوریه. یه بحث دیگر است؛ شعر و همه چیز در برابر موسیقی از چشمم می افته.» (پیرپرنیان اندیش، جلد۱، ص ۱۲۲).
استاد ابتهاج برای سرایش شعر نخست آن را با آواز می خواند تا واژه ها و کلمات را درست در جایگاه وزن خودش برقرار و استوار سازد، از این نظر شعر سایه همواره مورد استفاده آهنگسازان بوده است، چرا که شعر شاعران دیگر کمتر دارای این ویژگی موسیقیایی می باشد.
مهدی فیروزان در گفتاری درباره ی این ویژگی شعر سایه
می نویسد:
« بهره گیری هنری او از آوای برخاسته از واژه ها و همنشینی ساز وار واج ها چنان است که در کمتر شعری از او می توان واژه ای بهتر و خوش آهنگ تر از آن چه وی به کار گرفته نشاند.» (۲)
کار در رادیو و سرپرستی برنامه ی موسیقی
رفتن به رادیو و بر عهده گرفتن سرپرستی برنامه های موسیقی رادیو، داستان مفصلی است که استاد ابتهاج در جلد اول کتاب: «پیرپرنیان اندیش» (صص ۲۴۶ – ۲۷۲) پیرامون آن سخن رانده است. خلاصه مطلب اینکه روزی در فروردین ماه سال ۱۳۵۱ در شمال با «رضا سید حسینی» از اجرای برنامه ی «گلهای رنگارنگ» و نحوه ی اجرای آن انتقاد می کند و سید حسینی به او می گوید:
« سایه بیا این کار موسیقی رادیو رو به عهده بگیر.» و او در جواب می گوید:
« پرت و پلا چرا می گی، به من چه مربوطه. من با رادیو چی کار دارم؛ من نه ساز می زنم، نه می رقصم، نه آواز می خونم. به من چه!؟ » (پیر پرنیان اندیش، جلد ۱، ص ۲۴۷).
چند روز بعد سید حسینی به او زنگ می زند و می گوید در جلسه ی تلویزیون با رضا قطبی مدیرعامل رادیو و تلویزیون درباره ی نظرات تو درباره ی برنامه موسیقی رادیو سخن گفتم و قطبی هم گفت: « چه خوب از فلانی هم دعوت کنیم». (پیر پرنیان اندیش، جلد اول، ص ۲۴۸)
چند روز بعد از دفتر قطبی با استاد تماس گرفته می شود و قطبی شخصاً از او برای مشورت در زمینه ی برنامه های موسیقی رادیو دعوت به عمل می آورد.
در ملاقات با قطبی، ابتهاج سرسختی به خرج داده و به سادگی قبول مسئولیت نمی کند، و در ملاقات های بعدی شرط و شروط هایی پیش پای قطبی می گذارد که همگی مورد قبول او قرار می گیرد.
« بهش گفتم: آقای قطبی من کسی نیستم که از جاهایی به من تلفن کنن و دستور بدن و سفارش کنن. گفت از چه جایی می تونن به شما دستور بدن؟ گفتم: از کاخ اعلیاحضرت شهبانو، خُب قوم و خویش فرح بود… گفت: اگه همچین تلفنی به شما شد، شما گوش نکنین…. من جوابشو می دم و واقعاً هم تا آخر در حرفش وایستاد.» (پیر پرنیان… جلد اول، ص ۲۴۹).
کار در رادیو که سایه خود آن را «کار دل» در مقابل کار در سیمان تهران «کار گل» نامید، از خرداد ۱۳۵۱ شروع و در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۳۵۷ به عنوان اعتراض به کشتار مردم در هفده شهریور آن سال خاتمه یافت.
استاد درباره ی کار در رادیو گفت:
« از سال ۵۱ تا ۵۳ من فقط برنامه گلها رو به عهده گرفتم. بعد از سال ۵۳ دیدم نمی شه. برنامه گلها بسته ی این بود که آهنگ ساخته بشه و در گلها به کاربره، پیشنهاد سفت و سخت قطبی هم از اول این بود که من کل موسیقی رادیو را من به عهده بگیرم که سال ۵۳ بهش گفتم من قبول می کنم این مسئولیت رو و از ۵۳ تا ۵۷ کل موسیقی رادیو رو به عهده من بود.» (پیرپرنیان… جلد اول، ص ۲۵۱).
روز اولی که سایه کارش را در رادیو شروع نمود، همه هنرمندان موسیقی رادیو از آهنگساز، نوازنده و خواننده راجمع کرد و گفت:
« من یه شنونده موسیقی هستم ونه بیشتر. نه ساز می زنم، نه آهنگ می سازم، نه آواز می خوانم. ولی از پیش از نوجوانی عاشق موسیقی بودم و یه چیزهایی در پیش خودم یاد گرفتم به شما هم می تونم امتحان پس بدم. اگر از من بپرسید ؛ یعنی یه آدم هالوی بی خبر نیستم و ردیف و گوشه ها رو بلدم.»
« گفتم: یه شنودنده ی عاشق موسیقی هستم، طبعاً سلیقه خاص خودم را هم دارم. من تو خونه خودم به فلان آواز گوش می کنم و اصلاً طاقت ندارم که فلان آواز رو بشنوم، ولی رادیو خونه من نیست. رادیو مال همه مردم ایرانه، سلیقه من تو خونه من قابل اعماله، اینجا برای من، همه مساوی هستن. همه خواننده ها و نوازنده ها، حتی کسانی که دور از شماها، به نظر من صلاحیت خواندن و نواختن رو ندارن ولی چون
سال ها تو رادیو بودن برای من محترمن. هرکس در ماه سهم مساوی از پخش داره، کار من اینجا اینه که همه امکانات رو برای کار کردن شما فراهم کنم و هر لحظه ای که شما بگین حالشو دارم و می خوام ساز بزنم، استودیو در خدمت شماست. می خواهم بهترین صدابردار در خدمتتون باشه، هر قدر می خواستین تمرین کنین، کار من اینه که امکانات رو برای شما فراهم کنم نه بیش از این . البته از شما می خوام که با وجدان کار کنین همین کارو هم انجام دادم.» (پیرپرنیان …، جلد اول، ص ۲۱۴-۲۵۱).
استاد ابتهاج درباره وضعیت برنامه های موسقی رادیو قبل از تصدی خود گفت:
« حیثیت و اعتباری نداشت موسیقی ایرانی در جامعه، مثلاً همین برنامه گلها پیش از من یه کشکول بود، یه قطعه از این، یه قطعه از اون، بدون هیچ ربطی واقعاً شعرها خراب و پراکنده، موسیقی بی ربط و پلا، من سعی کردم که تو برنامه شعرها از یک شاعر و یا دست کم تو یه فضا و معنا باشه و با موسیقی بخونه واقعاً… خیلی وضعیت اسفناک بود.» (پیر پرنیان… جلد اول، ص ۲۵۴).
با رفتن ابتهاج به رادیو تحولی در برنامه های موسیقی رادیو ایجاد گشت، رادیو مثل هر اداره دیگر ایران محل باند بازی بود، ابتهاج این سیستم ناخوشایند را تغییر داد و بجای پخش ترانه ها و
تصنیف ها ی برخی خواننده ها، برنامه هفتگی برای خواننده های اصیل امثال: «بنان» برقرار کرد، این تحولات البته به مذاق برخی که وابسته به باندهای قبلی بودند، خوش نیامد و دشمن تراشی ها شروع شد، اما چون سایه اهل بند و بست و رشوه بازی نبود، مثل کوه در برابر دشمن
تراشی ها ایستاد، خود در این باره در بخش «سالهای رادیو» (جلد اول، صص ۲۵۳ – ۲۶۴) خاطراتی نقل کرده است.
او همچنین تغییراتی در شورای شعر رادیو ایجاد کرد، با آمدن ابتهاج در رادیو افرادی مانند دکتر نیرسینا و ابراهیم صهبا از شورای شعر رفتند، چون برایشان سخت بود که زیر نظر سایه کار کنند. (رک: ص۲۶۳) ، او با دعوت از فریدون مشیری و سیمین بهبهانی و حتی شهیار قنبری روح تازه ای به شورای شعر داد. ( جلد ۱،ص ۲۶۱)
استاد درباره تغییرات در رادیو گفته:
« من وقتی اومدم، شورای موسیقی رادیو رو دو قسمت کردم، چون همیشه بینشون دعوا می شد. گلاویز می شدن باهم. مثلاً مرحوم حنّانه با حبیب اله بدیهی دعوا می شد. من اومدم یه شورای موسیقی ایرانی درست کردم که آقای تجویدی توش بود و آقای معروفی بود و آقای حبیب اله بدیعی و بعد هم یه شورا درست کردم برای کارهایی که از بیرون می اومد و یا گاهی در رادیو ساخته می شد، فریدون ناصری، مرتضی حنانه و فریدون شهبازیان تو این شورا بودن که اینا کارهای پاپ رو بررسی می کردن. بعد تو شورای شعر من اومدم شهیار قنبری رو آوردم تو شورای شعر، خود قنبری باور نمی کرد. (پیر پرنیان، جلد ۱، ص ۲۶۱)
استاد درباره اهمیت کار خود در رادیو در جای دیگر گفته:
« وقتی من به رادیو اومدم یک جریان خیلی مهمی در فرهنگ این مملکت به راه افتاد، همون قدر که بدشانس بودم که خیلی از هنرمندان مهم از رادیو رفته بودند مثل مرحوم خالقی، وزیری، فلان، فلان، حالا یا فوت شده بودن یا کار نمی کردن، مثلاً آدمی مثل بنان دیگر نمی خوند، همان قدر هم خوش شانس بودم که هنرمندان جوانی مثل شجریان، لطفی،علیزاده، مشکاتیان، فرهنگ فر و دیگران و دیگران رو جمع .. تا باقی بمونه.» ( پیر پرنیان، جلد اول، ص ۲۲۵).
استاد ابتهاج برای اعتلای موسیقی سنتی ایران صادقانه تلاش می کرد و به تعبیری خود را وقف کار در این زمینه نمود. خود در این باره گفته»
« اون زمان من شبانه روز برای رادیو وقت می ذاشتم، اصلاً یکی از علت های مهم بیرون اومدنم از سیمان تهران کار من تو رادیو بود. اون موقع که هنوز تو سیمان هم بودم، شبها تا یک، دو بعد از نصف شب تو رادیو بودم. بعد هم که از سیمان ( ما را بیرون اومدیم)، ( می خندد) دیگر از صبح زود می رفتیم رادیو تا یک و دو شب یکسره.» (پیرپرنیان، جلد ۱، ص ۲۶۶)
در مهر ماه سال ۱۳۵۶ که « ده شب» معروف در انیستیتو گوته تهران برگزار شد، روز بعد شبی که نوبت سخنرانی و شعر خوانی سایه بود، جلسه پرسش و پاسخ شاعران و نویسندگان با شرکت کنندگان بود، سایه در جواب سوال دانشجویی تندرو که پرسیده بود:
« آقای سایه اگر یه آدم به یه نان و پنیر ساده قناعت بکنه، بهتر از این نیست که بره تو دستگاه های دولتی استخدام بشه و کار بکنه؟ شما توضیح دارین که چرا به رادیو رفتین؟… گفتم: من فقط یه چیز به شما می تونم بگم، من اون موقع که تو سیمان تهران بودم آنقدر حقوقم بوده، رقم گفتم؛ وقتی اومدم به رادیو، حقوقم این قدر بود. آیا من دیوانه بودم که حقوق سیمان تهرانو ول کردم و رفتم حقوق خیلی کمتر رادیو رو انتخاب کردم، یا دیوانه بودم، یا خیال می کردم کار من اثری داره. دیگه هیچی نگفتم.» ( پیر پرنیان…، جلد ۲، ص ۱۰۸۱).
گلچین هفته شاهکار برنامه ها
از جمله فعالیت ها و کوشش های استاد سایه در رادیو، تهیه برنامه جاودانه «گلچین هفته» بود که در مدت کوتاهی با استقبال زیاد استادان و دوستداران موسیقی ایرانی مواجه شد.
این برنامه که در صبح های جمعه پخش می گشت، در حقیقت گلچینی سنجیده و برگزیده از اجراهای قدیم و جدید از استادان موسیقی ایرانی بود، که نتیجه ی ذوق سرشار و آگاهی و اشراف استاد سایه از مجموعه آوازها، ترانه ها و رنگهای موسیقی ایرانی بود که خیلی بیشتر از برنامه های دیگر رادیو از جمله «گلهای جاویدان» و «گلهای رنگارنگ» شیفتگان موسیقی ایرانی را مجذوب و شادمان می ساخت.
استاد درباره ی ایجاد و اجرای برنامه ی «گلچین هفته» در گفتگو با «میلاد عظیمی» گفت:
« وقتی کار ما تو رادیو رونق پیدا کرد و تولید ها زیاد شد، دنبال یه ویترین بودیم که کارا مونو توش نمایش بدیم. ما فقط کیفیت کارامونو بالا نبردیم، کمیت تولیدمون هم به نحو عجیب و غریبی بالا رفت.
یک بار من یک لیست نوشتم که از پارسال تا امسال چه تولید کردیم، بعد کل عدد تولید مثل ۵۷۸ قطعه اجرا کردیم، یک رنگ ۴
دقیقه ای یه قطعه محسوب می شد و یک برنامه گلها هم یه برنامه. بعد این عدد رو تقسیم کردیم به تعداد روزهای کاری سال، دراومد ۷ر۲ قطعه برای هر روز، یه عدد درخشان بود. با جزئیات دقیق یه گزارش تهیه کردم و بردم و گذاشتم جلوی قطبی. چند نفر دیگه هم نشسته بودن. قطبی که گزارش رو دید گفت: فلان فلان شده ها پس چی می گن که هیچ کاری صورت نگرفته.
… خلاصه تصمیم گرفتم گلچین هفته رو بسازم.. من این برنامه رو خیلی با احتیاط و ملایم درست کردم…. و یه برنامه نوشتم و شد گلچین هفته شماره یک.» ( پیر پرنیان… جلد۱، ص ۲۷۴ – ۲۷۳).
انتخاب قطعات و به گزینی و معرفی برنامه های «گلچین هفته» با استاد ابتهاج بود و گویندگان معروف برنامه های رادیو، همکاری با وی را بر عهده داشتند. استاد در این باره گفت:
« زبان برنامه ها که می نوشتم مثل زبان محاوره بود، اما زبان درست، هیچ تکلفی توش نبود؛ مثل حرف زدن بود. من برنامه ها رو خودم
می نوشتم. می خواستم زبان، ساده ولی درست باشد و موفق هم بود برنامه ها.» ( پیر پرنیان…، جلد ۱، ص ۴۹۶).
اطلاعات غنی و سرشار استاد از تاریخ موسیقی ایران و آشنایی عمیق او از دستگاه ها و قطعات و گوشه های موسیقی در این به گزینی موثر و کارا بود، مثلاً اگر در برنامه ای آواز«بت چین» مرضیه پخش می شد. به دنبال آن «بت چین» دیگری از «شجریان» زینت بخش برنامه می شد.
«گلچین هفته» همچنین به مناسبت هایی ویژه نامه ای از استادان در گذشته موسیقی ایران مانند: عارف، شیدا، صبا و … ارائه می داد. یکی از این ویژه نامه ها و بزرگداشتها به «حسین تهرانی» استاد یگانه ضرب، اختصاص داشت که در آن یادداشتی درباره قطعه « وکوموتیو» تهرانی با صدای استاد پخش گردید.
اقبال دوستداران موسیقی و جوانان از گلچین هفته و جلب شدن به موسیقی سنتی چنان بود که به قول زنده یاد «جواد معروفی» قیمت تار از پیانو گرانتر شد!
استاد ابتهاج درباره استقبال مردم از برنامه «گلچین هفته» گفت:
«… خلاصه این برنامه راه افتاد و چنان رونقی پیدا کرد که تا دهاتها این برنامه رو می شنیدن و تاثیر قطعی در تغییر موسیقی ایران داشت.
… یه روز قطبی گفت: یه بار کافی نیست که این برنامه پخش بشه. چطوره بگم دوبار پخش کنین. گفتم: بله. بعد هم گفت: بگین دوبار هم رادیو تهران این برنامه رو در هفته پخش کنن. در نتیجه چهار بار در هفته برنامه پخش می شد.
… من یک سال و نیم نزدیک دو سال برنامه گلچین هفته رو درست کردم و پخش کردم. اون هم در اوج بدبختی موسیقی ایران که موسیقی کافه و کاباره همه جارو گرفته بود و رادیو و تلویزیون فقط کار فرشته و سرشته و بهشته رو پخش می کرد. نه از قمر خبری بود نه از بنان؛ با این برنامه اصلاً مسیر موسیقی کشور عوض شد. بچه ها، جوونها، از رفسنجان، از فسا، از دهات پا می شدن می اومدن تهران، خرج سفر
می دادن و به من می گفتن، آقا ما اونجا کلاس نداریم، معلم نداریم، این برنامه ها رو ضبط می کنیم یه هفته باهاش کار می کنیم، نمیشه توضیحات بیشتر بدین؟ می گفتم: نه، اینجا رادیوست، برای همه مردمه، کلاس درس که نیست، با این حال من سعی می کنم توضیحات بیشتری بدم.
… وقتی گلچین هفته راه افتاد تازه من فهمیدم که مردم بخصوص جوونها چه پیوندی دارن با موسیقی ملی خودشون، از آدم های سالمند تا جوونها هر کدام به نوعی، انگار یه دریچه هوای تازه باز بشه به روی مردم.
… ما با گلچین هفته سلیقه موسیقیائیه ملتی رو عوض کردیم.»(۳) (پیر پرنیان… جلد۱، صص ۲۷۶-۲۷۵)
از جمله کارهایی که در برنامه «گلچین هفته» انجام می گرفت، بازسازی آهنگ های قدیمی موسیقی سنتی ایرانی بود که با مدیریت استاد سایه و تلاش همکاران او احیا گشت.
استاد در این باره گفت:
« چند نفر رو مأمور کردیم نشستن از روی صفحه ها، شعرها رو نوشتن، یادمه فریدون مشیری هم می اومد، صفحه ها هم اغلب مفهوم نبود، من بیشتر این صفحه هارو حفظ بودم، می گفتم: کدوم جمله رو نفهمیدی، می گفت: فلان، می گفتم: فلان جمله اینه، چند نفر نت
می کردن و به هر حال شروع کردیم به بازسازی آثار قدیمی ها، چند نفر مثل جواد معروفی، یادش بخیر، خیلی آدم نجیب و شریفی بود، و همایون خرم با ما کار می کردن و تو این باند بازی ها نبودن.» (پیر پرنیان… جلد اول، ص ۲۴۶-۲۶۵).
گلچین هفته فضایی دلپذیر برای تنفس و کار هنرمندان جوان ایجاد کرد، به طوری که از این دریچه گشوده شده توانستند استعداد های خود را بروز داده و در صحنه هنر ایران بدرخشند.
استاد سایه درباره این هنرمندان گفت:
«در گلچین هفته و کار رادیو بود که لطفی شناخته شد، مشکاتیان شناخته شد، علیزاده و فرهنگ فر شناخته شدن، تا قبل از اینکه به رادیو بیان در یک دایره خیلی محدود شناخته شده بودن. شناخت عام اینها از طریق برنامه گلچین هفته بود، کارشون ضبط می شد و از گلچین هفته پخش می شد. و همین باعث شد که دیگران هم از مرکز حفظ و اشاعه که اونجا دفن بودن با اومدن به رادیو شناخته بشن.» (پیر پرنیان… جلد اول، ص ۲۶۸).
هنرمندان زیادی توسط استاد ابتهاج به شهرت و محبوبیت رسیدند، یکی از جمله این هنرمندان «هنگامه اخوان» (تولد ۱۳۳۴- فومن) خواننده آواز های سنتی ایرانی بود. استاد درباره او می گفت: « هنگامه اخوانو من کشف کردم… هنگامه شاگرد کلاس ادیب خوانساری بود و من داشتم از کنار کلاس رد می شدم دیدم زنی داره می خونه با تحریر قمر! واقعاً این تحریرو هیچ کس بعد از قمر نداشت…»
آنگاه ابتهاج او را به محمدرضا لطفی می سپارد تا با او تمرین کند، بعد از چندی حاصل کار تصنیف معروف« موسم گل» می شود که به قول سایه : « شاهکار ساز لطفی است. سایه دوباره می گوید:
« به هر حال من جز اینکه هنگامه رو کشف کردم و پرو بال بهش دادم، کار دیگه ای نکردم!» (می خندد) و در باره بهترین کار اخوان گفت: « اون کرد بیاتش، خیلی خوب خونده خیلی قشنگه.»
سایه با تأسف درباره هنگامه اخوان می گوید:
« ولی هنگامه حیف شد طفلک… درست در موقعی که باید گل بکنه خورد به انقلاب» (پیر پرنیان… جلد اول، ص ۵۶۹).
یکی دیگر از کشفیات استاد سایه «مرشد مرادی» است، هنرمند ضرب زنی از مردم یزد که در یکی از جشن های توس (سال ۱۳۵۴) توسط سایه کشف می شود و او را به تهران می برد و در استودیو چند کار از او ضبط می کند.
استعفا و پایان کار در رادیو:
بر اثر کشتار مردم در هفده شهریور ۱۳۵۷، استاد ابهتاج و یارانش به عنوان اعتراض به جنایت رژیم پهلوی، از رادیو استعفا دادند و بعد از انقلاب نیز دیگر امکانی برای فعالیت در رادیو میسر نگشت. استاد سایه درباره استعفا و کناره گیری اش از کار رادیو گفت:
« … ما صبح شنبه ۱۸ شهریور رفتیم رادیو، لطفی اینها هم اومدن و همه برافروخته و ناراحت بودن. بعد هم دسته جمعی استعفا کردیم. یه نامه هم نوشتیم و اون نامه رو منتشر کردیم. در صورتی که در شهریور ۵۷ کسی فکر نمی کرد انقلاب پیروز بشه. من حالا که فکر می کنم واقعاً چطور جرأت کردیم همچین کاری بکنیم، همه خوانندگان و نوازندگان گروه شیدا استعفا کردند.» (پیرپرنیان… جلد اول، ص ۲۷۷).
تشکیل گروه های هنری شیدا، عارف، چاووش
استاد ابتهاج، در زمانی که سرپرستی موسیقی رادیو را
بر عهده داشت، برای تولید برنامه های موسیقی جهت رادیو، با همکاری محمدرضا لطفی و شجریان دست به ایجا گروهی هنری با عنوان «گروه شیدا» زد (۱۳۵۳)، که این گروه و گروه بعدی به نام «گروه عارف» (۱۳۵۴ تا قبل از انقلاب در زمینه ضبط و اجرای آهنگ های سنتی و موسیقی ایرانی تلاش های پرثمری داشته و از این رهگذر تولیدات موسیقیای خوبی ارائه داده که با استقبال دوستداران موسیقی همراه بوده است.
استاد ابتهاج در باره ایجاد گروه شیدا می گفت:
« گروه شیدا یه عده بچه های موسیقی بودن که بیشتر بچه های دانشگاه رفته بودن. از نظر نوازندگی این بچه ها هنوز بی تجربه بودن و لطفی نه تنها سرپرستی گروه شیدا رو می کرد، کار تعلیم اونها رو هم برعهده داشت. گروه شیدا رو تشکیل دادیم که اینها بیان هفته ای یکی دو جلسه تمرین بکنن در رادیو. من گفتم این بچه ها می تونن بیان تمرین بکنن و فعلاً از اینها برنامه نمی خوایم، در واقع احتمال و امکان اینکه در اون زمان از اینها برنامه ای ضبط و در رادیو پخش بشه وجود نداشت، هنوزم خیلی خام بودن. قرار شد بیان تمرین بکنن و یه پولی هم بگیرن، پول مختصری هم بود.
س: این برای چه سالیه:
ج: سال ۵۳، بله نزدیک به سه ماه گذشت من به لطفی گفتم که اینها باید برنامه بدن. لطفی خیلی تعجب کرد. اعتراضی نکرد ولی تعجب کرد که این برخلاف قرار اولیه ماست که اینا بیان تمرین بکنن ولی برنامه ضبط نکنن. من تشخیصم این شد که این بچه ها فقط می آن می زنن و می رن. گفتم آقای لطفی تا برنامه از اینها نخواهم پیشرفت نخواهند کرد. لطفی هم قبول کرد. به بچه ها گفتم که شما تمرینتان باید طوری باشه که قابل ضبط باشه. اولین کاری که از شون ضبط کردیم یه تصنیف از شیدا بود. گروه شیدا هنوز اسم هم نداشت، تصنیف « الاساقیا» رو مرضیه اومد خوند و چون کار شیدا بود، من اسم گروه رو گذاشتم گروه شیدا، که آقای برومند گفت: چرا شیدا گذاشتین، شیدا یعنی دیوانه! اون معنای شیدا رو گرفت، من گفتم آقا! به خاطر علی اکبرخان شیدا، آهنگساز معروف، از اون روز به بعد قرار شد که هر هفته اینها تولید بدن، هفته ای یک پیش درآمد، یک رنگ و یک تصنیف از اینها ضبط کردیم، بعدها که کارشونو تو گلچین هفته معرفی کردم، صاحب نام شدن و مردم هم فهمیدن که گروه شیدا هم وجود داره و کم کم آوازه گروه شیدا به خارج از کشور هم رفت، این تاثیر رادیو بود …