ساعاتی از خبر بازداشت سه نفر در ارتباط با مسمومیت های زنجیره ای دانش آموزان و کادرهای آموزشی مدارس توسط خبرگزاری فارس به نقل از یک منبع آگاه نگذشته بود، که خبر این بازداشت ها توسط وزیر کشور و فرمانده نیروی انتظامی تکذیب شد که شاید این تکذیب به دلیل شناسایی سر شبکه های این مسمومیت های زنجیره ای باشد. بیش از سه ماه از اولین مورد مسمومیت ها در مدارس قم گذشته و هنوز هیچ نتیجه مشخصی از اقدامات به عمل آمده،رسما اعلام نشده است تا موجب اطمینان خاطر دانش آموزان و خانواده ها شود. تردیدی نیست که در چنین شرایطی، سرعت عمل و اطلاع رسانی دقیق و برخورد با مسئولان ناکارآمد جلو بسیاری از حوادث سوء بعدی را خواهد گرفت؛ درسی که از مرگ مهسا امینی و اعتراضات پس از آن آموخته نشد!
با توجه به اطلاعات اندک از مسمومیت های سریالی مدارس کشورو وجود ابهامات واظهارات ضد و نقیض نهادها و مسئولان طی سه ماه گذشته، طبیعی است که در این مرحله صرفا با گمانه زنی می توان زوایای مختلف موضوع را بررسی کرد.البته عامل و علت این حوادث هر که و هر چه باشد نافی مسئولیت قوای سه گانه برای انجام اقدامات مقتضی در تامین امنیت دانش آموزان و مدارس و سایر اماکن آموزشی، در شرایط کنونی کشور نخواهد بود و انجام اقدامات مقتضی برای تامین سلامت و امنیت مدارس و بازخواست یا برخورد با وزرای مربوطه و سایر دست اندرکاران مرتبط با این موضوع حداقل انتظاری است که مردم دارند.
آنچه در این سه ماه در قم و برخی شهرهای دیگر رخ داد را
نمی توان و نباید محدود به یک عامل و علت دانست. به عبارتی بعید نیست شروع ماجرا در مدرسه یا مدارسی مرتبط با یک عامل و علت بوده و در مدرسه ای دیگر، عامل متفاوتی به عوامل قبلی افزوده شده باشد یا حتی عاملی متفاوت علت مسمومیت ها باشد و همین امر به پیچیدگی موضوع انجامیده است.طبیعی است که مشخص کردن عاملین اصلی چنین عملیاتی که نه فقط جسم و روح و روان دانش آموزان و
خانواده ها را هدف قرار داده، بلکه امنیت کشور را آماج خود گرفته، بر عهده مسئولین امنیتی و اطلاعاتی است و پیگیری و اطلاع رسانی در مورد آن باید در اسرع وقت و در صدر اقدامات آنها بوده باشد و هر گونه تعللی در شناسایی و معرفی علل و عوامل غیرقابل قبول است.
پیش از این، از احتمال نقش داشتن دو جریان، شامل افراط گرایان متحجر داخلی و نفوذی های اپوزیسیون برانداز در این مسمومیت ها نوشتم. البته با توجه به افزایش و گستره مسمومیت ها، از جریان دوم، سازمان مجاهدین خلق به دلیل توانایی های تخریبی و سازماندهی و تجربیات چند دهه ای بیش از بقیه براندازان در مظان اتهام است.تسری این اقدامات در طی این سه ماه به مدارس مختلف قم و اردبیل و بروجرد و تهران و … نشانه آن است که این مسمومیت ها توسط گروهی سازمان یافته طراحی و به طور سیستماتیک و مهندسی شده با هدفی روشن و مشخص مدیریت و انجام می شود، نه عده ای ماجراجو و بی برنامه.
می توان به این دو جریان، عامل «هیستری جمعی»یا برانگیختگی همگانی نیز به عنوان یکی از گمانه های دیگر قابل تامل را افزود. مشابه چنین اتفاقی در کرانه غربی فلسطین، افغانستان، کوزوو، آمریکا، بریتانیا، تانزانیا، مالزی، مکزیک، سریلانکا، پرتغال و بسیاری کشورهای دیگر حتی در ایران طی دهه های قبل اتفاق افتاده است؛ هر چند با توجه به علائم موجود اعلام شده تا کنون، احتمال جدی بودن این گمانه در مورد مسمومیت های جدید زیاد نیست. برای احتمال دست داشتن هر کدام از دو جریان اصلی فوق در مسمومیت های اخیر قرائنی وجود دارد که مختصرا بدان اشاره می کنم:
نخست: تجربه عملکرد اپوزیسیون برانداز به ویژه سازمان مجاهدین خلق، در رابطه با تحولات داخل کشور موید آن بوده است که آنها همواره یا سوار بر اعتراضات شده و آن را به سمت اهداف خود منحرف می کنند یا از بحران های جاری کشوربهره برداری سیاسی و مالی و حیثیتی می کنند. اقدامات طیف هایی از اپوزیسیون برانداز از بدو پیروزی انقلاب تا به امروز، به اعتبار قاعده«هدف وسیله را توجیه می کند» موید آن است که جان و مال مردم برای آنها فاقد ارزش است. از جمله
می توان به عملیات تروریستی سال های نخست انقلاب در مناطق مختلف و علیه مقام های کشوری و لشکری و به شهادت رساندن رئیس جمهوری و نخست وزیر و رئیس دیوان عالی کشور وقت و نمایندگان دور اول مجلس و طیف های گوناگون سنی و مذهبی و قومی از مردم عادی توسط آنها اشاره کرد.همکاری با دولت عراق در طول جنگ ۸ ساله و عملیات مرصاد موید نگاه آنها نسبت به تلاش های مستمرشان برای رسیدن به قدرت با هر شیوه و ابزاری است.
فعالیت هایی که تحت عنوان خرابکاری شرافتمندانه طی اعتراضات اخیر انجام شد، از اقدامات قابل توجه طرفداران اپوزیسیون برانداز طی ماههای گذشته است؛ اقداماتی همچون ریختن چسب در قفل
مغازه ها، تخریب عابربانکها، باز گذاشتن شیرهای گاز منازل، ریختن وسایلی تیز در سطح خیابان ها برای ایجاد اشکال در رفت و آمد وسایل حمل و نقل، آتش زدن وسایل عمومی، خرابکاری در کارخانجات، ترغیب به تحریم شرکت ها یا تولیدات داخلی برخی تولیدکنندگان برای برانگیختن خشم و نفرت عمومی، گستراندن فقر در بین طیف های تولیدکننده، ترغیب یا اجبار مردم به انجام اعتصاب و عدم حضور در محل کار… حال در شرایطی که اعتراضات خاموش شده و اکثریت مردم ناراضی(قشر خاکستری) به طرفداری از معترضین به کف خیابان نیامده یا به اعتصابات نپیوسته اند، آیا راهی بهتر از گسترش خشم و اعتراض و نفرت در خانواده ها از طریق مسمومیت فرزندان برای برانگیختن آنها وجود دارد؟ در تائید این مدعا، تبلیغات فزاینده ای توسط اپوزیسیون برانداز، رسانه های فارسی زبان وابسته به کشورهای عربی و غربی یا برخی کاربران رسانه های مجازی، برای ایجاد ارتباط بین این
مسمومیت ها با رویکردحکومت به زنان و دختران صورت گرفته است و در ادامه جا اندازی سیاست «کار خودشان است» با کلیدواژه «حملات شیمیایی» در صدد وارد کردن این اتهام به دست اندرکاران جمهوری اسلامی مبنی بر انتقام از دختران به دلیل نقش آنها در خیزش زن، زندگی، آزادی مطرح شده است. تردیدی نیست که می توان به رویکرد حکومت در زمینه های زیادی ایراد وارد آورد؛ ولی اتفاقا یکی از دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران طی
دهه های اخیر، گسترش میزان سواد آموزی و تحصیلات دختران و زنان و به تبع آن افزایش اعتماد به نفس آنها چه نسبت به گذشته (زمان پهلوی) و چه در قیاس با کشورهای دیگر بوده است. امکان تحصیل برای دختران به خصوص در بین خانواده های مذهبی یا مناطق و روستاهای دورافتاده در سالهای بعد از انقلاب ،از نکات مثبتی است که حتی از دید پژوهشگران غربی نیز پنهان نمانده است. فراخوانی که برای عدم حضور دانش آموزان در مدارس از سوی برخی اپوزیسیون برانداز اعلام شده است، این گمانه را تا حدودی تقویت می کند که چنین اقداماتی در ادامه خرابکاری شرافتمندانه این جماعت است.
دوم: عملکرد افراط گرایان متحجر و منجمد نیز از بدو پیروزی انقلاب اظهر من الشمس است؛ اقداماتی همچون ترور مرتضی مطهری، فیلسوف، متفکر و عضو شورای انقلاب، محمد مفتح، امام جماعت مسجد قبا و رئیس دانشکده الهیات دانشگاه تهران و سید محمدعلی
قاضی طباطبایی، امام جمعه تبریزو دهها ترور دیگر به دست گروه فرقان؛ قتل های زنجیره ای چهره های سیاسی و فرهنگی همچون داریوش فروهر (رهبر حزب ملت ایران) و همسرش پروانه اسکندری، احمد میرعلایی، احمد تفضلی، پیروز دوانی،محمد مختاری، محمدجعفر پوینده و … توسط مقامات ردهبالای وقت وزارت اطلاعات؛ ترور سعید حجاریان توسط سعید عسکر از اصحاب دخمه؛ قتل های محفلی کرمان توسط چند فرد خودسر بسیج به بهانه فساد مقتولین؛ حمله افراد خودسر تندرو به دو وزیر دولت اصلاحات در نماز جمعه یا ممانعت از سخنرانی ها و به هم زدن سخنرانهای غیرهمسو مانند هاشمی رفسنجانی و هادی
خامنه ای و حسن خمینی و علی لاریجانی و علی مطهری و … توسط افراطیون سیاسی؛اسیدپاشی به زنان بد حجاب توسط افراد تندرو مذهبی و … از جمله اقداماتی است که می توان به عنوان شواهد و قرائنی از نقش افراد جمود الفکر و متحجر افراطی در حوادث مهم گذشته اشاره کرد. هر چند عاملان اتفاقات فوق رویکردهای فکری و اهداف متفاوت داشتند، وجه مشترک همه آنها تفکر افراطی و جمود فکری و نگاه متصلب دینی بوده است که دست به چنین اقدامات خشونت آمیزی زده اند.حال این شبهات ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است که چرا تا کشور به سوی آرام شدن پیش می رود، اتفاقی جدید رخ می دهد که به گسترش تنش و نارضایی مردم می انجامد؟ چرا با متهمین برخی اتفاقات سال های گذشته متناسب با جرم انجام شده مجازات صورت نگرفته است؟ و این که اگر اینها عامل پشت پرده مسمومیت ها باشند، این مرتبه کدام انجمن یا جبهه سایه و منتظر قدرت پشت این عملیات ایذایی قرار گرفته است؟
در هر حال، مسمومیت ها توسط هر جریانی اتفاق افتاده باشد، نقش احتمالی برخی عوامل درون مدارس را نباید ازذهن دور داشت. با توجه به محدودیت های مدارس برای ورود افراد غریبه به این مکان ها از یک سو ومجهزبودن مدارس به دوربین های مداربسته، اگر تاکنون از افراد مشکوک غریبه تصویری ثبت نشده، بعید نیست فرد یا افرادی از میان کسانی که در مدارس حضور دارند، مجریان شستشو شده فکری اجرای این عملیات مشمئز کننده باشند. اگر هم دوربین ها خاموش بوده، باید چرایی خاموشی دوربین ها به جد بررسی شود.
دوجریان یاد شده دو لبه تیز یک قیچی اند که امنیت، اقتدار، کیان و تمامیت ایران را هدف گرفته اند و برای رسیدن به قدرت از هیچ اقدامی کوتاهی نمی کنند.بررسی کشف عامل و علت مسمومیت های زنجیره ای هر که و هر چه باشد، هدف عاملین که ارعاب دانش آموزان و خانواده ها، القای نا امن بودن مدارس و تعطیلی مراکز آموزشی و خانه نشینی دانش آموزان و زیر سئوال بردن کارآمدی نظام در رتق و فتق امور به خصوص ایجاد امنیت است، در جریان و در حال تحقق است؛ حال چه به بهانه زن، زندگی، آزادی باشد و چه به دلیل تفکر متحجرانه طالبانی.
نکته قابل تامل در قضیه مسمومیت ها این است که با این اتفاقات زنجیره ای، دو امتیاز و دستاورد مهم کشور به رغم همه مشکلات و ضعف ها و ایرادات، یعنی کمیت و کیفیت بالای آموزش و تحصیل در ایران به خصوص تحصیل دختران از یک سو و امنیت کشور از سوی دیگر در مخاطره قرارگرفته و زیر سئوال رفته است. حال باید دید چه افراد، جریان و حتی چه کشورهایی از به مخاطره افتادن این دو دستاورد، به خصوص امنیت کشور سود می برند؟شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱ روزنامه اطلاعات