گزارش جلسه‌ی انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه به تاریخ شنبه ۱۴۰۲/۰۱/۱۹ در مجموعه بوم گردی تهمینه به قلم شاعر عزیز همشهری خانم زینب ناصری

گزارش جلسه‌ی انجمن قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۲/۰۱/۱۹ به قلم شاعر همشهری خانم زینب ناصری (بخش اول)

قبل از هر سخنی از شما می‌خواهم با من همسفر شوید. تصور کنید دری را می‌گشایید رو به درخت‌های سبز با گل‌سرهای سفید. عطر دلکش شکوفه‌های بهاری بویایی‌تان را قلقلک می‌دهد و شما را برای نزدیک شدن هر چه بیشتر به آن منظره‌ی زیبا تشویق می‌کند. به داخل آن بهشت رویایی پا می‌گذارید، صدای آب‌ شما را همراهی می‌کند و باد، خنکای جو و عطر شکوفه‌ها را به سمت‌تان تعارف می‌کند. دل‌تان می‌خواهد این لحظات را در جایی ثبت کنید و چه چیز بهتر از تلفن هوشمندتان؟ می‌ایستید و عکس‌های متنوعی با یکایک آن زیبایی‌ها به ثبت می‌رسانید. شاید هم از آن جذابیت‌ها فیلم بگیرید تا بعدها برای‌تان ملموس‌تر باشد. زمانی که خیال‌تان از ثبت لحظات راحت می‌شود، زیر سایه‌ی یکی از همان درختان نوعروس، می‌نشینید. صدای آب کمی آن‌طرف‌تر همانند یک لالایی، ناگاه دست شما را می‌گیرد و با خود می‌برد. حالا می‌توانید چشم‌هایتان را باز کنید. سفر چطور بود؟

   

خیلی وقت است که منتظر هوای بسیار خوب و مطبوع تهمینه هستم. خانم بهنام مجری بسیار خوب انجمن قطب، جلسه را با بیتی از حافظ شیرازی شروع می‌کند: «نوبهار است در کوش که خوشدل باشی/ که دوصد گُل بدمد باز و تو در گِل باشی» و به عنوان اولین نفر استاد احمد نجف زاده را برای شعرخوانی دعوت می‌کند. استاد نجف زاده به جایگاه آمدند و مثل همیشه از حافظ خواندند: «زان باده که در میکده‌ی عشق فروشند/ ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش.» و بعد از خواندن چند بیتی از این غزل، غزل این هفته‌ی خواجه را خواندند: «خدا را کم نشین با خرقه‌پوشان» و راجع به صنایع ادبی و جناس‌های خوب این شعر سخن گفتند.

استاد علمداران در مورد نوروز و اهمیت نوروز برای ایرانیان نکات بسیار مفیدی را شرح دادند. سپس با زبان و لحن شیرین‌شان، یک غزل عاشقانه از شاطر عباس صبوحی برایمان خواندند: «روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است/ آری افطار رطب در رمضان مستحب است».

 

 

در میانه‌ی جلسه متوجه شدیم که خانم یاسمن انصاری تبار دختر نوجوانی که با لباسی بسیار زیبا که ریشه در ایران باستان داشت و در جمع نشسته بود، قرار است در این جلسه نقالی کند. او که مقام اول را در مسابقات همدان کسب کرده‌ قرار بود ابیاتی از شاهنامه را در مورد نوروز و جمشید بخواند. با اضافه شدن شاعران صندلی خالی کم بود و بعضی از دوستان شاعر مشغول آوردن و اضافه کردن صندلی شدند. جناب آقای نجفی جای خود را به استاد علمداران داده و در کنار جناب آقای مقدسی و میهمان‌شان جناب آقای نظری (ریاست محترم انجمن نمایش شهرستان زاوه) صمیمانه نشستند. نوبت به من رسید و ترانه‌ای را به حضار گرامی تقدیم کردم‌. باید بگویم بیشترین موفقیت خودم را در حیطه‌ی شعر و اجرا و… مدیون اساتید مهربان جلسه و مخصوصا استاد بزرگوارم، آقای بهمن صباغ زاده هستم که بی‌منت، فرصت‌های بسیاری را برای پر گشودن من فراهم کردند.

در بخش بعد خانم آرین نژاد غزلی با نام «غروب شنبه» تقدیم به امام زمان (ع) کردند. استاد صباغ زاده فرمودند که اشعار خانم آرین نژاد جزء بهترین نمونه‌های شعر آیینی حتی در سطح کشور است. استاد موسوی نیز به غافلگیری‌های خانم آرین نژاد در قافیه که یکی از حسن‌های کار است اشاره کردند.

اواسط جلسه دوستانی مشغول گرفتن عکس یادگاری بودند. استاد صباغ زاده پشت سه پایه مخصوص لایو نشسته بودند و با دوربین گوشی‌شان از اجرای دوستان شاعر گاه عکس و گاهی فیلم می‌گرفتند.

 

 

تهمینه کرمانی، دختر آقای کرمانی (صاحب بهشت تهمینه) با لباسی زیبا مثل شاهزاده‌ها، به محل اجرا آمده و شعری از آقای عبدالله نجف زاده را با زبان گرم و شیرینش خواند که صدای تشویق حضار و احسنت اساتید بلند شد: «ز هی هی نگاهت شتک نخورده بودم/ ترک شنیده بودم، ترک نخورده بودم».

نوبت به نقالی خانم یاسمین انصاری تبار رسید. خانم انصاری با لباس ساتن آبی و روپوش ترمه و منتشاء در دست شروع به نقالی کرد. با سلامی منظوم بر وزن شاهنامه فردوسی سخنان خود را آغاز کرد. از جمشید گفت و از نوروز و ابیاتی از شاهنامه‌ی فردوسی خواند: «چو خورشید تابان میان هوا/ نشسته بر او شاه فرمانروا/ جهان انجمن شد بر آن تخت او/ شگفتی فرومانده از بخت او/ به جمشید بر گوهر افشاندند/ مر آن روز را روز نو خواندند/ سر سال نو هرمز فرودین/ بر آسوده از رنج روی زمین/ بزرگان به شادی بیاراستند/ می و جام و رامشگران خواستند/ چنین جشن فرخ از آن روزگار/ به ما ماند از آن خسروان یادگار» ایشان خیلی مسلط و حرفه‌ای اجرا کرد. از نقالی جذاب و گیرای خانم انصاری لذت بردیم و خانم مجری برایشان آرزوی موفقیت و سلامتی کردند.

گزارش جلسه‌ی انجمن قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۲/۰۱/۱۹ به قلم شاعر همشهری خانم زینب ناصری (بخش دوم)

استاد صباغ زاده یک غزل قدیمی و زیبا خواندند: «آمد خدای عشق که پیغمبرم کند». آقای مقدسی برای شعرخوانی دعوت شدند و دو شعر یکی را خطاب به استاد صباغ زاده و دیگری را در مورد خانه‌تکانی برای‌مان خواندند. خنده‌ی دوستان شاعر را هنگام شعرخوانی ایشان شاهد بودیم. جناب آقای مهدی نجفی هم شعری برایمان خواندند از آقای نجیب بارور شاعر افغانستانی که اخیرا به تربت حیدریه آمده بود. با شنیدن صدای سلامی آشنا، سرم را چرخاندم و متوجه حضور پدر بزرگوارم در جلسه شدم.

خانم مجری از آقای اعتقادی درخواست کردند که اگر شعری دارند، برایمان بخوانند. ایشان نیز دعوت را پذیرفته و قبل از خواندن شعر با مثال زیبایی فرمودند که همیشه شعر به همراهشان دارند. شعری در رابطه با عید نوروز برایمان خواندند.

استاد محمد جهانشیری پشت میکروفون قرار گرفته و به بازی‌های نسل‌های قدیم اشاره کردند که در حال حاضر کمتر شناخته شده می‌شود. و یک نمونه را به صورت کاملا واضح در شعر خود معرفی کردند: «بجول‌بازی» و اما قبل از شنیدن شعرخوانی استاد، به کنجکاوی‌تان راجع به بجول پاسخ می‌دهم‌. به استخوان میان پاچه‌ی گوسفندان (همان استخوان زانو در انسان‌ها) «بُجول» (bojul) می‌گویند. خر، اسب، جیک و پوک چهار وجِه یک بجول هستند و امتیازاتی دارند که استاد جهانشیری در شعرشان توضیح مفصلی راجع به آن‌ها داده بود. در انتهای شعر از نتیجه‌گیری بسیار زیبای استاد شگفت‌زده شدم: این‌که ما مانند بجولی در دست روزگار هستیم، گاهی شرایط‌مان خوب و گاهی بد است. تهمینه کرمانی از مجموعه‌ی اشیاء قدیمی اقامتگاه بومگردی تهمینه یک بجول آورد و به استاد جهانشیری داد. و با کمک تهمینه حالا استاد جهانشیری می‌توانست بهتر توضیح دهد. ایشان به تقلب‌هایی که برای امتیاز گرفتن در بازی بجول می‌شد اشاره کردند. مثل صاف کردن قسمتی که خر نامیده می‌شد و جناب آقای مقدسی هم به سوراخ کردن بجول و ریختن سرب در میان آن برای سنگین‌تر شدنش اشاره کردند. جناب آقای مقدسی سوالی می‌پرسد: «چرا به بجول گاو «اَرغَن» می‌گویند؟» اگر کسی از دوستان شاعر پاسخ را می‌داند می‌تواند شرح داده و از آقای مقدسی مژدگانی دریافت کند.

خانم مهدوی را بعد از ماه‌ها می‌دیدم که همراه دخترشان به جلسه آمده بودند. خانم بهنام ایشان را برای شعرخوانی به جایگاه دعوت کردند و ایشان غزلی را به همسرشان تقدیم کردند. خانم الهه علوی، دبیر ادبیات و مدیر یکی از مدارس شهر که برای کاری دیگر به اقامتگاه تهمینه آمده بودند به جمع‌مان پیوستند. ایشان از شعرخوانی استاد جهانشیری خوش‌شان آمده و تا پایان جلسه در کنارمان باقی ماندند. در میان صحبت‌هایشان متوجه شدم که اهل قلم هستند و در زمان دانشجویی در رقابت با دانشجویان رشته‌ی ریاضی شعر نو و دل‌نوشته می‌نوشتند که در حال حاضر به خاطر مشغله‌های بسیار فرصتی برای نوشتن ندارند که امیدوارم همین حضور اتفاقی شروعی دوباره برای ایشان باشد.

 

پایان این جلسه با «خسرو و شیرین» نظامی بود. استاد موسوی از دو سال نظامی‌خوانی در انجمن قطب گفتند و از آقای وفاپور تشکر کردند که در خوانش خسرو و شیرین همراهی کرده‌اند. از دیگر دوستان هم خواستند در خوانش خسرو و شیرین همکاری کنند و هر جلسه مایل بودند اعلام کنند و بخشی که باید خوانده شود را در جلسه قرائت کنند.

در ادامه از دوستان خواستند شمه‌ای از آن‌چه را گذشته است بیان کنند و چند نفر از شاعران بخش‌هایی از داستان را روایت کردند. استاد موسوی پس از توضیح قسمت‌های قبلی، دیدار دوم شیرین و فرهاد را برای حضار خواندند. بخشی که نظامی به صورت ضمنی عشق شیرین را به فرهاد آشکار می‌کند. اتفاقی عجیب هم در این قسمت داستان افتاد. وقتی که شیرین با اسب به دیدار فرهاد رفته است، اسب شیرین ناگهان از پا درمی‌آید اما پیش از این‌که شیرین از اسب به زیر بیفتد، فرهاد که بسیار قوی‌تن است اسب را با سوار بلند می‌کند و اسب و سوار را به قصر شیرین می‌برد. بقیه‌ی داستان را قرار است هفته‌ی آینده بشنویم که از همین الان بی‌صبرانه منتظرم تا ببینم ادامه‌ی داستان چه می‌شود.

 

خانم زینب ناصری تهیه کننده گزارش انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه 

 

#انجمن_قطب
#زینب_ناصری
#گزارش

https://t.me/anjomanghotb

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *