گزارش دومین مجمع جهانی حفاظت بناهای خشت خام در یزدهنر معماری یزد به پایگاه والای خود رسیده است(این مطلب از روزنامه اطلاعات مورخ ۲۰/۱۲/۱۳۵۴ نقل شده است.)

 

 

 

روزنامه اطلاعات -۲۰ر۱۲ر۱۳۵۴

اشاره: دومین مجمع جهانی حفاظت بناهای خشت خام از روز شنبه این هفته در یزد تشکیل شد.در این مجمع گروهی از کارشناسان معماری از چهار گوشه جهان گردآمده‌اند تا درباره حفاظت آثار و بناهای تاریخی خشت خام بحث و گفتگو کنند.در زیر مطالبی از محمد کریم پیرنیا و دکتر پرویز ورجاوند را که در یکی از نشست های این مجمع ایراد کرده‌اند می‌خوانید:

محمد کریم پیرنیا :

ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما

آبروی خوبی از چاه زنخدان شما

قصد دیدار تو دارد جان بر لب آمده

بازگردد یا برآید چیست فرمان شما؟

ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو

کای سر حق ناشناسان گوی میدان شما

گرچه دوریم از بساط قرب همت دور نیست

بنده شاه شمائیم و ثنا خوان شما

(حافظ)

استادان و سروران و گرامیان من می‌دانند که در ایران ما، بر آرامگاه پهلوانان شیری سنگی می‌نهاده‌اند. بزرگی و کوچکی این تندیس ها به خورند تهم و توش پهلوانی بود که در کنار آن آرمیده بود. بردامان پهن دشت یزد کوهی نهاده‌اند که نامش شیرکوه است چرا که این جا همیشه زادگاه و آرامگاه پهلوانان سخت‌کوش بوده که چون کوه در برابر سختی‌ها و ناهمواری‌ها ایستاده‌اند و گردبادهای توفنده را رام کرده‌اند. تنها از یزدی بزرگ و یزدی کوچک و دیگر یلان شیراوژن و پیل افکن سخن نمی‌گویم. از پهلوانانی می‌گویم که چکیده‌های آب را در دل کهریزها چکانده‌اند و از فرسنگ‌ها راه به دشت‌هایی انبوه از ریگ روان ساخته‌اند گویی سخت‌کوشی و پایداری را از درختان تاغ دشت فرا گرفته‌اند که هزاران سال در برابر دیو تند‌با‌د و پتیاره خشکی مردانه پائیده‌اند. نیروی این پهلوانان تنها به زور سرپنجه نبوده به هنر سرانگشت بوده که سال‌ها جهان را پر از رنگ و نگار کرده‌اند.

از افشرده بزم شهریاران تا کام شیرین دهنان همه رایزدی شکرافشان می‌کرده است. از هنرکنده کاری و نگارگری یزدی بر روی مس چیزی نمی‌گویم چون در بیشتر خانه‌ها هنوز دوستکامی یا طشتی یا دست کم آینه گرمابه‌ای از مادربزرگ به یادگار مانده اگر چه کاسه‌ها و پیشدستی‌های تهی از هنر جای ابزار خوان پرنگار مسین را گرفته است. از هنر یزدی در هر زمینه‌ای که بگوئیم هفتاد من کاغذ می‌خواهد اما سرآمد هنرهایش معماری نغز و مرد‌وار را باید به چشم دید، هنری که در اینجا به راستی به پایگاه والای خود رسیده است، در شهری که هر چکیده آب چون سرشک دلدادگان گرامی است، در مرز و بومی که به جای آب روان ریگ روان دارد. دست هنرمند یزدی در هر گوشه بهشتی ساخته است.

از خانه‌های خدا، پرستشگاه‌ها و آرامگاه های یزد بسیار سخن رفته است که هر یک شکوهی آسمانی و آرایشی شاهوار دارند به ویژه درگاه باشکوه و به اندام مسجد جامعش که به راستی خال رخ جهان معماری است اما اکنون که به یزد آمده‌ایم سری به خانه بندگان خدا بزنیم در زیر بادگیر بلندش بنشینیم و با نگاهی خریدار هنر به تالار وطنبی و گوشوار و بروار و هشتی و پادیا و گودال باغچه و پنجدری و سه دریش چشم بدوزیم و به دست‌های هنرمندی که با مشتی گل و خشت شاهکارهایی چنین آفریده‌اند آفرین بگوییم و قطارها و کاربندی‌ها و خوانچه‌ها و روزنه‌ای گچی با شیشه‌های رنگارنگ را نیز فرونگذاریم شاید در جای دیگر نتوانیم دید. یزد از روزگاری بس کهن جایگاه مردمی دیندار بوده این از نامش پیداست پس از آن هم همین نام را به دارالعباده برگردانده‌اند و براستی همیشه شایستگی این نام والا را داشته است. دینیاران این سامان از دیرباز آب و خاک و بادوآتش را گرامی می‌داشته‌اند آب را از کوهپایه‌های دور دست در دل کهریزهای ژرف می‌انداختند و از فرسنگ ها راه به شهر می‌آوردند و در پادیاوها و گودال باغچه‌ها روان می‌ساختند.

از خاک شاهکارهایی پدید می‌آوردند که زرگران چیره‌دست با زر وسیم از مانند سازی آن در می‌ماندند بادهای خوش را بدست بادگیر و خیشخان بدرون خانه می‌آوردند. اما آتش را اگر چه هنوز هم شماره آتشکده‌ها و نیایشگاه های برادران زرتشتی در این استان بیش از همه جاست اما آتش یزد تنها در دل این آتشکده‌ها نمی‌رخشد در دل هر یزدی آتشی از دینداری و درستکاری و امید به بهروزی هست. آتشی که نمی‌رود هرگز٫

یزدرا که پایتخت کویر نامیده‌اند پایگاه بازرگانی و سوداگری هم هست در اینجا مردم سخت‌کوش و پوینده از هیچ همه چیز ساخته‌اند. به ویژه در معماری پدید آوردن این همه زیبائی و شکوه از خاک و خشت به راستی

شگفت انگیز است. بهتر است برویم و از نزدیک ببینیم. در گویش یزدی خوش را به واو معدوله به زبان می‌آورند و این واژه در اینجا پربارتر از دیگر شهرهای فارسی زبان است به هر چه خوب است خوش (خش) می‌گویند. روی خوش، بوی خوش، رنگ خوش، مزه خوش، آواز خوش، جای خوش، آب خوش، برویم و در کوچه‌های خوش شهر بگردیم و به خانه‌های خوش سری بزنیم و ببینیم که (یزماخشه پرهم خشه).

دکتر پرویز ورجاوند:

حفاری‌های ده سال اخیر در گوشه و کنار ایران روشنگر این امر است که سابقه بناهای خشتی در این سرزمین تا حدود هزاره ششم پیش از میلاد به عقب برده می‌شود آنچه در چغامیش وزاغه به دست آمده نمونه‌ای از کاربرد خشت در این دوران‌های کهن است. استفاده از خشت به عنوان مهم‌ترین مصالح برای ایجاد بنادر بخش عمده‌ای از این سرزمین که چوب و سنگ در دسترس نبوده و همیشه مورد توجه قرار داشته و در نتیجه در طول زمان برای استفاده بهتر و موفق‌تر از آن به مناسبت محل و کاربردش در بنا تغییراتی در شکل و اندازه و جنس آن پدید آورده‌اند و نتیجه آنکه با گونه‌های مختلف خشت در آثار و بناها برخورد می‌گردد. به عبارت دیگر سرزمین ایران و معماری آن در قسمت عمده‌ای از

‌مکان‌ها با این پدیده از دیرباز آشنا بوده و از زمانیکه آجر را به خدمت گرفته نیز آن را از دست نداده است. زیرا که از نظر اقتصادی ساختن تمامی خانه‌ها و واحدهای وابسته و با همه قسمت‌های بناهای عمده با آجر از نظر اقتصادی مقرون به صرفه نبوده است.

بنابراین از زمان به خدمت گرفتن آجر شاهد این هستیم که درکاربرد آگاهانه آجر و خشت در کنار هم و ترکیب آن دو باهم سلیقه، مهارت و هنرمندی قابل ستایشی به کار بسته‌اند.

موضوع مهم آنکه برای حفاظت خشت در برابر عوامل فرساینده طبیعی با توجه به شرایط خاص هر منطقه پوشش‌های ویژه‌ای برای بناهای خشتی به کار گرفته شده تا جایی که کمتر بنایی را می‌توان عرضه کرد که بر روی خشت پوشش و یا اندونی نکرده باشند.

این پوشش گاه به صورت آجر، گاه کاهگل و سیمگل و گاه گچ و خاک بوده است و در تمامی موارد از این پوشش حفاظتی برای تزئین نمای سطح دیوار نیز استفاده شده است. نقاشی‌های جالب دیواری در سطح‌های وسیع مربوط به آثار دوران اشکانی در ماوراءالنهر، کوه خواجه و غیره که بر روی کاهگل انجام گرفته نمونه‌های جالبی از این شیوه به شمار می‌روند نتیجه آنکه جز در بناهایی که پوشش خارجی آنها با آجر انجام گرفته در دیگر موارد به خصوص در عمده بناهایی که با کاهگل و سیمگل کار شده این پوشش به مناسبت هر سال یا هر دو یا سه سال یک بار تجدید شده و هیچ‌گاه موضوعی به عنوان یافتن چاره برای حفظ یک بنای خشتی به کمک موادی خارج از مواد و مصالح بنایی مطرح نبوده است زیرا چنین امری نه از نظر منطق معماری معقول بوده و نه از نظر اقتصادی مقرون به صرفه.

امروز ما در امر حفاظت از بناهای خشتی به دلیل آنکه تکنولوژی پیش رفته در تمامی سطوح زندگی ما رسوخ کرده است در این فکر هستیم تا بناهای خشتی را به کمک وسایل و موادی خارج از منطق معماری و اصول بنایی رایج در این سرزمین حفظ سازیم.

به این دلیل با تلاش بسیار می‌کوشیم تا موادی را به دست آوریم که بتواند جسم خشت را مستحکم سازد. باشد که در برابر عوامل فرساینده طبیعی مقاومت و پایداری کند، گذشته از اینکه با توجه به نتایج حاصل از اقدامات انجام شده نسبت به موفقیت‌آمیز بودن یافتن راهی عملی در این زمینه باید شک کرد، به فرض توفیق دریافتن آن از هم اکنون می‌توان با جرات گفت که چنین ماده‌ای ارزان به دست نخواهد آمد و از نظر اقتصادی جز آنکه در برخی محل‌های کوچک و استثنایی به کار گرفته شود در عمده بناهای خشتی چون معبد چغازنبیل ـ مجموعه هفت تپه، دهانه غلامان و ارک بم کاربرد آن کاری سخت مشکل و به احتمال نشدنی خواهد بود.

ولی به فرض آنکه بپذیریم چنین امری میسر خواهد شد آیا می‌توان انجام آن را اقدامی معقول دانست؟ ملاحظه کنید زمانی که تجدید پوشش اصلی یک بنای خشتی را که از آجر بوده با کاهگل و سیمگل و یا گچ نپذیریم، چگونه می‌توانیم همان بناهای خشتی را به کمک مواد شیمیایی استحکام ببخشیم و در معرض دید قرار دهیم و به طور غیرمستقیم چنین آگاهی بدهیم و چنین استنباطی را سبب شویم که خشت چنان عنصری است که می‌تواند در برابر تمامی عوامل طبیعی استوار بماند و خللی در آن وارد نشود. از سوی دیگر تا آنجا که آزمایش‌های مختلف صورت گرفته است می‌دانیم که مواد شیمیایی خواهی نخواهی رنگ خشت را تغییر می‌دهد و بنابراین منظر ظاهری را دگرگون می‌سازد و از هر سوی دیگر چنانکه گفته شد زمانی که بناهای عظیم خشتی پوششی و اندود اصلی خود را نداشته باشند، قادر به توجیه فضای معماری اصلی خود نخواهند بود.

بنابراین آیا سزاوار نیست که به جای تلاش برای یافتن راه‌حل هایی به دور از منطق معماری در فکر آن باشیم تا بناهای خشتی بزرگ را به کمک منطق خودشان حفظ سازیم؟

اگر این امر را بپذیریم در آن صورت باید امر حفاظت بناهای خشتی را از این دیدگاه مورد بررسی قرار داد که ضمن شناختن نوع پوشش اصلی هر بنا موقع و مکان و ارتباط آن را در بافت اصلی بازشناخت. انجام این امر به این دلیل ضرورت دارد که بسیاری از ویرانی های مربوط به پی و دیوارهای بناهای خشتی حاصل تغییراتی است که در بافت پیرامون آنها صورت پذیرفته و در نتیجه با بالا آمدن سطح های مجاور و یا ایجاد فاضلاب و عبور مجراهای آب از زیر یا پیرامون بناها موجبات رطوبت رسیدن به این بناها فراهم آمده است. یا اینکه با ایجاد بناهایی در پیرامون و یا تغییراتی در داخل بنا امکان تخلیه آب باران و دور کردن برف از پشت دیوارها با مشکلی مواجه شده و بالاخره با ایجاد واحدهای جدید هواخور بنا و میزان آفتابی که بدان می‌رسیده کاهش یافته است.

همچنین در بسیاری از بناهای خشتی بزرگ به سبب سهل‌انگاری و بی‌توجهی به مجراهای خروجی آب سقف و مسدود نساختن شکافها و ترکها موجبات ویرانی آنها در طول زمان فراهم آمده است.

از این رو جا دارد برای بناهای سترکی چون چغازنبیل ـ هفت‌تپه ـ ارک بم و حصارهای یزد و نظایر آن در مرحله نخست اقدام به مسدود ساختن شکاف ها و درزهای بزرگ بشود و سپس با تنبوشه گذاری و ایجاد مجراهای فاضلاب موجبات خارج ساختن آب باران را به سهولت فراهم ساخت و بالاخره نسبت به تجدید پوشش اصلی و یا ایجاد یک پوشش حفاظتی برای قسمت هایی که در معرض ریزش‌های شدید آسمانی هستند اقدام شود.

پایان سخن آنکه در بسیاری از موارد کاهگل و یا سیمگل علاج قطعی است و برای آنکه این راه علاج مقبول واقع شود باید که نخست باستان‌شناسان و معماران و دست‌اندرکاران مرمت بناهای تاریخی خود به ارزش و زیبایی این اندود معتقد شوند و بعد گروهی از مردم و صاحبان قدرت و تصمیم را معتقد سازند. باشد که نماهای کاهگلی را نشانه عقب افتادگی ندانند و وارون آن و آن را نشانه‌ای از یکرنگی، آرامش و صفا و بالاخره سیمایی از فرهنگ بخشی عظیم از این آب و خاک به شمار آورند

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *