خاطراتی در باره شهرستان تربت حیدریه اجتماعی، فرهنگی وتاریخی از همشهری عزیزمان علیرضا بختیاری دبیر بازنشسته آموزش و پرورش( بخش روشنایی ۸ )

مطالبی که در ذیل ملاحظه  میفرمایید در واقع خاطرات همشهری عزیزمان اقای علیرضا بختیاری است که با تشویق دوستان و اینجانب قرار شد در سایت تربت ما درج شده و پس از تکمیل و یرایشی که از باز خورد آن به بدست  می آید بصورت کتابی در دسترس همشهریان قرار گیرد مانند کتاب( قند و قروت روانشاد تهرانچی )ولی با توجه به اینکه حتما  همشهریان  نظرات . پیشنهاد ، مطلب ، عکس و دستنوشته ای خواهند داشت که بخواهند به ان اضافه نمایند لذا خواهشمند است  درصورت داشتن نظر و یا ایده ای در این مورد لطفا با تلفنهای ۰۹۱۵۵۳۱۵۲۳۳ آقایان بختیاری و یا

۰۹۱۲۵۳۳۳۷۹۴خطیبی    تماس حاصل فرمایید و یا با تلگرام با همین شماره ها نظرتان را ارسال فرمایید با سپاس از همکاری صمیمانه شما

خاطرات من قسمت ۸
( روشنایی)

هنوز برق و لامپ الکتریکی به خانه ها راه نیافته بود ومردم از این اختراع بزرگ جناب ادیسون بی بهره بودند.
ولی ظلمت شب نمی توانست در برابر ذهن و فکر انسان مقاومت کند . هر مکانی در خانه به یکنوع روشن میشد .انباری ، طویله ، مستراح و… در شب کمتر مورد رفت و رو قرار دارد .بنا براین در کنار هر کدام از این مکانها طاقچه ایی تعبیه شده بود و روی طاقچه قوطی کنسرو مانندی که فیتیله ایی از آن بیرون می آمد . داخل این قوطی روغن های گیاهی همچون ( مندآب) و بعدها نفت می ریختند .
این وسیله چون یک چراغ قوه کوچک ، جلو پای واردین را کمی روشن می کرد ، که در اصطلاح به آن (چراغ موشی) می‌گفتند.
علاوه بر چراغ موشی، در طاقچه ای که داخل حیاط قرار داشت، چراغ دیگری به نام ( چراغ فانوس ) یا (چراغ سیمی) که هنوز هم تا حدی معمول است.
((در قران کریم سوره ایی به نام ( تکاثر ) وجود دارد که در آن از کثرت طلبی عده ایی مذ مّت می کند که : ( وای برکثرت طلبان که جهت اثبات عظمت و بزرگی خود و خاندان خویش به سراغ گور اجداد خود می رفتند و آنها را می شمردند و از این طریق هر کس تعداد مرده بیشتری داشت بر کسان دیگر فخر میکرد !!!
حال قضیه همین چراغ فانوس است ، مرحوم مستوفی در کتاب (شرح زندگانی من ) چنین می نویسد که افراد برای اثبات بزرگی و اهمیت خود سعی میکردند وقتی شب از خانه بییرون میروند چراغ فانوس های بزرگی همراه ببرند و هر کس چراغ بزرگتری توسط نوکرها در جلو او میرفت ، احساس بزرگی بیشتری داشت !!! آری فقط احساس…))
جهت روشن کردن فضای اطاقهای نشیمن نوع دیگری از چراغ ها به نام (چراغ لامپا) یا (گِردسوز) استفاده میشد . این نوع چراغ ها، معمولاً کنار آینه بزرگی روی طاقچه که به ( آئینه قَد) شهرت داشت قرار میگرفت تا ضمن زیبا تر نشان دادن روشنایی و در امان بودن از شکستن ، نوربیشتری که نتیجه انعکاس نور لامپا بر آئینه بود رادر فضا بپراکند.
این آینه ، یادگار مراسم عروسی خانم خانه بود و حفظ آن برای خانمها ، ازاوجب واجبات به شمار می رفت، وعقیده برآن بود که خدای ناکرده، شکستن آن به هر دلیلی، میتواند لطمه بزرگی به بخت بانوی خانه وارد کند .
بعضا پارچه توری ، روی این آینه قرار داشت تا کارْ خرابی مگسها، بخت خانم را لکه دار ننماید.
البته آینه خانه مادربزرگ من ، به علت عدم پیشرفت صنعت شیشه گری و آینه سازی درآن زمان، فقط نام آینه داشت و تصویری مبهم و کج و مَعوج از فرد ارائه میداد.
لامپای دیگری، هم به جهت قرینه سازی و هم ، به جهت شبهایی که میهمان به خانه می آمد درطرف دیگر آینه می گذاشتند، و به علت اینکه اکثراً ،لامپای دومی خاموش بود، معمولاً یک عدد سیبِ گلاب، که هدیه زیارت امام رضا علیه السلام هم بود ، روی این لامپ قرار می دادند

چراغ دیگری به غیر از لامپ و فانوس در خانه افراد متوسط و بالا وجود داشت که به چراغ توری یاهمان زنبوری، معروف بود.
این چراغ ، با نور سفید و خیره کننده ای که داشت معمولاً جزء چراغ های شیک و مجلسی محسوب می‌شد و از آن در میهمانی ها استفاده می کردند.
مرحوم پدرم ، جریان جالبی را از این چراغ تعریف می کرد و آن اینکه در بعضی مراسم شبانه و روضه خوانیها ، به علت تاریکی کوچه ها عده‌ای ازمدعوین باچراغ فانوس و برخی برای خودنمایی، چراغ توری را با خود از خانه صاحب مجلس می آوردند.
فانوس بدستها، فتیله چراغ را پایین کشیده وآن را دَم در خانه گذاشته تا وقت رفتن با خود ببرند ، ولی کسانی که با چراغ توری می‌آمدند، آن را وارد مجلس کرده و روشن، روی طاقچه خانه میزبان میگذاشتند.
با توجه به اینکه این چراغ ، با گاز نفت فشرده شده در منبع زیرینش کار می کرد ، هر از چند گاهی برای تقویت روشنایی، احتیاج به چند تلمبه زدن داشت..
صاحب چراغ، وسط مجلس به بهانه اینکه فشار گاز کم شده ، از جا حرکت می‌کرد و چراغ خودش را که روی طاقچه بود ، تلمبه میزد تا به بقیه نشان دهد که این چراغ توری متعلق به اوست!
مرحوم پدر ،جریان دیگری هم از این چراغِ مایه پرستیژ و پُز، تعریف می‌کرد و می‌گفت:
ما چراغ توری داشتیم که جایش کنار لامپا بود و ندرتاً در شب های خاص، مثل مهمانی ها روشن میکردیم.
خواهرم(عمه من ) دختربچه ای بود، وتازه نماز بر او واجب شده بود.
یک روز ، تور سفید و خیره کننده چراغ ، نظر من را که پسر بچه ۵ یا ۶ ساله بودم جلب کرده بود.
در حالی که خواهرم مشغول نماز بود دستم را نزدیک بردم تا چراغ و تور آن را لمس کنم که وسط نماز خواهرم داد زد:
((جونُمَّرگ اگِر تورِش بِرِزَه ، نَنَه تور مُکوشَه))
جوانمرگ شده اگر تورش بریزد،مادر به شدت تو را تنبیه می کند!…

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *