حسینعلی راشد سخنور معاصر حسینعلى راشد، خطیب و عالم دینى معاصر یکی از سرشناس‌ترین خطبای معاصر ایران است. از بارزترین ویژگی‌هاى اخلاقى او، مناعت طبع، صداقت، نظم و تواضع بود او زاده ۱۲۸۴ در تربت حیدریه است راشد در ۱۳۱۰ به نجف رفت راشد در ۷ آبان ۱۳۵۹ در ۷۵ سالگى بر اثر سکته مغزى درگذشت و در قطعه ۸۳ بهشت زهرا به خاک سپرده شد. در روز خاکسپارى او غبار غربت و مظلومیت آشکار بود. (نوشته آقای محمود فاضلی در روز نامه سازندگی ۱۰/۸/۹۹ ص ۱۰)

حسینعلى راشد، خطیب و عالم دینى معاصر یکی از سرشناس‌ترین خطبای معاصر ایران است. از بارزترین ویژگی‌هاى اخلاقى او، مناعت طبع، صداقت، نظم و تواضع بود. متن سخنرانی‌هاى رادیویى راشد علاوه بر انتشار در برخى روزنامه‌ها، از جمله «اطلاعات و کوشش» در چند مجموعه به چاپ رسید. از راشد سه کتاب «دو فیلسوف شرق و غرب»، «فضیلت‌هاى فراموش شده» و «تفسیر قرآن» و همچنین مقالاتى در روزنامه‌هاى اطلاعات و ایران و مجلاتِ «مهر، شهربانى و ایران امروز» منتشر شده است.

 او زاده ۱۲۸۴ در تربت حیدریه است. در شانزده سالگى به مشهد می‌رود و ده سال از استادان برجسته و عالمان بزرگ آن شهر درس آموخت. او همچنین درباره موضوعات اجتماعى و ادبى و تاریخى، به ویژه تاریخ ادیان و مذاهب، به مطالعه پرداخت. راشد در ۱۳۱۰ به نجف رفت. هنوز چند ماهى از سکونتش در نجف نگذشته بود که به دلیل ناسازگارى آب وهوا سخت بیمار شد و به توصیه پزشکان ناگزیر به بازگشت شد.

 

ورود راشد به عرصه وعظ و خطابه

راشد در ۱۳۱۲ به شیراز رفت. از همانجا منبررفتن او آغاز شد و شخصیت او به عنوان یک خطیب شکل گرفت. به ویژه آن که اهالى شیراز از مجالس سخنرانى وى به گرمى استقبال کردند. در راه بازگشت، بنا به تقاضا و اصرار مردم اصفهان در آنجا ماند و حدود پانزده ماه در آن شهر به وعظ و خطابه پرداخت. به گفته خود او، به علتى نامعلوم، در آذر ۱۳۱۴ به‌مدت ۷۵ روز به دست مأموران حکومتى به زندان افتاد و پس از آن نیز تا ۱۳۱۶، در همان شهر تحت نظر و ممنوع‌المنبر بود. او از این رویداد چنین یاد می‌کند: «نزدیک به سه سال در اصفهان بودم. بى‌آنکه مرتکب جرمى شده باشم، چند ماهى مرا زندانى و پس از آن از شغل خود محروم کردند. در اثر فشار زیادى که بر این جانب وارد شد، مبتلا به یک نوع کسالت عصبى گشتم که همچنان باقى است و به قوّه حافظه‌ام زیان وارد آورد.» محمدجواد حجتی کرمانی سخنرانی راشد در کرمان را چنین به‌ یاد می‌آورد: «سخنرانی‌های آن مرح وم با استقبال زائد الوصف مردم رو به‌رو می‌شد به طوری که شبستان مسجد جامع و قسمتی از صحن مملو از جمعیت بود.»

راشد از ۱۳۱۶ تا پایان عمر در تهران ساکن شد. او نخست در چاپخانه مجلس، به فهرست‌نگارى و تصحیح متون در دست چاپ، اشتغال یافت. آنگاه در امتحان گزینش قضات شرکت کرد، ولى پس از قبولى، از این حرفه منصرف شد. به دنبال دعوت رادیو ایران از وى، نخستین بار شب‌هاى نهم تا یازدهم محرّم ۱۳۶۱ (اوایل بهمن ۱۳۲۰) سخنرانى او از رادیو پخش شد. سپس بر اثر استقبال فراوان شنوندگان، از ۱۶ بهمن ۱۳۲۰، سخنرانى‌های او شب‌هاى جمعه هرهفته و همچنین شب‌هاى سوگوارى از رادیو پخش می‌شد.

شیوایی سخنرانی به زبان ساده

راشد بیشتر در ماههاى محرّم، آن هم در مسجد شیخ عبدالحسین (مسجد ترک‌ها) و برخى از منازل به سخنرانى و موعظه مى‌پرداخت. روش وى در خطابه چنین بود که نخست به تحلیل، بررسى و تفسیر آیات مى‌پرداخت و سپس از احادیث، داستان‌ها و سروده‌هاى متناسب با موضوع منبر استفاده مى‌کرد و در پایان نیز با خواندن چند جمله عربى از مقاتل اصلى، روضه‌خوانى مى‌کرد.

در منبرهاى راشد مطالب دینى و مباحث قرآنى به شیوایى و به زبان ساده، بیان می‌شد. آرام و شمرده سخن می‌گفت. سخنرانی‌هاى او از برنامه‌هاى پرشنونده و آموزنده رادیو ایران بود. او نخستین روحانى و خطیبى بود که با رادیو ایران همکارى کرد و این همکارى چند دهه استمرار داشت. او خود در این زمینه می‌گوید: «در ایّام عاشوراى سال ۱۳۶۱ه.ق یعنى اوائل بهمن ۱۳۲۰، از این بنده دعوت شد که شب تاسوعا و عاشورا و یازدهم محرّم در «رادیو تهران» سخنرانى کنم. از این دعوت حُسن استقبال را کردم زیرا همیشه عقیده داشتم که باید در رادیو سخنرانى دینى هم باشد. خدا خواست و سخنرانى کردم و در آن سه شب مورد توجّه عموم واقع شد.»

در سال ۱۳۲۴ از راشد دعوت رسمى به عمل آمد تا در دانشگاه به تدریس بپردازد. لذا به جرگه استادان دانشگاهى وارد شد تا رسالت دینى خود را در عرصه «تعلیم» و «تربیت» انجام دهد. راشد در اوایل ۱۳۲۶، براى زیارت عتبات به عراق رفت و سپس به کشورهاى سوریه، لبنان، فلسطین و مصر سفر کرد. در ۱۳۲۹، براى معالجه به اروپا رفت و بیش از هفت ماه در فرانسه، انگلیس، آلمان، سوئیس و ایتالیا گذراند.

جایگاه مردمى راشد سبب شد که در ۱۳۳۰ به عنوان نماینده دوره هفدهم مجلس شوراى ملى بدون هیچ هزینه و شگرد تبلیغاتى از سوى اهالى تهران برگزیده شود. او فضاى سیاسى مجلس را مطابق با اهداف خود نیافت و اگرچه استعفا نکرد اما در مجلس حضور نیافت. او در زمینه مجلس در برخى از جلسات و گفت و گوهایش، چنین مى‌گفت: «از همان روزهاى اوّل قانون و آیین نامه‌ها را خواندم و خود را آماده کردم که خدمتى بکنم ولى پس از مدّتى دانستم این مجلس آن مجلسى نیست که در ذهن داشتم.»

راشد و مشارکت زنان در انتخابات مجلس

        یکی از حملات این دوره به راشد دیدگاه او در زمینه مشارکت زنان در انتخابات مجلس بود. حجتی کرمانی در خاطراتش می‌نویسد: «مرحوم راشد در انتخابات دوران مصدق با شجاعت و آزادمنشی تمام اعلام کرد که ما در مبانی فقهی دلیلی بر اینکه زن‌ها نمی‌توانند در انتخابات شرکت کنند نداریم. اما در فضای فکری روحانیت، مجامع دینی علیه ایشان تحریک شد و اعلامیه برضد ایشان صادر کردند و راشد در حوزه‌ها و مساجد و منابر  به شدت محکوم شد. چرا که برخلاف رایج و فتاوای فقها حرف زده بود.»

 مناصب دیگرى، از جمله وزارت معارف، نیز به راشد پیشنهاد شد، ولى او نپذیرفت. در ۲۹ تیر ۱۳۳۱ در پشتیبانى از نهضت ملى نفت بیانیه‌اى صادر کرد. از ۱۳۲۶ همزمان در مدرسه عالى سپهسالار (شهید مطهرى کنونى) و دانشکده علوم معقول و منقول دانشگاه تهران  به تدریس فقه و فلسفه اسلامى پرداخت. در ۱۳۴۲ که فعالیت‌هاى جدید آموزشى و پژوهشى دانشکده علوم معقول و منقول در هفت گروه آموزشى شکل گرفت، راشد به ریاست گروه فلسفه و حکمت اسلامى منصوب شد. در طول فعّالیت علمى خود شاگردان متعددى از جمله: دکتر مهدى محقّق، سیّدجعفر شهیدى، محمّدابراهیم آیتى بیرجندى، سیّدعلى موسوى بهبهانى، علیرضا فیض، سیّدجعفر سجّادى و شهید آیت‌الله مطهّری را پرورش داد.

شهید مطهّرى در رشته معقول «دانشکده علوم معقول و منقول» شرکت کرد و در امتحانات کتبى قبول شد. در جلسه امتحان شفاهى، آقاى راشد به ایشان چنین می‌گوید: آقاى مطهّرى! ما دیگران را با بحث‌هاى خودمان امتحان مى‌کنیم ولى شما را با یک بحث تفأّلى، امتحان مى‌کنیم. آنگاه کتاب «منظومه» ملاّ هادى سبزوارى را باز کرده و از آقاى مطهّرى سؤال مى‌کنند. ایشان نیز با تسلّط کامل، بحث را از «منظومه» به «اشارات» و از «اشارات» به «اسفار» برده و به تجزیه و شرح آن مى‌پردازند در اینجاست که آقاى راشد با شگفتى و لبخند به وى مى‌گوید: «صبر کن، ما از بیست بالاتر نداریم این، نمره بیست! حالا مطلب را ادامه بده تا ما استفاده کنیم». وقتى شهید مطهّرى مطالب توضیحى را به پایان مى‌رساند از سوى استادانِ ممتحن مورد تشویق قرار گرفته و آقاى راشد هم دوبار چنین مى‌فرماید: «واقعاً بهره بردم».

در روز عیدى که برخى از دانشجویان در منزل آقاى راشد حاضر بودند یکى از آنها سؤالى مطرح کرد. مرحوم راشد با اشاره به آقاى مطهّرى چنین فرمود:«استاد نشسته‌اند دیگر جاى من نیست!» شهید مطهّرى با کمال احترام و ادب، گفت:«آقاى راشد! من کجا و شما کجا!» وى نیز با کمال صداقت می‌گوید: «بى‌تعارف مى‌گویم، تو از من باسوادترى. من نمى‌دانستم تو این قدر باسوادى.»

 

ساده زیستی تا پایان عمر

راشد تا آخر عمرش از زندگى ساده و زاهدانه برخوردار بود. مرحوم جعفر شهیدى از ساده‌زیستی او چنین یاد می‌کند:«دغدغه دنیا و مادّیات را نداشت براى همین، در طول عمرش منزل مسکونى مناسبى به دست نیاورد. اگر آقاى راشد یک جواب آرى مى‌داد و یا سرى براى ثروتمندان و رجال دربارى تکان مى‌دادند و موافقت مى‌کردند که در مجالس ختم و روضه‌خوانى آنان منبر بروند، خانه‌ها برایش آماده مى‌کردند. عصر روزى که فردایش راشد به جوار حقّ رفت به عیادت آن مرحوم رفتم، نگاهم به اطراف خانه دوخته شد. شگفتا که پس از سى سال، اثاث خانه همان بود که در خانه کوچه مدرسه سپهسالار دیده بودم.»

فروزان‌فر استاد ادبیات وتاریخ ادبیات فارسی  نیز در این زمینه می‌گوید:«بدون اذن و اطّلاع آقاى راشد، مراتب فقر و سختى معیشت آقاى راشد را به شاه یادآورى کردم و گفتم: دریغ است که این خطیب مردمى در چنین وضعیتى باشد! شاه، مغرور و بى‌اعتنا پاسخ داد: خطیب ما که نیست! خطیب مردم است، همان‌ها به دادش برسند.»

سخنرانى راشد در رادیو نیز در ذهن عدّه‌اى همکارى با دستگاه ستم پیشه پهلوى تلقّى مى‌شد. اما گروهی دیگر براین باورند حضور راشد در رادیو را باید یکى از نعمت‌هاى الهى دانست چرا که با وجود تسلّط حکومت پهلوى و استعمارگران، گروه زیادى از مردم با شنیدن سخنان ایشان به سوى معنویت و صلاح، هدایت شدند. به جز راشد عالمان دیگرى هم از این رسانه برنامه‌هاى دینى اجرا مى‌کردند. هیچ‌گاه در منابر و مقالات خود زبان به تمجید و تعریف دولتمردان نگشود.

 او در ۱۳۴۵ بازنشسته شد و از آن پس تا دو سال پیش از فوتش، فقط به تدریس در مدرسه سپهسالار اشتغال داشت. در سال ۱۳۵۷ از این که سخنرانی‌هاى گذشته‌اش از رادیو پخش مى‌شد، بارها به مسؤولان رادیو و دیگران تلفن کرد تا از پخش آن خوددارى کنند. راشد در ۷ آبان ۱۳۵۹ در ۷۵ سالگى بر اثر سکته مغزى درگذشت و در قطعه ۸۳ بهشت زهرا به خاک سپرده شد. در روز خاکسپارى او غبار غربت و مظلومیت آشکار بود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *