واژه‌ها در ماتم کابل:تروریست‌ها دانشجویان را در دانشگاه کابل قتل عام کردند. کشتار کور. کشتار کین. در دانشگاه کابل موبایلی یافتند که کسی ۱۴۲ بار به فرزندش زنگ زده بود… آخر که دید پاسخی نمی‌دهد، این پیغام را نوشت: جان پدر کجاستی؟

واژه‌ها در ماتم کابلعکسی از حمله «تروریستی» به دانشگاه کابل

صدای گلوله‌های حمله «تروریستی» به دانشگاه کابل به سرعت از افغانستان تا ایران در گوش شاعران و نویسندگان پیچید و هر یک با کلمات خود در سوگ دانشجویان از دست‌رفته در این حمله نشستند.

به گزارش ایسنا، دانشگاه کابل هم‌زمان با مراسم گشایش سومین نمایشگاه کتاب ایران و افغانستان که قرار بود به مدت ۱۰ روز در دانشگاه کابل با حضور ۴۰ ناشر از افغانستان و ۴۰ ناشر از ایران برگزار شود در روز دوشنبه (۱۲ آبان‌ماه ۹۹) با حمله مسلحانه مواجه شد. این حمله به دانشگاه کابل تعدادی کشته و زخمی نیز به جا گذاشت. بر اساس آخرین آمارهای رسمی، شمار تلفات این حمله به ۲۲ کشته و شمار زخمی‌ها نیز به بیش از ۳۰ نفر رسیده است.

وزارت کشور افغانستان در آن روز اعلام کرد که هم‌زمان با حضور چندین مقام ارشد این کشور، مهاجمان مسلح به دانشگاه کابل حمله کردند.

پس از این حادثه، عموم کاربران فضای مجازی در افغانستان و ایران، با واکنش‌هایی اندوه خود را نسبت به آن ابراز کردند که از جمله‌ آن‌ها عده‌ای از شاعران و نویسندگان هستند.

ضیای رفعت، شاعر افغان و استاد ادبیات فارسی دانشگاه کابل که می‌گوید پیش‌تر مورد سوءقصد واقع شده و پلیس کابل بمب مغناطیسی کار گذاشته‌شده در موتور خودرو او را در خردادماه ۹۷ خنثی کرده در پی حمله مسلحانه به دانشگاه کابل نوشته است: «روی‌داد خونین دانش‌گاه کابل، تلاش‌های دوساله‌ی امریکا برای خوشنام‌سازی طالبان را برباد داد.»

همچنین محمدکاظم کاظمی، شاعر و پژوهشگر افغان ساکن ایران  با انتشار عکسی که در پی می‌آید نوشته است: «این تصویری از آرامگاه سیدجمال‌الدین افغانی در صحن دانشگاه کابل است. من در اینجا خیلی دوچرخه‌سواری کردم در نوجوانی، شاید سال ۱۳۶۰. با فریدون و جاوید پسران مرحوم غلام‌حیدر ساعی که با آنان قوم نزدیک بودیم، دوچرخه‌ها را برمی‌داشتیم و می‌رفتیم به محوطه دانشگاه کابل برای دوچرخه‌سواری. روی قسمت سیمانی دور آرامگاه می‌چرخیدیم و از راه‌های شیب‌دار کنار آن بالا و پایین می‌رفتیم. خانه ما نزدیک دانشگاه بود، شاید در ۱۰۰ متری آن، در جمال مینه.

همین حوض نزدیک آرامگاه آب داشت و در آن قورباغه‌هایی ریز شنا می‌کردند و گاهی از حوض بیرون می‌آمدند. یکی از آن‌ها جلو چشم من زیر چرخ دوچرخه جاوید شد. و من هنوز آن صحنه را به یاد دارم. هنوز ما جمع سه‌نفری را قاتل یک موجود بی‌گناه می‌دانم.

در این دانشگاه خواهرم مهری درس خواند، در دانشکده پزشکی. برادرم عبدالله درس خواند در دانشکده مهندسی. عبدالولی و شهلا فرزندان آقای ساعی درس خواندند و وحید، ثریا، ناهید و فرزانه فرزندان عمه‌ام درس خواندند. هم‌چنین عبدالحی و قیوم و جمیله و جلیله و دیگر دخترعموها. خلاصه نسلی از جوانان کشور در اینجا درس خواندند و اکنون آواره سرزمین‌های دیگرند و تقریباً هیچ‌یک نتوانستند از این آموخته‌هایشان استفاده کنند. من هم آرزو داشتم در همان دانشکده مهندسی درس بخوانم، همان که در زمین چمن جلو آن هم بارها فوتبال بازی کرده بودیم.

البته ناگفته نماند که بعضی جلادان مملکت هم در همان دانشگاه درس خواندند، هم کمونیست‌هایی که وقتی به قدرت رسیدند شمار عظیمی از مردم، از جمله هم‌دوره‌ها و استادان خودشان را به جوخه مرگ سپردند. و نیز در همان‌جا جمعی از رهبران مجاهدین ما درس خواندند و البته بعضی از آنان در خیانت و جنایت دست کمونیست‌ها را از پشت بستند. همه رفتند و دانشگاه ماند، با کتابخانه‌هایی غارت‌شده، ساختمان‌هایی متروک و بنای تیرخورده مقبره سیدجمال‌الدین، بعد از جنگ‌های داخلی مجاهدین. در جنگ‌های داخلی مجاهدین دانشگاه در خط مقدم جنگ‌ها بود و سنگر نظامیان.

از دهه هشتاد دانشگاه دوباره کانون علم‌اندوزی شد. امروز وقتی واقعه دردناک حمله جنایتکاران به دانشگاه رخ می‌دهد عکس‌ها را مرور می‌کنم. من دل این را نداشتم که کشته شدن یک جانور کوچک زیر چرخ دوچرخه را ببینم. حال با چه دلی این تصویرها را می‌بینم؟»

بهمن ساکی، شاعر و منتقد ادبی نیز با انتشار شعری از مریم جعفری‌آذرمانی نسبت به این حادثه تروریستی واکنش نشان داده که چنین است: «عریضه‌ای بنویسم برای پیر هرات/ که جز مصیبت و حنظل نمانده از ثمرات

شراب و خنده و سیبی نمانده روی درخت/ گرسنه‌خانه‌ ایمان پر است از نفرات

به جای محو شدن در مقام ابراهیم/ دخیل معجزه را بسته‌اند بر جمرات

تمام جمعیتِ معرفت رسید آخر/ به یأس و ترس و جنون و از این قبیل اثرات

زمان شهید شده، از تراکمِ شاعر/ زمین خراب شده، از تزاحمِ نظرات

و مُصحفی‌ست که ناخوانده مانده است هنوز/ اگرچه خطّ خطیرش نوشته از خطرات»

میرجلال‌الدین کزازی، شاهنامه‌پژوه، نویسنده و مترجم نیز در پی این حادثه شعری سروده که در پی می‌آید:

«فغانِ کابل

چندی‌ست که کابل به فغان آمده است/ در خانه‌ی دانش، این زمان، آمده است

 نَشْگِفت که فرهنگ و ادب هم‌اکنون/ از دشمنی و جنگ، به جان آمده است.

(۱۳۹۹/۸/۱۳)»

ضیاء قاسمی، شاعر افغان نیز با انتشار متنی که به ماجرای پیام «جان پدر کجاستی؟» برمی‌گردد نوشت: «روز خونین دانشگاه کابل»

همچنین میلاد عظیمی، مدرس دانشگاه و منتقد ادبی در مطلبی با عنوان «جان پدر کجاستی؟» نوشته است: «دلم نیامد از عکس‌های تلخ واقعه دانشگاه کابل بگذارم. این عکس را می‌گذارم. دخترکان بامیانی هستند که به مدرسه می‌روند. بامیان همان جایی است که طالبان تندیس‌های عظیم و کهن بودا را منفجر کردند. جای خالی تندیسه بودا را در پس‌زمینه عکس می‌بینید. عکاس یحیی آزادی است. گریه و خنده را در این عکس به‌هم آمیخته است. خنده‌اش خونی‌ست اشک‌آمیز. انگار می‌خواهد به آن تفکری که تندیس‌های تاریخی بودا را به‌مثابت بت منفجر کرد بگوید: ببین! دختران ما به مدرسه می‌روند و همین شکست تست.

تروریست‌ها دانشجویان را در دانشگاه کابل قتل عام کردند. کشتار کور. کشتار کین. در دانشگاه کابل موبایلی یافتند که کسی ۱۴۲ بار به فرزندش زنگ زده بود… آخر که دید پاسخی نمی‌دهد، این پیغام را نوشت: جان پدر کجاستی؟

دل بر گذر قافله لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است

دردا و دریغا که درین بازی خونین
بازیچه ایام دل آدمیان است

سایه می‌گفت آدمیزاد به غار برنمی‌گردد اما…

جان پدر کجاستی؟

پانوشت:
عکس را از کانال تلگرامی سیاحت‌نامه افغانستان برداشته‌ام.»

همچنین صفحه منتسب به محمدرضا شفیعی‌کدکنی با انتشار تصویر کارت دانشجویی یکی از دانشجویان از دست‌رفته در این حمله «تروریستی» و با هشتگ‌های «#افغانستان» و «#دانشگاه_کابل» با انتشار شعری از این شاعر و استاد دانشگاه نسبت به این حادثه واکنش نشان داده است. این شعر در ادامه می‌آید:
«ای زندگانِ خوبِ پس از مرگ
خونینه جامه‌های پریشانِ برگ‌برگ
در بارش تگرگ
آنان که جانتان را
از نور و شور و پویش و رویش سرشته‌اند!
تاریخ سرفراز شمایان به هر بهار
در گردش طبیعت تکرار می‌شود،
زیرا که سرگذشت شما را،
به کوه و دشت»

 همچنین سهراب سیرت، شاعر و روزنامه‌نگار افغان در واکنش به این حمله نوشته است: «به دشمنان دانش و آگاهی: حرف از سُنَن و آیه‌ و تفسیر زدید/ بر عقل و خرد چهار تکبیر زدید

از بس که عدوی روشنایی بودید/ خورشید دمِ پنجره را تیر زدید

غزل کابل از زمان نوشته شدنش در حدود چهار سال پیش، متاسفانه با مناسبت‌های مختلفی مرتبط شده است. پس از اتفاق ناگوار و دلخراش حمله به دانشجویان در دانشگاه کابل مریم کریمی عزیز این شعر را با احساس و زیبایی دکلمه کرده است تا حنجره‌ای برای فریاد یک درد مشترک باشد.

به امید روز و روزگاری که بالاخره تاریخ انقضای این غزل فرابرسد و با وضعیت کابل به کلی بیگانه باشد و فقط به عنوان دانسته شدن وضعیت پاره‌ای از تاریخ خوانده شود.»

بخشی از غزل کابل:

….

کابل منم کابل تویی کابل همه هستیم/ تنها نه تو در این میان قربان شدی کابل

از هر طرف با هر کسی در هر زمان که بود/ ویران شدی ویران شدی ویران شدی کابل

گفتم که دور از تو روم دل بر کَنم از تو/ در زیر زیر پوستم پنهان شدی کابل

هستی سراسر جانِ ما بودی تو «کابل جان»/ حالا چه شد که این‌همه «بی‌جان» شدی کابل

تعدادی از جوانان به یاد قربانیان این حمله در دروازه دانشگاه کابل شمع روشن کردند

انتهای پیام

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *