۱۰ سالگی بهار عربی ده سال پس از خیزشهای مردمی در جهان عرب ( محمود فاضلی روزنامه سازندگی ۷ دیماه ۹۹ ص ۱۰)
توسط کاظم خطیبی · دی ۱۰, ۱۳۹۹
۱۰ سال از وقوع «بهار عربی» در جهان عرب گذشت. در پی این قیامها، چهار حکومت تونس، مصر، لیبی و یمن سرنگون شدند و بحرین، اردن و تا حدی عربستان با مشکلات جدی روبهرو شده و سوریه دستخوش جنگ داخلی شد. «بهار عربی» ناشی از شعارهای مردم برای برخورداربودن از حقوق خود همچون«نان، آزادی و عدالت اجتماعی» بود. این ساختار سیاسی و اجتماعی زمانی متحول شد که تاثیرات اجتماعی وسیعی به همراه داشته باشد. بسیاری از سیاستمداران انتظار چنین رویدادهایی را در منطقه نداشتند، شورشها و خشونتهای وسیعی در بعضی از کشورهای عربی برپا شد، خونهایی که برزمین ریخته شد اما سرانجام بهار عربی به تدریج به زمستان تبدیل شد. اما اینکه این رویدادها تا چه میزان توانسته است روند جدیدی را در این کشورها حاکم کند و اینکه آیا خیزشهای دهه گذشته در خاورمیانه منجر به تغییراتی در منطقه شده است بسیاری با تردید به آن مینگرند. این خیزشها نشان داد مراکز قدرت شکستناپذیر نیستند و نویدبخش آیندهای بهتر برای مردم خواهد بود.
بهار عربی یا انقلاب؟
بسیاری معتقدند در رویدادهای کشورهای عربی اگرچه توده مردم برخاستند و موجب سقوط تعدادی از رهبران شدند اما نمیتوان این حوادث را انقلاب نامید. این رویدادها هرگز مشابه انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ میلادی نبوده است چرا که وقوع انقلاب مستلزم سرنگونی نظام سیاسی و نظم اجتماعی متقابل بوده اما ساختار سیاسی و نظم اجتماعی سابق همچنان به مانند گذشته بود و تغییرات اساسی صورت نگرفت.
آن گروه از افرادی که در این کشورها به خیابانها آمدند تا رژیم موجود را تغییر بدهند و با بیکاری مبارزه کنند اکثریت آنها از اقشار پائین و همچنین نیمه متوسط جامعه بودند. گروهی نیز که خواهان تغییرات سیاسی بودند بیشتر از طبقه متوسط و تحصیل کرده بودند که در شهرهای بزرگ زندگی میکردند. نقطه مشترک بین هر دوی این اقشار مبارزه با فساد مالی بود. مطالبات اقتصادی مردم یکی از نکات مهم در بهار عربی بود زیرا در آن زمان در کشورهای عربی یک تفاوت بالائی بین فقیر و غنی وجود داشت. علیرغم بهبود وضعیت اقتصادی ولی پدیده فقر و بیکاری بهویژه در بین جوانان در این کشورها همچنان بالا است.
بدتر شدن وضعیت اقتصادی پس از پایان تظاهرات و ایجاد دولت جدید در تونس و مصر، بخشی از تظاهرات کنندگان را به سوی مخالفت با دمکراسی سوق داد. آنها ارتباطی بین دمکراسی و آزادی با وضعیت معیشتی خود نمیدیدند. به همین خاطر این اقشار دو سال پس از آنکه دیکتاتور مصر را سرنگون کردند مجددا به خیابانها آمده تا دیکتاتور دیگری را جایگزین رژیم منتخب در انتخابات آزاد کنند. اگرچه مردم کشورهای عربی در واکنش به شرایط تلخ حاکم بر زندگیشان قیام کردند اما اغلب آنها یا با مشت آهنین دولتهای خود سرکوب شدند و در وضعیت زندگی آنها پس از ۱۰ سال تغییر زیادی دیده نمیشود.
تونس
۱۰ سال پس از خودسوزی و مرگ «محمد بوعزیزی» در تونس که آتش تحولات را در کشورهای خاورمیانه روشن کرد، میگذرد. مرگ دلخراش او که موجب دور جدید اعتراضات در پایتخت تونس و سقوط حکومت ۲۴ساله با مشت آهنین و فاسد «زینالعابدین بنعلی» مورد حمایت غرب پس از دههها حضور در قدرت شد. رویدادهای تونس پس از چند هفته تظاهرات سراسری و پس از کشتار ۳۳۱ نفر در کمتر از یک ماه به پیروزی رسید. حزب اسلامی نهضت، شاخه سیاسی اخوانالمسلمین نیز وارد طبقه حاکم شد. سازمانهای مدافع حقوق زنان، سندیکاهای کارگری، نویسندگان و روشنفکران تونسی که مخالفان عمده حکومت سرکوبگر پیشین بودند، نقشی فعالی در دوره انتقال قدرت و بهویژه تدوین قانون اساسی و مقررات برگزاری انتخابات داشتند. دموکراسی نوظهور تونس همچنان با وجود ادامه حیات با چالشهای جدی اقتصادی روبهرو است. در تونس امروز افراد نزدیک به رژیم سابق مجددا وارد میدان سیاست شدهاند. خیلیها بر این عقیدهاند که در رژیم سابق حداقل وضعیت معیشتی آنها بهتر بود.
مصر
قیام دمکراسی خواهی در سال ۲۰۱۱ در مصر شانس بزرگی برای یک آغاز نوین در سیاست بود. این امر فرصت بزرگی برای تساوی حقوق زن و مرد، برای مسلمانان و مسیحیان قبطی و ضمنا برای نظم جدیدی برای ارتش این کشور بود. مصر دومین کشوری بود که بهار عربی در زمستان ۲۰۱۱ به آن رسید. ارتش و استخبارات سازمانیافته چندین دهه دیکتاتوری حسنی مبارک تنها چند هفته در برابر معترضان خشمگین «میدان تحریر قاهره» دوام آورد. با وجود سرکوب و کشتار معترضان مصر، تقریبا یک ماه پس از انقلاب تونس با بیش از هزار کشته در کمتر از چهار هفته تظاهرات، به پیروزی رسید. حسنی مبارک از قدرت کنار گرفت و جای خود را به یک شورای انتقالی نظامی سپرد. به خطر افتادن ثبات در مصر، بدترشدن وضعیتی معیشتی مردم و ناکارآمدی سیاستمداران جدید ارتش را بر آن داشت تا وارد میدان سیاست شود.
محمد مرسی، نخستین رئیس جمهوری برگزیده اخوانالمسلمین در یک انتخابات آزاد، نماینده حزب آزادی و عدالت، بازوی سیاسی اخوانالمسلمین در ژوئن ۲۰۱۲ جای مبارک را گرفت. عمر این دولت منتخبِ اسلامگرا بیش از یک سال نبود. مخالفان پرشمار مرسی که عمدتا هواداران رژیم ساقط شده مبارک بودند، در سایه حمایت ارتش، دموکراسی در مصر را در نطفه خفه کردند. عبدالفتاح سیسی، رئیس ستاد مشترک ارتش، به سنت کودتاهای قرن بیستم، مرسی را از قدرت خلع و به زندان انداخت.
هواداران انقلاب فوریه ۲۰۱۱ در ژوئیه ۲۰۱۲ در خیابانهای قاهره و اسکندریه و در سایه سکوت اروپا و آمریکا قتل عام شدند. درگذشت مرسی در ۲۰۱۹ و در جریان محاکمه، محکومیت هیچ دولتی بهجز ترکیه را درپی نداشت. طنر تاریخ این است که در آستانه دهمین سالگرد بهار عربی عبدالفتاح سیسی، دیکتاتور مورد حمایت غرب در بیخبری رسانههای فرانسوی در کاخ الیزه «مدال شوالیه لژیون دونور»، بالاترین نشان دولتی جمهوری فرانسه را دریافت کرد!
بحرین
شهروندان شیعه امیرنشین بحرین، در راستای روند پیروزمند تظاهرات «مردم سرنگونی نظام را میخواهند» به مسافران قطار بهار عربی پیوستند. اما ماجرا در جزیره کوچک حاشیه جنوب خلیجفارس پیچیدهتر شد. پادشاهی آل خلیفه، ناتوان از سرکوب معترضان، از عربستان درخواست کمک کرد. ریاض که میدانست در صورت سقوط قریبالوقوع حکومت بحرین، این جزیره استراتژیک طبیعتا تحت نفوذ کامل ایران خواهد رفت، به سرعت وارد عمل شد و برای جمع کردن معترضان، حتی مجسمه میدان لولو در منامه را هم تخریب کرد. سرکوب شدید معترضان بحرین، محکومیت بینالمللی بزرگی را هم در پی نداشت.
لیبی
معمر قذافی، حاکم مطلق بیش از چهار دهه لیبی، هدف بعدی بهار عربی بود. او در لیبی قبائل مختلف را هم برای وفاداری به خود خریده بود. کشوری که بطور تاریخی به جنوب و شمال تقسیم میشود. سرکوب معترضان در این کشور شمال آفریقا آغاز شد و با دخالت ارتش و مسلح شدن بخشی از مخالفان، انقلاب شهری به جنگ داخلی تبدیل شد. شورای امنیت سازمان ملل، با چراغ سبز غیرمنتظره روسیه، با صدور دو قطعنامه در سال ۲۰۱۱، دخالت نظامی بشردوستانه برای حفظ جان شهروندان لیبیایی را تصویب کرد. فرانسه و انگلیس وارد میدان شدند و مواضع ارتشِ را در بیابانهای لیبی بمباران کردند. نزدیک به یک سال بعد سرهنگ قذافیِ و معتصم پنجمین پسرش در سرت، بدون برگزاری دادگاهی سلاخی شدند. هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه وقت آمریکا و بسیاری از رهبران جهان، از نابودی قذافی و حرکت لیبی در مسیر دموکراسی و حقوقبشر ابراز شادمانی کردند. نتیجه وضعیت جدید لیبی جنگ داخلی و فروپاشی این کشور و تقسیم لیبی میان خلیفه حفتر و فائز سراج بود.
یمن
بهار عربی در زمستان ۲۰۱۱ به یمن، فقیرترین کشور خاورمیانه رسید. بسیاری از شهروندان این جامعه غیر شهری خواستار تکرار فوری تجربه مصر و تونس و سرنگونی علی عبدلله صالح بودند. عربستان که پس از تجربه موفق سرکوب انقلاب در بحرین، اعتماد به نفس پیدا کرده بود، تلاش کرد تا در قامت رئیس شورای همکاری خلیجفارس، با مخالفان نهچندان منسجم، مذاکره کند و با جابهجایی آرام راس هرم قدرت، مانع ادامه اعتراضات شود. رئیس جمهوری یمن، یک سال پس از آغاز انقلاب قدرت را ترک کرد و جای خود را به منصور هادی داد. انقلاب یمن، با تضعیف دستگاه سرکوب دولتی، به حوثیها فرصت داد تا در اعتراض به گرانی، کمبود سوخت و ضعف در خدمات دولتی، در سپتامبر ۲۰۱۴ پایتخت را تصرف کنند. حوثیها پس از فرار هادی، شورای انقلاب تشکیل دادند و با عبدالله صالح، دشمن قسمخورده سابق متحد شدند. ریاض و متحدانش در مارس ۲۰۱۵ و با هدف سرنگونی برقآسای شورشیان حوثی به یمن حمله کردند. نتیجه این جنگ شش ساله، مرگ بیش از ۱۰۰ هزار نفر است. هزاران کودک یمنی که در طول جنگ چشم به جهان گشودند، اگر از بمبارانها جان سالم به در ببرند، باید در سالهای آغازین زندگی با خطر مرگ ناشی از بیماری و گرسنگی دست و پنچه نرم کنند.
سوریه
بهار عربی، دیرتر از دیگر نقاط جهان به سوریه رسید. انقلاب در این کشور، با شکل متفاوت دخالت خارجی، مسیر دیگری را در پیش گرفت. سوریه، همسایه اسرائیل بر سر قضیه جولان، همچنان با اسرائیل در حال جنگ است. عربستان و امارات، با وجود دشمنی خونی با اخوانالمسلمین، بر سر انقلاب سوریه با ترکیه و قطر و مصر همصدا شدند. سرکوب هفتههای نخست انقلاب در سوریه، که برخلاف مصر و تونس نه در پایتخت و شهرهای بزرگ، بلکه در حاشیههای فقیرنشین آغاز شد، بسیار کمتر از انقلابهای این دو کشور قربانی گرفت. برای دشمنان بشار اسد، چه در خاورمیانه و چه در اروپا، راهی جز مقاومت نبود. امروز هیچکدام از روسای دولتهای اروپایی که ۱۰ سال پیش خود را برای سقوط «قریبالوقوع دولت اسد» آماده میکردند، در قدرت حضور ندارند. سوریه پس از عراق به دومین خاستگاه داعش در جهان تبدیل شد.