مبانی فکری طالبان در افغانستان تا حدّی روشن است؛ اما باید در مواجهه با جهان و افغانستان جدیدی که آنان را در بر گرفته است، ببینیم چه اتفاقاتی روی خواهد داد و چه مواضعی خواهند گرفت. طالبان یک مساله بزرگ هم در غرب کشورشان دارند که برای ما و آنها خطیر است. آن مساله، تنظیم روابط با ایران و نظام جمهوری اسلامی است. ۴۳ سال حاکمیت در ایران، تجارب زیادی را به ما آموخته است، اما کمّ و کیف تفکرات و منازعاتی که عربستان در آنها مدخلیتی دارد، ولو در حواشی آن، باید با احتیاط داوری و بررسی شود. به عبارت روشنتر نمیتوان چشم بسته اعتماد و تائید کرد، مگر آنکه از جانب مقابل هم همین اندازه حسن نیت در کار آید.
اکنون دیپلماسی ایران در ارتباط با افغانستان مبتنی بر مسالمت و حسن نیت است. دست صلح به سوی ایشان دراز شده و حالا نوبت آنهاست تا به این دوستی پاسخ دهند و بدانند که ناامنی و امنیت، همچون کیفر یا پاداش در انتظار آنها و ماست. در انتظار منطقهای که به جای بهشت ثروت و آرامش و توسعه، به دوزخ فقر و جنگ و آوارگی بدل شده است و بخشهایی از آن ویرانههای عبرت انگیزی است که نباید به هیچ طریقی تکرار شود.
حجم درد و تباهی به نقطههای عجیبی رسیده و سرمایهها و ارزشهای دیرینه هم در حال اتمام و ته کشیدن است، بنا بر این یک راه بیشتر نداریم و آن صلح است و همزیستی برای کاهش آلام ملتها، و تلاش برای افزایش بهرهوری و تجارت در اقتصاد و بهبود زندگی و معیشت مردم در شهرها و روستاها. افغانستان در حال حاضر با هزاران مشکل ریز و درشت رو بروست و اگر به تاریخ ۲۰ سال اخیر بنگریم، ایران یک فرصت بی مانند و بی جایگزین است که علاوه بر تزریق سرمایه و پول و کالا و خدمات به افغانستان، پذیرای میلیونها تن از مردم رنجدیده و مهاجر هم بوده و هست.
این مزیت و این خدمات را نه همسایه جنوبی این کشور قادر است به آنها بدهد و نه همسایگان شمالی و شرقی؛ زیرا اشتراکات زبانی و فرهنگی و مراودات تاریخی و انسانی در سراسر ایران به یک کیش و عادت اخلاقی بدل شده است و بدون اغراق بهتر از دیگر کشورها با مهاجران و پناهجویان برخورد داشته ایم. این امر البته به معنای ندیدن مشکلات و برخی بی مهریها و کاستیها نیست، زیرا ما خود یک دهه اسیر جنگ تحمیلی و چند دهه درگیر تحریمهای اقتصادی سخت و ظالمانه بودهایم.
مهاجران افغانستان با پناهندگان فرق دارند. آنان به صورت طبیعی انتخاب کردهاند که به سوی ایران حرکت کنند. برای بسیاری از آنها ایران امنتر و ماندن یا گذر از آن مطمئنتر از دیگر کشورها و سرزمینهاست. حتی اگر ایران مقصد و مقصود مهاجران و خانوادههایشان نباشد، باز هم مسیر گذر امن و بهتری است و مردم ایران در تمام شهرها از قائنات و آق قلعه و ایرانشهر و زابل تا تهران و دیگر مناطق، در سایه منش ایرانی و تربیت انسانی و زبان مشترک دری با مردم کشور همسایه، به آنان تشریک مساعی کرده اند. باز هم تکرار میکنم که در شرایط سخت جنگ و تحریم و مشکلات طاقت فرسا و تنگنای اقتصادی، پناهجویان و مهاجران افغانستان در کنار ما و لابلای زندگی و اجتماعات ایرانیان حضور داشته و دارند.
با در نظر گرفتن این ملاحظات و توجه به این مسائل، چند پیشنهاد و چند نکته را باید عرض کنم و امیدوارم مسئولان و مدیرانی که تصمیمات عمده را در این زمینهها میگیرند به این دقایق بهتر بنگرند. اول اینکه وسایل ارتباط جمعی یک نعمت بزرگ برای عامه مردم و دفاع از خود و افشای زوایای پنهان و بی عدالتیهای خفی و مخفی است، اما برای کارگزاران و مسئولان و مأموران ممکن است یک بمب نهان باشد. مگر آنکه ملتزم به قانون و اخلاق باشند و در طریقت انسانی به منافع وطن و مصالح قانونی خدمت کنند. هر لحظه که میگذرد تبلیغات مبتنی بر فرستههای تصویری و صوتی و مکتوب در شبکههای اجتماعی گسترده و پیچیدهتر میشود و بهره وران هم مشغول اجرای برنامههای مختلف و نهان و ناشناخته تری هستند.
در مقابل اگر درست و قانونی و انسانی عمل شود، موج عظیمی به نفع ما و در جهت خنثی سازی زعارت و فعالیت دشمنانه ایجاد خواهد شد؛ در غیر این صورت با هیچ مخارجی نمیتوان جلو این جریان را سدّ کرد و از زهر آن مصون ماند.
موضوع دوم اقتصاد مهاجران است. پناهجویان حقوق و منابعی دارند و در پی امنیت مستعجل هستند اما مهاجران در پی کار و سرپناه جدید و بهتر تن به جادهها و سفرها داده اند. باید اقتصاد و صرفهای در حضور و کارشان باشد. تولیدات و خدمات و مهارتهای مهاجران باید مدیریت شود و به درستی گفتهاند اگر مهاجری خانواده داشته باشد و همراهش باشند امنتر و قابل اعتمادتر است. بازار کار ایران از خدمات تا کشاورزی و دیگر عرصهها میتواند هزینه و فایده این موج از مهاجرت را تنظیم و به سود اقتصاد و معیشت ایران مدیریت کند.
نباید همچون گذشته به حال خود رها و در جامعه به صورت سیّال و جوّال باشند و هیچ آماری از سود و زیان و مخارج و مداخلشان در کار نباشد. مدیریت جامعه شناسانه و علمی این معضل را از تهدیدی موقت و مداوم به فرصتی طولانی بدل میکند. با این حال جلب اعتماد و ساماندهی آنان از درون و بیرون، اولویت هرنوع مدیریت و برنامهای محسوب میشود.
سیاستهای جدید با استفاده از تجارب و الزامات مهاجرانی که سالها و دهههاست در ایران هستند یا بودهاند و به کار گیری برنامههای جدید، میتواند کمک کند تا افق مهاجرت به کلی عوض شود. همه ما آگاهیم که اصل بر این است تا مهاجران و پناهجویان افغانستان به موطن و میهن زادگاهشان بازگردند، اما اگر ناامنی یا حس عدم امنیت استمرار داشته باشد، ناگزیر از مواجهه با این موج خواهیم بود. آنچه توصیه و گفته میشود برای مدیریت در چنین وضع و صورتی است.