در اینکه تقسیمبندی دورههای ادبی، دوره مشروطه را باید دنباله ادبیات کلاسیک فارسی به شمار آوریم یا آن را به مثابه درآمدی بر ادبیات معاصر فارسی قلمداد کنیم، یا اینکه از اساس برای آن حساب جداگانهای باز کنیم، میان ادبیاتشناسان توافقی نیست. در اینجا بحث بر سر استقلال یا عدم استقلال ادبیات مشروطه نیست، بیشتر باید به این امر بپردازیم که ادبیات دهههای آخر حکومت ناصرالدینشاه تا اوایل عصر پهلوی، یعنی سالهای تکوین مبانی فکری مشروطه تا دو دهه پس از آن و مجموعاً حدود کمتر از نیم قرن ادب نزدیک به معاصر فارسی را به طور جداگانه بررسی کنیم. آغاز این ادبیات را زمانی باید به حساب آورد که جامعه ایرانی در پی آشنایی با فرهنگ و تمدن مغرب زمین، به فکر احیای حقوق از دسترفته خود در زمینه اجتماعی برآمد و به دنبال یک رشته قانونخواهیها و کشمکشهای سیاسی، سرانجام موفق شد نوع حکومت دلخواه خود را که در آن دوره، حکومت مشروطه بود، برگزیند.
ادبیات منسوب به این دوران که «ادبیات مشروطه» خوانده میشود، متعاقب آشنایی پیشگامان تجددخواه با مظاهر تمدن جدید و با افکار و آثار نویسندگان و متفکران سدههای ۱۸ و ۱۹ مغربزمین، تدریجاً شکل گرفت و با آزادیخواهی و قانونطلبی پابهپا پیش رفت. آشنایی با غرب و مظاهر تمدن نوین که از زمان جنگهای روسیه تزاری با ایران در عهد حکومت فتحعلی شاه آغاز شده بود، تا اواسط حکومت ناصرالدین شاه پیامد ادبی خاصی که حاکی از تحولی عمده باشد، به همراه نداشت؛ اما پس از آن، پدیدههای فرهنگی تازهای مانند چاپ و روزنامهنگاری که پیش از آن بروز و نمودی جدی نداشت، در روشن کردن اذهان ادیبان و ایجاد تقاضاهای جدید مانند آزادی و قانون مؤثر بود.
با انتشار روزنامه و تأسیس دارالفنون
(۱۲۶۸ق ر ۱۸۵۱م) روند آشنایی ایران با جهان نوین رو به شتاب نهاد. رواج ترجمه به عنوان یک امر فرهنگی مهم و ترجمه آثار مهمی چون تاریخ «پطرکبیر»، «شارل دوازدهم» و «اسکندر مقدونی» همگی از ولتر، و رمانهای تاریخی و علمی مانند «سه تفنگدار»، «کنت مونت کریستو» و «لویی چهاردهم» از الکساندر دوما، «تلماک» از فنلن، «روبنسون کروزوئه» از دانیل دوفو، «مسافرتهای گالیور» از جاناتان سویفت و بالاخره «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» اثر جیمز موریه به ترجمه میرزاحبیب اصفهانی، راه را برای آشنایی با بسیاری از مسائل مربوط به زندگی مغرب زمین باز کرد و سرانجام به شکلگیری حلقههای روشنفکری در ایران منتهی شد.
از دهههای پایانی سده سیزدهمر نوزدهم پای تجددخواهی به ادبیات هم باز شد و نویسندگان پیشگام با نقد سنتیهای ادبی گذشته، ضرورت تحول در ادبیات دیرین فارسی را خاطرنشان میکردند و ادبیات نوین مشروطه با ایدهها و نظریههای متفاوت با گذشته، از اینجا شکل گرفت. در این مسیر از کوششهای نویسندگانی مانند میرزافتحعلی آخوندزاده (متوفای ۱۲۹۵ر۱۸۷۸)، میرزا ملکم خان (م۱۳۲۶ر۱۹۰۸)، میرزا آقاخان کرمانی (م۱۳۱۴ر۱۸۹۶)، زینالعابدین مراغهای (م ۱۳۲۸ر۱۹۱۰) و عبدالرحیم طالبوف باید یاد کرد که در واقع با نظریه نوینی که در ادبیات مطرح کردند، با تکیه بر دو اصل سادهنویسی، بر ورود تفکر فلسفه اثباتی غرب در ادب فارسی نیز تأکید داشتند. به این ترتیب مقارن با اوجگیری نهضت مشروطه در ایران، ادبیات نوینی پا به عرصه وجود گذاشت که به دلیل مشخصههایی که داشت، بعدها به «ادبیات مشروطه» نامبردار شد.
اهمیت نثر
در ادبیات مشروطه نثر هم مانند شعر و شاید بیشتر از آن اهمیت پیدا کرد. پیدا شدن انواع جدید نثر مثل متون ترجمه، داستان، ادبیات روزنامهای، رمانهای تاریخی و مانند اینها، اهمیت نثر را در این دوره بیشتر کرد. شیوهای که در نثر سنتی فارسی به قائممقام فراهانی (۱۲۵۲ر۱۸۳۶) ختم میشد، یعنی نثر منشیانه و ادبی تقریباً با «منشآت» قائممقام راه تازهای در پیش گرفت که بنای آن بر سادگی و پرهیز از پیرایههای ادبی بود. این خصلت با فن ترجمه و روزنامهنویسی سازگاری بیشتری داشت و به علت حجم بالای این آثار در دوره قاجاری، با سرعت رو به گسترش نهاد و در آثار کسانی مانند محمدتقی خان سپهر ملقب به «لسانالملک» (۱۲۹۷ر۱۸۸۰) و رضاقلیخان هدایت (۱۲۸۸ر۱۸۷۱) دنبال شد. با این حال نثر امثال سپهر و هدایت را شاید نتوان به دوره مشروطه نسبت داد، هرچند که به عنوان بستر و زمینه پیدایی نثر این دوره قابل ذکر است.
سادگی زبان و نزدیکی آن به گفتار، از طریق راهیابی اصطلاحات و واژگان گفتاری به نثر ـ که روزنامهنویسی و ترجمه مروج آن بودند ـ از ویژگیهای بارز این نثر به حساب آمده است. رواج مقاله و گزارشنویسی به شیوه فرنگی آن، بر این جریان تأثیر گذاشت و سادهنویسی را بیش از پیش ترویج کرد. به این ترتیب راه بر نثر ساده آثار و نوشتههایی از قبیل: «مسالک المحسنین» و «کتاب احمد طالبوف» یا «سیاحتنامه ابراهیمبیک» اثر حاج زینالعابدین مراغهای ـ که هر سه از کتابهای تأثیرگذار در اندیشه و زبان عصر مشروطه بودند ـ هموار شد؛ به ویژه که پیش از آن زبان نرم و داستانی فارسی در کتابهای دیگری از قبیل: «هزار و یک شب» عبداللطیف طسوجی و «امیر ارسلان نامدار» اثر نقیبالممالک نیز تجربه شده بود.
سفرنامه و خاطرهنویسی هم از رهاوردهای ادبی دوره قاجاری و آستانه ادبیات مشروطه است. سفرنامههای ناصرالدینشاه یعنی «سفرنامه فرنگستان» و همچنین «سرگذشت سفر مکه» امینالدوله، روزنامه «خاطرات اعتمادالسلطنه» و «خاطرات حاج سیاح» از این قبیل است.
از رهاوردهای دیگر ادبی این دوره، نمایشنامهنویسی به شیوه جدید است که پیش از آن با ترجمه آثار مولیر (م۱۶۷۳) و کارهای میرزافتحعلی آخوندزاده آغاز شد و با آثاری نظیر «بقال بازی در حضور» منسوب به اعتمادالسلطنه و نمایشنامههای میرزاآقا تبریزی و ملکمخان دنبال گردید. نمایشنامهنویسی که در این دوره با اقبال مواجه شده بود، پس از استقرار مشروطه با آثار کسانی مانند مرتضی قلیخان مؤیدالممالک فکری (۱۳۳۷ر۱۹۱۹) و احمد کمالالوزراء (۱۳۰۹ر۱۸۹۲) ادامه پیدا میکرد و زمینه برای پدیدآمدن آثار جدیتر و فنیتری نظیر «جعفرخان از فرنگ آمده» حسن مقدم که در واقع باید در زمره نخستین آثار نمایشی فارسی به سبک کاملاً جدید و در زمره ادبیات معاصر فارسی بررسی شود، فراهم آمد.
از دیگر رهاوردهای ادبی این دوره، رو آمدن هنر طنزنویسی و گسترش آن است. این فن که از گذشتههای دور در ادب فارسی به شکلی کاملاً فنی و تخصصی برای خواص ادامه داشت، در این دوره به هنری عام و مردمی بدل شد و سر از روزنامهها درآورد و به همین دلیل توانست تأثیر شگرفی بر جریانهای سیاسی و فرهنگی عصر مشروطه بگذارد. بیگمان در این هنر باید «چرند و پرند» دهخدا را که در روزنامه «صوراسرافیل» منتشر میشد و همچنین طنزهای منظوم سید اشرفالدین گیلانی را که در روزنامه «نسیم شمال» رشت انتشار مییافت، در صدر همه مورد توجه قرار داد.
با گسترش اقدامات ادبی و فرهنگی که در آستانه نهضت مشروطه صورت گرفت و حرکتهای ترقیخواهانهای که امیرکبیر آغاز کرده بود، چهره فرهنگی جامعه ایرانی کاملاً تغییر کرد و برای تحول به یک مرحله نوین اجتماعی آماده شد؛ بهویژه که گروهی از تحصیلکردگان دارالفنون و فرنگرفتگان به صورتهای مختلف به جریان نوگرایی اجتماعی و فرهنگی دامن میزدند و ضرورت آشنایی مردم را با پدیدههای نو و مظاهر فرهنگ جهانی که با شتاب رو در ترقی داشت، بیش از پیش یادآوری میکردند.
روشنفکران و علما
گروه روشنگران به دو دسته کوشندگان داخل و خارج تقسیم میشدند: از گروه کوشندگان داخلی رضا قلیخان هدایت، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه (معروف به صنیعالدوله)، محمدطاهر میرزا، میرزا علی اصغرخان امینالدوله، یوسف خان مستشارالدوله و از گروه کوشندگان خارج از کشور که اغلب ناگزیر از جلای وطن شده بودند و فعالیتهای سیاسی و روشنگرانه خود را در خارج از مرزهای ایران ادامه میدادند، از عبدالرحیم طالبوف، حاج زینالعابدین مراغهای، میرزا ملک خان صاحب رسالههای انتقادی و مدیران روزنامه قانون، آخوندزاده نمایشنامهنویس و انتقادگر معروف و بالاخره سید جمالالدین اسدآبادی و شاگردش میرزا آقاخان کرمانی باید نام برد.
تأثیر علمای شیعه در حرکتهای اجتماعی عصر اول قاجاری بهویژه با نظارتی که بر جناحهای مذهبی و تودههای مردم از جمله بازاریان به عنوان گردانندگان چرخ اقتصاد کشور داشتند، تقریباً مسلم بود. اگر کوششهای کسانی مثل سیدجمال، با پیام فراگیری که در جهت دعوت کلیه ملتهای مسلمان به اتحاد اسلامی داشت، و مقاومت میرزای شیرازی در واقعه رژی (تحریم تنباکو) در زمان ناصرالدین شاه را هم بر این بیفزاییم، میتوان به تأثیر نیروهای مذهبی بیشتر پی برد. با این همه به نظر میرسد نهضت مشروطه پیش از آنکه پختگی لازم را پیدا کند، قدری زودتر از موعد به ثمر رسید و از همان آغاز با تندباد استبداد روبرو گردید. مظفرالدین شاه کمی پس از امضای فرمان مشروطه (۱۳۲۴قر ۱۹۰۶) به سال ۱۳۲۶ درگذشت و پسر مستبدش محمدعلی شاه که به حکومت روسیه وابسته بود، به جای وی نشست و اندکی بعد با مشروطه سر ناسازگاری گذاشت، به طوری که انقلابیون ناگزیر شدند با وی به معارضه برخیزند و او را از سلطنت خلع کنند و پسر نوجوانش احمدمیرزا را به جای او به حکومت بردارند. عصر کشاکش سیاسی و زورآزمایی ملت با دولت برای رسیدن به آزادی و قانون را بعدها «عصربیداری» نام نهادند.
ادبیات عصر بیداری
مرحله تحولی که شعر و ادب عصربیداری پشت سر گذاشت، در همه دورههای تاریخ ادبیات فارسی بیسابقه بود. پیش از آن تغییراتی در همه شئون فرهنگی و اجتماعی روی داده بود. مردم به پارهای آزادیها دست یافته بودند، سواد و دانش اجتماعی عمومیت یافته و مردم حقوق سیاسی و اجتماعی خود را درک کرده بودند. این اصل هم برای اکثریت مردم و هم برای حاکمیت سیاسی جامعه پذیرفته شده بود که لازم است مردم بر سرنوشت خود حاکم باشند؛ از این پس همه چیز به نوعی با جامعه و مردم ارتباط پیدا میکرد. بنابراین ادبیات هم مثل دیگر مظاهر اندیشه و فرهنگ به مردم روی آورد و انعکاس ارزشهای اجتماعی را وجهه همت قرار داد. روی این اصل از شعر و ادب این دوره دیگر نه به عنوان پدیدهای تجملی و منحصر به گروههای بالای حاکم و افراد محدود، بلکه همچون امری مردمی و متعلق به گروههای وسیع جامعه باید سخن گفت که به جای ارتباط مستقیم با دربار و گروههای بالای اجتماع، از طریق مطبوعات متعدد و رنگارنگ با محتوای سیاسی و انقلابی مورد علاقه همگان، مخاطبان خود را در گوشه و کنار شهرستانها و حتی روستاهای کشور پیدا کرد.
ویژگیهای ادبیات دوره بیداری را در چند مورد زیر میتوان خلاصه کرد:
ـ از نظر کارکرد و دایره شمول، ادب این دوره عمومیت یافته و به عنوان زبان برنده نهضت در اختیار مطبوعات قرار گرفته است.
ـ جهانشناسی ادیبان با الهام از مقتضیات جهانی دگرگون شده و از کلینگری و ذهنیت، به جزئیبینی و عینیت گراییده است.
ـ از نظر ساخت فنی، یعنی زبان و موسیقی، مخصوصاً شعر بیداری دو مسیر مجزا و نسبتاً متفاوت را در پیش گرفته است: گروهی مانند ادیبالممالک فراهانی و محمدتقی ملکالشعرا بهار با آگاهی لازم پیوند تام و تمام خود را با سنتهای ادبی گذشته استوار نگه داشتند و گروهی مانند میرزاده عشقی، سید اشرفالدین گیلانی و عارف قزوینی که ذاتاً با ادب دیرین فارسی انس چندانی نداشتند، زبان کوچه و بازار را برگزیدند و با صمیمیتی که در این طریق از خود نشان دادند، از قبول موقت همگانی هم برخوردار شدند.
ـ زبان کوچه و بازار، واژگان خاص خود را طلب میکرد. از این رو بهویژه در شعر گروه دوم، واژهها و تعبیرات و آهنگ و موسیقی عوامانهای راه یافت که پیش از آن، یا حتی در بخش مهمی از اشعار گروه اول، تصور آن چندان آسان به نظر نمیآمد. این گرایش راه را برای ورود واژههای مستحدث اروپایی به زبان فارسی هموار کرد.
ـ تخیل و قالبهای شعری بیش و کم بیتغییر ماند. نمونه تخیلهای تازه را در پارهای از اشعار عشقی مانند «سه تابلو مریم»، تا حدی میتوان دید. تقید به قالبهای کهن در شعر ادیب و بهار بیشتر و در گروه دوم کمتر به چشم میخورد.
ـ تغییرات محتوایی و درونمایهای هم پا به پای زمان پیش رفت. آن روزها دیگر نه تنها روزگار ستایش و توصیف قراردادی پدیدههای اجتماعی به سر آمده بود، بلکه مضامین کلی و ذهنی و اخلاقیات انتزاعی و عارفانهسرایی و غزلگویی هم خریداری نداشت و به موازات حضور روزافزون مردم در صحنه سیاست و اجتماع، در عرصه ادب نیز مضامین و اندیشههای تازهای رخ مینمود که بیشتر از تحولات و دستاوردهای اجتماعی نهضت مشروطه الهام میگرفت.
از نظر درونمایه نیز در شعر فارسی عصر بیداری تحولاتی رخ نموده بود که میتوان در چند مورد زیر خلاصه کرد:
۱ـ آزادی، که در اینجا تقریباً به مفهوم دمکراسی غربی نزدیک میشد. کلمه «آزادی» در فرهنگ گذشته ایران به این معنی به کار نمیرفت و بیشتر مرادف با «حریّت» و «اختیار» و یا نقیض جبر و اسارت بود.
۲ـ قانون، که همه تلاش مشروطهخواهان برای استقرار و حاکمیت قانون بود. بنا بر این اصل، یکی از عمدهترین مطالبات مردم و ادیبان در روزگار مشروطه همین قانونخواهی بود.
۳ـ وطن، به معنای سرزمینی که مردمانی با مشترکات قومی، زبانی و فرهنگی در آن زندگی میکنند، مفهوم تازهای بود که از عصر مشروطه برای مردم ایران معنی پیدا کرد. قبل از آن، وطن بیشتر به معنی زادبوم و سرزمینی بود که شخص در آن پرورش یافته بود.
۴ـ تعلیم و تربیت نوین و لزوم تعمیم آن به زن و مرد، موضوعی بود که در ادبیات این دوره مطرح شده است و بهویژه با ظهور صنعت چاپ و نشر و همگانی شدن مطبوعات، نیاز به آن بیشتر احساس میشد.
۵ ـ توجه به علوم و فنون جدید، که در واقع از ضرورتهای اجتماعی و فرهنگی دورههای پیشین نشأت میگرفت.
۶ـ تأثیر فرهنگ غربی، که بسیار کمرنگ و در آغاز به واگوکردن واژهها و الفاظ محدود بود، بعدها پررنگتر شد و کمکم به مرحله اخذ و اقتباس از مفاهیم فرهنگی غرب و واژهها و اصطلاحات مرتبط با مسیحیت هم نزدیک گردید.
۷ـ فقدان علاقه و اعتقاد به مفاهیم ذهنی، و از آن جمله کلینگری اخلاقی که تا حدودی ناشی از نوع نگاه غربی بود. بنابراین از توجه به مضامین عرفانی و باورهای متافیزیکی و مفاهیم دینی کمکم کاسته شد و جای آن را توجه به مفاهیم این جهانی و غیردینی (سکولار) گرفت
توجه به مردم و تودههای اجتماعی یکی از ویژگیهای شعر و ادب عصر مشروطه بود؛ بدینسان شعر هم از نظر مفهوم و هم از نظر زبان و قالب و حتی تخیل به صورتی درآمد که میتوانست پیام شاعر را به عامه مردم منتقل کند. هرچند این ویژگی در شعر گروه ادبا و سنتگرایان مانند بهار و ادیب و برخی دیگر از ادیبان دوره قبل مانند ادیب پیشاوری و ادیب نیشابوری، میرزاحبیب خراسانی و شوریده شیرازی کمتر محسوس است. این امر و اشتیاق برخی از شاعران برای انعکاس خواستهها و نیازهای تودههای مردم و آشنایی و ارتباط گروهی از ایرانیان با جریانهای ادبی و اجتماعی در آستانه انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، سبب شد که شاخهای از ادبیات به ویژه در شعر فارسی عصر بیداری، نیازها و محرومیتهای تودههای مردم را موضوع اصلی خود قرار دهد و به دفاع از حقوق محرومان و رنجبران برخیزد. از این ویژگی، یا به عبارت بهتر، از شاخهای که این ویژگی را بیشتر در خود منعکس میکرد، به «ادبیات کارگری» یاد میکنیم که به خصوص کسانی مانند فرخی یزدی، ابوالقاسم لاهوتی و محمدعلی افراشته علاقه و اعتقاد بیشتری بدان نشان دادهاند.
شهرها و مراکز مهم ادبی شعر ملی مشروطه که با طرفداری از آزادی و با چهرهای ضد استبدادی به میدان آمد، از طریق مطبوعات و روزنامهها در خدمت مردم قرار گرفت و به انعکاس آرمانهای ملی آنان روی آورد. تقریباً از همان آغاز روی کار آمدن دولت قاجار، تهران به عنوان پایتخت به صورت مهمترین مرکز جنب و جوش ادبی مملکت درآمده بود. در عصر بیداری هم، به دلیل آنکه بیشترین فعالیتهای سیاسی و مطبوعاتی در تهران متمرکز شده بود، شعر و ادب هم حوزه جغرافیایی خود را بیشتر به تهران منحصر میدید؛ بهتر بگوییم، از آنجا به شهرستانها منعکس میشد. حتی بیشتر خوانندگان روزنامه معروف نسیم شمال که در رشت منتشر میشد، اهالی پایتخت بودند.
بعد از تهران، بازار سیاست و مطبوعات در تبریز از همه جا گرمتر بود، بیشتر شاید به این دلیل که اولاً تبریز بر سر راه اروپا قرار داشت و تازهترین اخبار و اطلاعات که از استانبول و کشورهای غربی میرسید، ابتدا در این شهر و بعد در تهران منتشر میشد؛ ثانیاً موقعیت جغرافیایی و وضعیت این شهر به لحاظ همسایه بودن با ترکزبانان کشورهای ترکیه و جمهوری آذربایجان، به عنوان مقر ولیعهدان قاجاری و در واقع به عنوان پایتخت دوم کشور انتخاب شده بود و همین امر سبب گردیده بود که در این شهر جنب و جوش فکری و سیاسی بیشتری پدید آید، کما اینکه وقتی محمدعلی شاه بر تهران مسلط شد و دوران استبداد صغیر آغاز گردید، تبریزیان به رهبری ستارخان و باقرخان و با یاری مجاهدان گیلان و بختیاری توانستند موجبات رهایی پایتخت را از چنگال استبداد فراهم آورند. بعد از تبریز، رشت و اصفهان و مشهد و شیراز هم در مرتبههای بعدی به عنوان مراکز جنب و جوش ادبی مطرح بودند.
*کلیات تاریخ ادبیات فارسی (انتشارات سمت)