ادب و شعر مشروطیت(دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی – بخش چهارم و پایانی)

 

 


آنچه بهار ـ البته در سالهای آخر عمرش ـ در «هدیه باکو» توصیف کرده است، از نوعی شیفتگی او نسبت به محیط زندگی سوسیالیستی آن سالها خبر می‌دهد؛ اگرچه در آن شعر، بهار چنان شیفته عوامل ملّی و وحدت فرهنگ و تبار مردم «آبشوران کهن» با ایرانیان این سوی اَرَس می‌شود که توصیفش درباره جنبه‌های سوسیالیسم، تحت‌الشعاع آن اندیشه‌ها قرار می‌گیرد؛ امّا او همواره در آرزوی روزی بوده است که در آن «فقر و غنا» هر دو از میان برخیزد:
چون فقر و غنا هر دو شد زگیتی
و آمد هنر و علم و شادخواری
بس معجزه‌ها بین به رغم آن کو
گوید: عظمت نیست اختیاری
فرّخی تمام عمرش را در راه این آرمان سپری کرد و جان خود را در حقیقت بر سر این آرزو گذاشت:
«توده» را با «جنگ صنفی» آشنا باید نمود.
و ابوالقاسم لاهوتی همه عمر آواره زیست که در ستایش این آرزو بتواند شعر بسراید و همه شعرهای او، غیرمستقیم در خدمت این اندیشه است، به جز بعضی عاشقانه‌هایش. عارف و عشقی بدون اینکه درک درستی از سوسیالیسم داشته باشند، به گونه‌ای احساساتی دم از نوعی مزدکی‌گری و سوسیالیسم می‌زنند. تمایز لاهوتی و فرّخی، از دیگر شاعرانی که در این دوره دم از سوسیالیسم زده‌اند، در این است که آن دو شاعر، این مکتب اقتصادی و سیاسی را، تا حدودی، با جزئیات و دقایق درک کرده بودند و دارای نوعی جهان‌بینی سوسیالیستی بوده‌اند.
ستیز با جهانخوارگان
از دیگر مسائلی که زمان مشروطیت و فضای مشروطیت بر شعر فارسی افزوده است، نگاهی است که به مسأله استعمار و جهانخواری امپریالیسم دارد. ضرورت تاریخ و نوع تلقّی شاعران این دوره از شعر، که بیشتر جویای صراحت و رویارویی مستقیم با مسائل‌اند، سبب شده است که یکی از مهمترین موضوعات این دوره شعر فارسی، مسأله امپریالیسم باشد.
شاعران این دوره، گاه این مسأله را از رهگذر پیوندی که با مسائل ایران دارد، مورد بررسی قرار داده‌اند و گاه از یک منظر عام. غالبا استعمار روس و انگلیس و تجاوزطلبی این دو قدرت قرن نوزدهم، شاعران را به پرخاشگری با یکی از این دو و گاه با هر دو، واداشته است. ایرج در یک تمثیل ساده که مضمون آن را از عربی گرفته است،‌ گفته:
گویند که انگلیس با روس
عهدی بسته‌ست تازه امسال
کاندر پلتیک هم در ایران
زین پس نکنند هیچ اهمال
افسوس که کافیان این ملک
بنشسته و فارغند ازین حال
کز صلح میان گربه و موش
بر باد رود دکان بقال
و سید اشرف،‌ با همان سادگی و نگاه طبیعی‌اش، از گرایش‌های سیاسی رجال ایران عصر مشروطیت که جمعی هوادار آلمان بوده‌اند و گروهی طرفدار روس و عده‌ای متّکی به انگلستان،‌ از کلمه phi(فیل) به معنی «دوستدار» استفاده کرده و گفته است:
خاک ایران شده ویران ز سه «فیل»
رو سوفیل، آنگلوفیل، آلمان فیل
در داستان قرارداد تقسیم ایران که وثوق‌الدوله را عامل آن شناخته‌اند، خشم و هیاهوی طبقات مردم ایران به اوج رسید و کمتر شاعری است که در آن قضیه، خاموش مانده باشد. حتی شاعر غیرسیاسی و حاشیه‌نشینی مانند ادیب نیشابوری هم در گوشه مدرسه نواب مشهد، خاموش ننشست و گفت:
که گمان داشت که بنگاه فریدونی را
از چپ و راست کند دشمن چونین تقسیم
بر روی هم بیشترین دشمنی با انگلیس و در مرحله دوم با روس بوده است و شاعری که از آلمان بد گفته باشد، تقریبا وجود نداشته است. آلمان دوستی جمعی از شاعران، از قبیل ادیب پیشاوری، بیشتر «لا لحب علی بل لبغض معاویه» است و دوستی آلمان را سپری در برابر تجاوزطلبی‌های بیشرمانه انگلیس و روس قرار داده‌اند. خشم شاعران ایران نسبت به روسیه، علاوه بر غصب سرزمین‌های پهناوری از ایران، عامل دیگری هم داشت و آن جسارت دولت تزاری در به توپ بستن حرم حضرت رضا(ع) در مشهد بود و اغلب شاعرانی که دارای گرایش‌های دینی بوده‌اند،‌ از قبیل ادیب‌الممالک، بهار، سیداشرف، شعرهای بسیاری درین‌باره سروده‌اند و این مسأله، از آنجا که با عواطف عامه مردم به گونه‌ای محسوس و ملموس مرتبط می‌شده است، انعکاس ژرف‌تری داشته و ظاهرا هر کدام از شاعران آن عصر، از مشهور و گمنام، درین‌باره شعرهایی دارند. حمله به امپریالیسم و جنگ بارگی آن غالبا به انتقاد از تمدن جدید کشیده می‌شود و شاعران، نیش حمله را متوجه نفس این تمدن می‌کنند، چنان که سید‌اشرف می‌گوید:
هست معنای تمدن گوئیا خون ریختن
یا که جمعی بی‌گناهان را به دار آویختن
یا که شهری را چپاول کردن و بگریختن
این تمدن زود زردک را چغندر می‌کند
ریخشند دردمندان فیل را خر می‌کند
ایها الشیخ‌المعظّم! خاک هندوستان چه شد؟
در شمال غربمان قفقاز و داغستان چه شد؟
در جنوب شرقمان دشت بلوچستان چه شد؟
الجزایر را مراکش خاک بر سر می‌کند
ریشخند دردمندان فیل را خر می‌کند
استمرار فشارهای امپریالیسم بر ملل آسیا و رشد آگاهی سیاسی مردم این منطقه، دامنه این حال و هوا را در شعر مشرق اسلامی گسترش می‌دهد و بر طبق قانون ظروف مرتبطه، همان انعکاسی را که در شعر فارسی دارد، در شعر عربی نیز نشان می‌دهد، به ویژه در آستانه جنگ جهانی دوم و سالهای پایانی این جنگ. زیباترین برخورد شاعرانه و هنرمندانه با این مسأله را در شعر «جغد جنگ» بهار، واپسین شاهکار ادبیات کلاسیک فارسی، باید دید که نگاهی است پر از خشم و خروش به اژدهای جنگ و امپریالیسم که خدای جنگ است:
فغان ز جغد جنگ و مُرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او
چه باشد از بلای جنگ صعب‌تر؟
که کس امان نیابد از بلای او
در آن زمان که نای حرب دردمند
زمانه بی‌نوا شود ز نای او
و در کنار این شعر و پس از این شعر است که نیما شعر «پادشاه فتح» و «مرغ آمین» خویش را می‌سراید و آنچه را که بهار در اسلوب استوار و فصیح خراسانیش سروده، با زبان تمثیل‌ها و کنایه‌های ویژه خویش بیان می‌کند:
وان جهان افسا، نهفته در فسون خود،
از پی خواب درون تو
می‌دهد تحویل از گوش تو خواب تو به چشم تو
وز ره چشمان به خون تو
«پادشاه فتح»
و سرانجام «آخر شاهنامه» اخوان ثالث، بلندترین صدای اعتراض شعر قرن بیستم ایران است به این جهانخواران:
هان! کجاست پایتخت این دُژ آیین قرن پُر آشوب؟
قرن شکلک چهر
برگذشته از مدار ماه
لیک بس دور از قرار شهر
قرن خون‌آشام
قرن وحشتناک‌تر پیغام
کاندران با فضله موهوم مرغ دورپروازی
چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می‌آشوبند
هرچه هستی، هرچه پستی، هرچه بالایی
سخت می‌کوبند
پاک می‌روبند.
* «باچراغ و آینه» (انتشارات سخن)

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *