پارهای از مطالب شهمردان بنابیالخیر را عبدالهادی مراغی در منافع حیوان (تألیف قرن هفتم هجری)، بیذکر مأخذ، در ذیل عنوان «القول فیالنحل العسل و خواصَّه و منافعه» نقل کرده است.
مگس[مُنج ] انگبین. همه ماده باشند، و نرکار نداند کردن و تباه کند، و بدین سبب از میانه بیرون کنند. و ایشان را امیری باشد که همه با وی بروند و لشکر و حاجب و پاسبان و رعیت دارندو خانه به دو وقت کند: یکی به فصل بهاران و دوم به فصل پاییز، و انگبین آنچه بهاران کنند بهتر و نیکوتر باشد، و هر آنچه بر زبر آید تنک و ضعیفاست؛ و آنچه در زیر بایستد قویتر و پاکیزهتر و خوشتر. و بامداد بگاهکار بربخشند: بعضی خانه سازند از موم، و گروهی انگبین کنند، و گروهی بنا نهند، و گروهی آب آرند و در سوراخها برندتا انگبین بپالایند. و خانه شش سُوراست کنندبر قدر یکدیگر، و آن است که مگس به اندازه خویش کند… و موم از برگ درختان کنندو انگبین از شکوفه …
محمدبن محمود طوسی، در سال ۵۵۶ قمری، شرحی بیشتر درباره حساسیتهای رفتاری مگس انگبین (زنبور عسل یا مُنجِ اَنگبین، عربی آن: نحل) آورده و از جمله نوشته است:
نحل: «مگس انگبین» است. قال الله تعالی: «وَ أوحَی رَبُّک اِلَی النَّحلِ أنِ اتَّخِذِی مِن الجِبَالِ بُیُوتاً وَ مِن الشَّجَر [ سوره النحل، آیه ۶۸]»… از زیرکی وی آن است که بعضی خانهها بنا کندششوجهی و در هندسه اقلیدس، هیچ مدور نیست که به یکدیگر راست آید بیزاویه، مگر مسدس؛ و دیوارها بکند مملسچون کاغذ … و نحل را رئیسی بود چون کلنگرا، ومهمتر ایشان بردرِسوراخ نشیند،مگس انگبین در آید وی را ببویاند: اگر پاک خورده بود، راه دهد. وی همه انگبین آورد، اگر پاک و پلید با هم خورده بود به زمزمه بزند، ودرگذارد؛ و اگر پلید خورده بود نیشی بر وی زند، وی را به دو نیم کند و بیرون اندازد؛ و نحل را رئیسی بود، وی را در زیر پر پنهان دارند. پنهان [است[و هرگز به در [بیرون]نیاید، مگر وقتی که هوا صافی بود بیکدورت، بدر آید با لشکر و بازگردد، و بنشیند و آنگه دیگران بر سر وی نشینند طبق طبق … نحل همه ماده بود و نرکار نداند کرد. خانه به دو وقت کند به بهار و پاییز٫ نر تباهی کند وی را بیرون کنند بدان که نحل آواز خوش و بوی خوش دوست دارد؛ و هرگَه برود صنج[معرب «چنگ» فارسی]بزنند باز آید….[۱]
ابن محدث تبریزی، در نیمه اول قرن هفتم، از جمله نوشته است: «مگس انگبین» از جمله عجایب و صنع الهی است… آن خانههای مُسدَّس کرده که هیچ نقاش نتواند کردن، پر از «انگبین» کرده و سرش به «موم» استوار کرده.[۲] زکریا قزوینی در قرن هفتم[۳]، نکات جالبی از حساسیتها، تدابیر و رفتار هوشمندانه زنبور عسل مطرح کرده که قطعاً مبتنی بر منابع قدیمتر یا نقل قولهای شفاهی دهان به دهانِ نسل به نسل گشته، از باورها و تجارب ایرانیان درباره این حشره است. قزوینی به ذخیره کردن عسل توسط زنبورها، و فهمِ موقع تخلیه عسل به هنگام دود کردن، و تشخیص صاحب کندو یا تیمارگر زنبوران از مردمان غریبه و غیر آن اشاره کرده است:
نحل: آن را مُنج[ انگبین]گویند، حیوانی ضعیف[است]و صنعتی ظریف دارد که ازکیای[: هوشمندان]عالم از مثل او عاجز آمدند؛ و ایشان را مَلِکی مطاع بود، و مُلک به توارث در میان ایشان باشد، و مَلِک ایشان را «یَعسُوب» گویند، و بچه او هم یَعُسوب بود، و عجیب آن است که یَعُسوب از کوزه [:کندو]بیرون نیایند، و اگر بیرون آید جمله نحل بیرون آیند. و یعسوب را جثه بزرگتر بود، و اگر یَعسُوب ایشان هلاک شود همه هلاک شوند. و یعسوب ایشان را کارها فرماید، و اگر یکی از ایشان عمل نداند او را از کوزه رها کنند. او را دربانی باشد که بر در کوزه نشسته باشد و نگذارد که هر نحلی که برنجاست نشسته باشد در کوزه درآید. و عجیبتر آن مسدسات متساویالاضلاع است… و از برای آن مسدس اختیار کرده است تا جمع آنچه آنجا بنهد هیچ فرجه نباشد. و در فصل ربیع و خریف عمل کنند از شکوفهها و انواع رطوبات دُهنی[روغنی]برگیرد و بر آن خانه سازد. و او را دو لب تیز باشد، جای دندان، و بر آن از ثمرهای درخت و از رطوبات لطیف [گلها]اخذ کند. و باری تعالی در اندرون او حرارتی آفریده تا آن رطوبات نضج [: پخته]کند تا آن عسل شود، و [ از]آن غذای خود و اولاد سازد … در ایام زمستان ـ آنچه ایام تابستان، که زمان عمل بود، ذخیره کرده ـ در این وقت بخورد. زیرا که درین وقت از خانه بیرون نتواند آید از سرما و باران و بادهای سخت، که اگر بیرون آید چیزی [از]غذای او نبود که او را شاید، و چون ربیع شود باز بیرون آید و از شکوفهها طعمه سازد و ذخیره بنهد. و از عجایب او آن است که چون دود کنند داند که عسل خواهند بُرد، در آن وقت از آن بخورد؛ و گویند چون بیمار شود از جای دیگر عسل بخورد؛ و نحل، آدمی غریب را بزند. اما عسل رطوبتی لطیف است از ثمار [میوهها] و نحل او را بخورد و خود برچیند. و عسل سفید عمل نحلِ جوان بود و عسل زرد عمل نحل کهن، و عسل سرخ عمل نحلِ پیر بود… اما موم دیوار خانه نحل بود، و موم و موده [؟ آموده: آمیخته]چرک کوزه بود.[۴]
صاحب هفت کشور یا صور الاقالیم، ضمن شرح شگفتیهای دیده و شنیده خود، بهمنظور رفع ناباوریها درباره اظهارنظرهای مندرج نوشتههایش، مثالهای جالبی از عجایب آفرینش نقل کرده، و از جمله به شگفتیهای زندگی زنبوران عسل پرداخته و یادآور میشود چنانچه کسی آشنایی با زنبور عسل نداشته باشد، و چگونگی رفتار هوشمندانه در زیستِ سالم جمعی و سازمان یافته این حشره را برایش شرح دهند، باور نخواهد کرد:
… [مثال]دیگر: اگر کسی زنبور عسل ندیده باشد، گویند زنبوری نیش زهرآلود دارد و از گیاهان کوه و صحرا چیزی چرب حاصل میکند که چون آب میبیند میبندد و از آن ظرفهای مسدّس میسازد و بعد از آن شیرهای به غایت شیرین قی میکند که چون آب میبیند میگدازد و ظرفهای مسدس را پر از آن میکند. و آن زنبوران را امیری هست که برایشان حکم میکند و امیر ایشان را حاکم و بَوّاب[در بان]و نایب و حاجب و جلاد و باورچی[آشپز]و طباخ هست. و اگر یکی از ایشان گناهی کند سیاست فرماید و به حضور امیر هیچ گستاخی نکنند و نیش نزنند و هر کجا امیر برود، همه با او بروند و اگر یکی به پیش امیر دیگر رود بکشند که از امیر خود چرا برگشتی و اگر امیرشان بمیرد بچه امیر، امیر ایشان باشد و همه سال بچه کنند. البته هر که مشاهده نکرده باشد گوید که این مرد سراسیمه شده و نامربوط میگوید. غرض آنکه هر چه ما ندیدهایم ممکن هست.[۵]
محمد زنگی بخاری در اوایل قرن هشتم هجری بستان العقول فیترجمان المنقول را تألیف کرده، که ترجمه گونه آزادی از متن عربی رساله حیوان برگرفته از رسائل اخوان الصفا (از نویسنده ناشناخته) است. زنگی بخاری، از زبان جانداران، طی شرحی داستانگونه، درباره ویژگیها و رفتارهای هر یک نقل کرده است. از باب نمونه به نوشته او: «رسول بهایم: فرستاده چهارپایان» به نزد پادشاه «حُرشات: حشرات» خبر داد که «آدمیان» و «حیوانات» بر درگاه «مَلِک پریان» حاضر شدهاند، به جهت مناظره، و مرا فرستادهاند تا «پادشاه حرشات» یکی از جماعت را بفرستد تا قایم مقام ابنای خویش باشد. زنگی بخاری، ضمن تعریفی از حشرات با ذکر اسامیانواعی از آنها از جمله نوشته است: «حرشات» و «زنبوران» و «یعسوبان [زنبوران عسل]» و «مگسان» و «پشگان» و «جرجیسان [جرجسان: پشههای ریز]» و «ملخان»، و هر حیوان خُرد جثه پرنده که پشم و ریش نداردو این حیواناتیاند که مدت عمر ایشان به یک سال نمیکشد، از غایت سرما یا از شدتِ گرما [تلف میشوند]، به جز «زنبوران عسل».[۶]
برابر نوشته زنگی بخاری، «پادشاه زنبور عسل: یعسوب» پروازکنان به نزد «ملک پریان» میرود: آوازی لطیف و نغمهای حزین به گوش او [ملک پریان[رسید، چون نگاه کرد، دید «یعسوب» را که «امیر نحل» است در هوا ایستاده، و هر دو بال خویش را در حرکت آورده و آواز از وی میآمد که گویی «اوتار [تارهای ساز]» زیر را حرکت میدهند، و به آن آواز خدای را ـ تبارک و تعالی ـ تسبیح و تهلیل و تقدیس میگفت. ملک از وی پرسید که تو کیستی؟ یعسوب جواب داد که من زعیم و امیر حُرشاتم. ملک گفت: تو چرا به نفس خویش آمدی و همچو طوایف دیگر رسولی نفرستادی؟ یعسوب گفت: از غایت شفقت و رأفت که در باب رعیت مبذول میدارم نمیخواهم که گرد مَکروُهی بر دامن وقت کسی نشیند. ملک گفت: چگونه است که تو بدین خصلت محمود از سایر طوایف مخصوص شدی؟ یعسوب گفت که: به محض عنایت باریتعالی و انعام عظیم و احسان جزیل و مواهب لطیف که در حق من ارزانی داشته است. ملک گفت: این معانی را بیانی شافی و تقریری به تفصیل فرمای تا به گوش هوش شنوده آید و فوایدی ازین لطایف بر صحیفه خاطر نوشته شود. یعسوب گفت:
ایزد تعالی، نعمت «ملک» و «نبوت» را در خاندان ما به طریق «ارث» مبذول داشت… مخصوص دست به ما، که هیچ از آدمیان و پریان و سایر حیوانات را در آن مشارکت نیست. و یکی از آن جمله الطاف که باری تعالی در حق ما ارزانی داشته است آن است که ما را به الهام و علم دقت صنایع مُشرَّف کرده است، و ذخایر و مکاسب ما را شراب شیرین لذیذ لطیف گردانیده و سبب شفا و جهانیان ساخته… و یکی از آن احسان که در حق ما مبذول داشته آن است که صورت و هیکل و اخلاق جمیل و حُسن سیرت و تصاریف امور را عبرت اولوالاباب و آیت اوالابصار گردانیده است. چنان که جَسَد ما را سه مفاصل ساخته است، و در میان ما مربَّعی مکعب ترکیب کرده، و مؤخر جَسَد را مخروطی معوج گردانیده، و سری مدور مبسوط آفریده… و دو دست و چهار پای داد تا اوراق [برگها]و زَهر [شکوفه]نبات و رطوبات دهنیه [روغنی]آن را به خانه خود میکشیم، و از حریر منسوج [ بافته ابریشمین]هر یک از ما را دو بال داده که بدان در جوّ هوا طیران میکنیم. و مؤخر ما را مخروطی مجوف پر از هوا آفریده … و نیشی در وی تعبیه کرده تا سلاح ما بود و اعدا را بدان تخویف کنیم. و گردنی خفیف لیّن [نرم] بخشیده… و سرِ ما را مدور آفریده و در پیشانی ما دو چشم براق نهاده همچو آیینه… و بر سرما دو موی لطیف به در آوردست مانند تاج تا بدان احساس ملموسان میکنیم… و دو متخر [دو سوراخ بینی] دادست تا تنسُّم روایح طیبه میکنیم، و دهانی گشاد… و دو شُفرتین [دو پلک چشم]داده… و در جوف ما قوَّت جاذبه و ماسکه و هاضمه و طابخه و منضجه آفریده تا از آن رطوبات «عسل» را شیرین با لذَّت، و شرابی صافی بیکدورت گرداند… و من به شکرانه این انواع الطاف و اصناف نعم شب و روز به کثرت ذکر و تسبیح و تهلیل و تکبیر و تمجید و تحمید مشغولم، و در حُسن مراعات احوال رعیت و جنود و اعوان و اولاد به اقصی الوسع میکوشم که من به نسبت ایشان به منزله سَرَم از تن و ایشان به منزلت اعضا از جسد… و آمدن من به رسالت و نیابت ایشان بنابراین معانی است که تقریر کرده شد. چون یعسوب از کلام خویش فارغ شد ملک جن گفت: بارک الله فیک! چه خطیبی فصیح، و حکیمیدانا، و صاحب سیاستی ستوده، و ملکی فاضل، و بندهای عارف که تویی به مواهب پروردگار تعالی و تقدس٫ بعد از آن از یعسوب پرسید که در کدام بلاد متوطن میباشی؟ یعسوب گفت: مقامها سرهای کوه و بالای تلها و میان درختان و بیشهها بود، و بعضی از ما مجاور بنیآدم میباشند و در منازل و دیار ایشان مقام کنند. ملک پرسید که: در میان ایشان چگونه معیشت میکنند؟ و از دست جفای ایشان چگونه سلامت مییابند؟ یعسوب گفت: هر وقت که از بلاد ایشان دور میرویم به سلامت تروایمنتر میباشیم. اما [اغلب]اوقات میباشد که ایشان به طلب ما میآیند … ذخایر[عسل]ما را در تصرف میآرند و میبرند … [گاه]طریق صلح و مصالحه پیش میگیرند و ما را به انواع حیل راضی میگردانند، و به اصوات دف و طبل و نای، و هدایای مزخرفه، از دِبِس [شیره انگور، دوشاب خرما
[و لبن] شیر؟ در متن عربی «تمر»]، خشم ما را تسکین میکنند. و چون حُریّت در طبع ما مرکوز است و سینه ما از بغض و حِقد [ کینه] سالم است، آشتی کردن و مراجعت کردن را صواب میبینیم و با این همه از ما راضی نیستند …[۷]
[۱]. محمد بن محمود طوسی، عجایب المخلوقات، ص ۶۲۲، ۶۲۴٫
[۲]. ابن محدّث تبریزی، عجایب الدنیا، ص ۱۰۵٫
[۳]. زکریا قزوینی (وفات ۶۸۲ ه ) عجایب المخلوقات را به عربی تألیف کرده و به گمان مرحوم سعید نفیسی (تاریخ نظم و نثر، ص ۱۴۶) ظاهراً قزوینی آن «کتاب را خود به فارسی ترجمه کرده و ترجمه فارسی آن در نهایت فصاحت است». و به نوشته نصرالله صبوحی (در مقدمه ترجمه فارسی آن): «گویا فارسی آن را برای شمسالدین جوینی صاحب دیوان، در دوره هلاکو و آباقا آن ترجمه نموده است»
[۴]. طوسی، عجایب المخلوقات، ص ۴۵۶٫
[۵]. هفت کشور، ص ۵۲٫
[۶].
[۷]. محمدبن محمود زنگی بخاری، بستان العقول فی ترجمان المنقول، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهران، پژوهشگاه، ۱۳۷۴، ص ۱۰۵٫