هوشمندی‌های رفتاری حشرات دکتر محمدحسن ابریشمى – بخش هفدهم و آخر

عقرب: کژدم (گزدم؟)
در متون کهن طب و داروشناسی و دایره المعارفی فارسی گاهی از «کژدم» یاد شده و نیز از چگونگی درمان کژدم گزیده سخن رفته است. برخی از تصحیح‌کنندگان این منابع «کژدم» مندرج در نسخ خطی این متون را به «گزدم» تغییر داده‌‌اند. ظاهراً بدان جهت که این جانور با دم می‌گزد، در حالی زنبور و مگس و برخی حشرات گزنده نیش در دم دارند. وانگهی «گز» نام درختی مشهور است، و دانشمندان قدیم بدان توجه داشته‌اند، مرحوم دهخدا نیز ذیل واژه «کژدم» ضمن معرفی این جانور، ذکری از «گزدم» نکرده، و این کلمه را مدخل نگرفته است.
لغت عربی «عقرب» علاوه بر «کژدم»، در اصطلاح منجمان نام برج دوم از دوازده برج یعنی «آبان ماه» است. ظاهراً در برخی از قلمروهای فرهنگ ایرانی و زبان فارسی، کور بودن «عقرب» از باورهای رایج بوده است. به همین دلیل بعضی از شاعران «عقرب» را کور پنداشته‌اند. در برخی از منابع کهن به فعالیت و حرکت «کژدم» و بعضی جانوران در شب اشاره شده است. از باب نمونه، ابویعقوب سبحستانی در کشف المحجوب (رساله‌ای در آیین اسماعیلی از قرن چهارم)، در شرح «علت حرکات حیوانات» از جمله اشاره به همین نکته دارد: «… چون خُرشید به غروب رسد کمتر حیوانات به بیرون آیند از جایگاه خویش. و آنکِ به شب بیرون آیند چون خوک و کفتار و جغد و مار و کژدم‌‌اند…».
باری، در معدودی از منابع و متون کهن فارسی، ضمن معرفی «عقرب» گاهی از خواص و خصوصیات و نیز رفتارهای کنشی و نیز واکنشی این جانور سخن رفته است که برخی از آنها دلالت بر هوش یا ادراک «کژدم» دارد. از باب نمونه در تحفه الغرائب (منسوب به حاسب طبری، قرن ۴)، که در متن آن واژه فارسی «کژدم» در وجه «گزدم» چاپ شده، از جمله آمده است: «اگر گزدم، کرپاسه را ببیند بگریزد»؛ و «دیگر اگر فندق تر، یا برگ فندق، گِرد بَرگِرد گزدم دایره سازند، آن گزدم اندر آن جای بماند و سوی دیگر شدن نتواند». نمونه دیگر، شهمردان بن ابی‌الخیر، در نزهت‌نامه علائی، شرح مفصلی در معرفی «کژدم» نقل کرده، از آن جمله است: «کژدم» چون آهنگ کند و یکی را بزند، مانند گنهکار و بدکار بگریزد از آنکه داند که جانی است. و مرده و بیهوش و خفته را نزند، و تا آنگاه که عضوی جنبان نبیند زخم نکند، در کتاب‌ها بر این جملت است. اما او را نیش زدن طبیعی است، و بر هر چه آید می‌زند.
خاقانی شروانی (وفات ۵۹۵) نیز، به گریز کژدم گزنده اشاره‌ای دارد:
«… و به عادت عقربی گریختن نه آیین جوانمردان و رسم جوانمردی باشد…». ظاهراً «کژدم» از بوی «فندق تازه» یا «برگ درخت فندق» تنفر دارد که پیشینیان به تجربه دریافته‌اند و در متون کهن بازتاب یافته است. به نوشته همو: «هر که بندقی درست تازه بر شلوار بَند بَندَد کژدم او را نزند و فندق با کژدم خاصیتی عظیم دارد»؛ و «اگر کژدم را در خانه بر آتش نهند هر کژدمی‌که در نزدیکی باشد از بوی آن بگریزد».
محمدبن محمود طوسی، ذیل عنوان
«خاصیه العقرب» از جمله نوشته است: «کژدم حیوانی است مضر… و عقارب (عقرب‌ها) به اهواز و شهر زور و نصیبین باشد… عقرب هشت پا دارد و به دو دندان استعانت کند، چشم‌ها بر پشت دارد… شبی که باد آید کژدم بیرون آید، و چون هوا ساکن بود پشه برخیزد بر پشت عقرب نشیند و سوراخ کند، عقرب بمیرد، عقرب از گربه عاجز بود… بهترین دارو، آن را که کژدم بگزد پوست نارنج بود، بسایند و در عسل کنند و بخورد حالی درد ساکن کند… کژدم تره تیزک را دوست دارد و از ریحان ترسد».
ابوبکر جمالی یزدی، همان مطالب نزهت نامه علائی را با تفاوت‌هایی نقل کرده و افزوده است: «اگر آب با دروج در کژدم چکانند در وقت بمیرد». نویسندگان ادوار بعدی نیز به برخی از خصوصیات و رفتارهای «کژدم» پرداخته و باورهای عامه درباره عقرب را نقل کرده‌اند، این‌گونه مطالب غالباً شگفت و قابل تأمل و باورنکردنی به نظر می‌رسد، و در عین حال برخی از مطالب شایسته تحقیق است و می‌تواند آزمون‌هایی صحت یا نادرستی آنها را اثبات کند. پاره‌ای از این گونه مطالب در اینجا نقل می‌شود.
محدث تبریزی از کژدم عجیبی با دو سر یاد کرده که «چشم بر پشت دارد». به نوشته همو، در حد دیلمان گیاهی است که چون مار و کژدم باشد… و دیلمیان آن را بخورند و آن گیاه را «کژدم گیاه» خوانند. زکریا قزوینی، تعاریفی از خواص درمانی زهر گزیدگی «گژدم» ذیل عنوان «عقرب» نقل کرده است: کژدم، صاحب تب کهنه را بگزد، تب او منقطع گردد؛ و اگر مفلوج را بزند فالج از او برود و اگر کژدمی‌در خانه بسوزند در آنجا هیچ کژدم نماند… (عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات، ص ۴۵۳).
علی‌بن عبدالواسع کامی‌لاهیجی، در خواص الحیوان (تألیف ۱۰۳۳)، خیلی از باورهای مزبور را نقل کرده: … عقرب، میِّت و غشی کرده و خوابیده و غریب را نیش نزند و ادراک آن و وقوع از اسرار الهی است … و «عقرب» با لذات عاشق و مایل «ملخ» است که اگر خواهند که در جایی که گمان عقرب داشته باشند یقین آن نمایند باید که ملخی را بر سر چوب بسته بر در سوراخ‌ها که در آن حوالی باشد بگردانند. اگر عقربی در آنجا باشد بوی ملخ شنیده، به حرص گرفتن آن بیرون آید…
محمدیوسف نوری، پاره‌ای از تجارب و باورهای شایع در عصر قاجاریه، درباره «کژدم» و خصوصیات و خواص این جانور شرح مفصلی در معرفی «عَقربِ جَرّارَه» نوشته است: کژدمی‌است که دنباله خود را در حین رفتار بر زمین می‌کشد، و شکل آن مانند «برگ انجدان (انغوزه) است، و در مزرع انجدان بسیار به هم می‌رسد… همو، اشاره‌ای به وجود «عقرب بسیار» در عسکر مکرّم (از شهرهای قدیم خوزستان، در حدود بند قیر کنونی)، و معالجه شخصی به مرض فلج با نیش عقرب از قول ابن ابی مسلمه عسکری نقل کرده، و در ادامه شرحی درباره دفع کژدم و تسکین درد عقرب گزیده آورده، از آن جمله است: کژدم از دود کبریت و زرنیخ نیز بگریزد و از سوراخ خود بر نیاید… اگر آب ترب و برگ آن، و برگ بادروج و آب آن را برگژدم بریزند بمیرد… از دود چوب درخت انار کژدم بگریزد. اگر چیزی از عروق درخت زیتون را بر عقرب گزیده آویزند، ساکن شود درد او. در مطالب مزبور، و نیز در مندرجات متون کهن درباره ویژگی‌ها و کنش‌و واکنش‌های عقرب، که برخی در مباحث پیشین آمده است، نکاتی قابل تحقیق و بررسی به نظر می‌رسد و پاره‌ای از موارد از باورهای رایج در بین عامه بوده که وارد متون شده است.
اظهارنظرهای متفاوت درباره «خودکشی عقرب»
سفرنامه دکتر ویلز، سی و چهار سال پیش (در سال ۱۳۶۴)، یعنی ۱۰۴ سال پس از تألیف، در ایران با عنوان «ایران در یک قرن پیش» انتشار یافته است. دکتر ویلز، در سفر شیراز، شرح کوتاهی درباره وجود «رطیل» در آن نواحی، براساس مشاهدات خود نقل کرده است و در پی آن ماجرای مفصل، شگفت و شنیدنی «خودکشی حیرت‌انگیز عقرب‌ها» را از قول یکی از پزشکان همکار خود در شیراز، نقل کرده است: «وقتی عقربی خودش را در محاصره آتش ببیند، ابتدا به‌منظور یافتن راه گریز به‌سرعت شروع به دویدن به هر طرف می‌نماید. این عمل را سه بار تکرار می‌کند. به‌هنگامی‌که از نبود راه فرار مطمئن گشت و جان خود را در خطر حتمی‌سوختن در آتش دید ناگهان دست به خودکشی سریع می‌زند. بدین‌طریق که با نیش زدن به‌خود، خویشتن را به‌هلاکت می‌رساند.»
در دایره المعارف فارسی، ذیل «عقرب» یا «کژدم»، از سلسله بندپائیان، رَده عنکبوت مانندها شرحی در معرفی این جانور نقل شده، از آن جمله است: «اعضای حسّی در عقرب‌ها منحصر به چند چشم ساده در جلو بدن و چند ردیف موهای حسّی در روی چنگال‌ها می‌باشد و موهای مذکور، علاوه بر حسّ لامسه، عضو شنوایی نیز می‌باشند، و جانور به وسیله آنها ارتعاشات هوا را، از فاصله نزدیک‌ و دور، درک می‌کند… فعالیت شبانه در عقرب‌ها به علت گریز از نور نیست، بلکه مربوط به حساسیت این جانور به گرمای آفتاب است، که موجب کم شدن آب بدن جانور می‌گردد…» در پی مطالب مزبور از برخی از خصوصیات «عقرب» سخن رفته و از جمله نظریه ادراک «کژدم» در اقدام به «خودکشی»، کاملاً مردود شمرده شده است: «مشهور است که اگر عقرب در حلقه‌ای از آتش محصور شود، پس از مشاهده اینکه راه فرار ندارد، خود رانیش می‌زند و هلاک می‌کند، ولی این مطلب افسانه‌ای بیش نیست و حقیقت این است که در چنین وضعی، عقرب در تلاش خود برای فرار، بی‌هدف نیش می‌زند و گاهی ـ قبل از اینکه بر اثر حرارت از پا درآید ـ نیش آن به خودش اصابت می‌کند.»
سوسک سرگین غلتان
از جانب دیگر در سفرنامه دکتر ویلز ماجراها و نکات دیگری درباره برخی از حشرات آمده که قابل تأمل و تردید به نظر می‌رسد. وی، به نقل مشاهدات خود در این مسیر، پرداخته است. از آن جمله منظره‌ای شگفت، از اجتماع بسیار عظیم و انبوه، در سطح گسترده‌ای، از حشره معروف به «سرگین غلتان» را تشریح کرده است که پس از دو روز ناپدید شده‌اند. او این حشره عجیب، با رفتاری عجیب‌تر، را «حیوان باهوش» برشمرده و افزوده است: «در هر صورت می‌توان ادعا کرد که این حیوان «در حد خود در میان سایر حشرات یک مبتکر و مخترع است». به نوشته دکتر ولیز: تنها چیزی که در طول این مسیر توجه شدید هر مسافری را به خود جلب می‌کرد، وجود سوسک‌های سیاه و عجیب در میان جاده و اطراف آن بود که مرتباً در حال غلتاندن گلوله‌های کروی شکلی به اندازه تقریبی یک فندق ساخته شده از پهن چهارپایان به وسیله خود همین حشرات بودند که با تلاش تمام… آنها را به طرف لانه خود که در مسافتی دورتر از این محل قرار داشت، می‌غلتاندند… عجیب‌تر از همه اینکه معلوم نیست این حیوان «باهوش» با وجود این که سرش به طرف پایین و پشتش به سوی لانه است و از طرفی حجم بزرگ گلوله در حال غلتیدن حدفاصل بین او و مسیر در حال حرکتش قرار می‌گیرد. چگونه قادر به پیدا کردن جهت لانه می‌گردد و این چنین با اطمینان تمام پِهِنِ کروی شکل را بدان سمت می‌غلتاند. به‌ هر صورت می‌توان ادعا کرد که این حیوان هم در حد خود در میان سایر حشرات یک مبتکر و مخترع است… موضوع حیرت‌آور دیگر این که طی دو روز معین از هر بهار، در محلی واقع در حومه اطراف شیراز به نام «مشهد مرغاب» ناگهان سرتاسر دشت پوشیده از تعدادی از این حشرات می‌گردد و زمین از تراکم آنها در جوار یکدیگر به سیاهی می‌زند، به‌طوری که در کنار هم، باندی به عرض چند متر و به طول چندین کیلومتر تشکیل می‌دهند.
دو روز تمام در همان جا به همین صورت می‌مانند و بعد از خاتمه روز دوم ناگهان آنجا را به کلی ترک می‌کنند، به طوری که خود من که به شدت در این مورد کنجکاو شده بودم، روز سوم که به محل رفتم کوچکترین اثری از وجود این میلیون‌ها سوسک روز قبل ندیدم. دو هفته بعد از آن تاریخ هم که به اصفهان می‌رفتم در صحاری نزدیک به شهر با یک چنین منظره‌ای مواجه شدم، روز بعد که به محل رفتم اثری از آنان ندیدم. هنوز کسی پی به راز این تجمع و گرد‌آمدن همه آنان به مدت یک یا دو روز در یک نقطه معین نبرده همان‌طور که اسرار بی‌شماری در مورد حیات و وجود انسان و «حشرات» برای ما به صورت حل نشده و معما باقی مانده است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *