حیات و اصلاحات امیرکبیر

محمد تقی در حدود ۱۱۸۶ در فرهان زاده شد. پدرش ، کربلایی محمد قربان ، آشپز و ناظر دستگاه قائم مقام فرهانی بود . مادرش ، فاطمه( فاطمه سلطان ) دختر استاد شاه محمد بنّا اهل فراهان و شاغل در دستگاه قائم مقام بود.
محمد تقی در خاندان قائم مقام و در میان فرزندان و برادرزادگان او رشد کرد. کودکی و نوجوانی را در محیط دیوانی و دستگاه میرزابزرگ قائم مقام و پسرش میرزاابولقاسم قائم مقام – که هردو وزیران خردمند و کاردان عباس میرزا شاهزاده اصلاح طلب ایرانی بودند – گذراند. او میهن دوستی و استقلال طلبی را از عباس میرزا و دو وزیر بلند آوازه اش آموخت. خیلی زود در آن محیط فضل و ادب و سیاست ، پیشرفت کرد و فن نویسندگی را آموخت استعداد و هوش بالای امیر از چشمان تیزبین قائم مقام پنهان نماند وهمین سبب پیشرفت‌های بسیاری در آینده برای امیر شد.
پس از گذراندن دوره های تحصیل و مسئولیت‌های کم اهمیت، در سال ۱۲۰۷ به همراه هیاتی به سرپرستی خسرومیرزا برای عذرخواهی از واقعه قتل گریبایدوف، راهی روسیه شد. وظیفه امیر در این سفر سیاسی منشیگری و ارسال گزارش عملکرد هیأت برای قائم مقام بود. این سفر از نوروز سال ۱۲۰۸ تا پایان همان سال طول کشید. حدود اوایل ۱۲۱۶ به مقام وزارت نظام آذربایجان – که مهمترین شهر آن دوران بعد از تهران بود — منصوب شد و در ماه مهر همان سال به همراه ناصرالدین میرزا ولیعهد و امیرنظام زنگنه برای ملاقات با امپراتور روسیه به ایروان رفت.
در اردیبهشت ۱۲۲۲ از سوی دولت ایران مأمور شرکت در کنفرانس ارزنه الروم شد. این کنفرانس که با حضور نمایندگان روس و انگلیس در کشور عثمانی برگزار می شد مأموریت داشت که به اختلافات و نبردهای ریشه دار بین دوکشور ایران و عثمانی خاتمه دهد. او در این ماموریت تسلط خود را به امور سیاسی به خوبی نشان داد و مورد تحسین نمایندگان سیاسی روس و انگلیس قرار گرفت. نتیجه این کنفرانس که به عهدنامه ارزنه الروم انجامید، در حقیقت اولین دستپخت سیاسی امیر بود که با یک نگاه ساده به این عهد نامه و عهد نامه‌های پیشین میزان تسلط امیر بر امور سیاسی را نمایان میسازد.
هنگامی که محمد شاه قاجار در ۱۳ شهریور ۱۲۲۷ برابر با ۴ سپتامبر ۱۸۴۸ در گذشت، او مقدمات سفر ناصرالدین میرزا را به تهران فراهم کرد. در ابتدا با فراهم نمودن مبلغ ۳۰هزار تومان از بازار تبریز، به همراه سربازان حاضر در تبریز که حدود ۳۰هزار نفر بودند به سمت تهران به راه افتاد و لیاقت امیر در امر آراستن و رهبری سپاه سبب شد تا در محلی به نام چمن توپچی از سوی شاه جدید به لقب امیر نظام ملقب گردد. شاه شب شنبه ۲۸ مهر ماه ۱۲۲۷ در تهران بر تخت سلطنت جلوس کرد و در همان شب امیر نظام را به عالیترین لقب و منصب کشوری یعنی اتابک اعظم ملقب کرد. از این تاریخ بود که در واقع امیر قدرت اول مملکت و مسئول امور کشوری و لشکری شناخته شد.
مضمون دسخط شاه به امیر چنین بود: ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق افتد میدانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم، کمال اعتماد و وثوق داریم و به جز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دست خط را نوشتیم.
اما مملکت آشفته بود و برخی مشکلات که از دوره قبل برای امیر باقی مانده عبارت بود از: خرانه تهی کشور، شورش در ایالات به ویژه فتنه سالار در خراسان، بی نظمی و اختلاف در کلیه امور کشوری و لشکری؛ و خلاصه یعنی در سرزمین پهناور ایران، سنگ روی سنگ بند نبود. این ناایمنی و آشفتگی ریشه در زمامداری افراد نالایقی چون حاج میرزا آقاسی و دیگر مسئولان بی کفایت داشت. همچنین علاوه بر مشکلات بالا هیجاناتی است که پس از مرگ شاه معمولا در ایران به وقوع می پیوست. امیر با پشتکاری شگفت انگیز دست به اصلاحات زد و در این زمینه به موفقیتهای چشمگیری نایل آمد.
فهرستی از خدمات ملی امیر:
برای اصلاحات عمومی: مصمم گشت که تشکیلات اداری کشور را یکسره اصلاح کند. خرید و فروش حکومت و ولایات را براندازد. طبقه دهقان را از دست ستمگریهای گذشته آزاد نماید. اصول مالیاتی کشور را تغییر دهد. خزانه کشور را سر و سامان داد. از مواجب و مستمریهای گزاف شاهزادگان و درباریان و دیوانیان و متکلمان کاست. برای پادشاه حقوق ثابت و مشخص تعیین کرد. بر عایدات دولت افزود و میان دخل و خرج دولت موازنه ایجاد نمود.
اصلاحات نظام: مشاقان نظامی از دول مستقل اروپا استخدام کرد. به تربیت صاحب منصبان جدید پرداخت. فوجهای جدید تازه ایجاد کرد. از ایلات وعشایر سرحدی هنگ نظامی جدید و ساخلوهای دایمی مرزی ایجاد نمود. کارخانه اسلحه سازی و توپ ریزی احداث کرد. لباس متحد الشکل نظامی برای سربازان و صاحب منصبان ایجاد نمود. درجه‌های نظامی تحت قانون جدیدی مشخص گردید.
اصلاح دستگاه عدالت: دیوانخانه و دارالشرع را بر اصول تازه ای بنیاد نمود برمبنای تمیز امور عرف و شرع تا هردو تحکیم شوند. اقلیت های مذهبی زردشتی، مسیحی و یهودی را از اجحافها رهانید. آیین بست نشستن را شکست تا حکومت قانون استوار گردد.
اصلاحات اجتماعی و اخلاق مدنی: رشوه دادن ، دزدی و پیشکش دادن حکام ، دیوانیان و لشکریان را برانداخت. تملق گویی و القاب وعناوین ناپسندیدۀ اهل دولت و مدیحه سرایی شاعران را منسوخ نمود. هرزگی، لوطی بازی، قداره کشی و عربده کشیدن مستانه در کوی و برزن را تقریباً از بین برد.
اصلاح امور شهری و بهداشت عمومی: چاپار خانه و پست جدید راه انداخت. آبله کوبی را تعمیم داد. جزوه‌هایی در مبارزه با آبله و وبا در میان مردم و آبای آیین منتشر کرد. آب انبارها و یخچالها را از آلودگی پاک کرد. به سنگفرش کردن کوچه و بازار همت گماشت. نخستین بیمارستان دولتی را بنا نمود. برای حرفه پزشکی امتحان طبی مقرر ساخت. از نهر کرج آب به تهران آورد.
نشر دانش و فرهنگ نو: مدرسه دارالفنون را بنا نمود. از فرنگستان استادان قابلی استخدام نمود. به ترجمه کتاب‌های جدید و علوم اروپایی همت گماشت. چاپخانه های جدید بنا نمود. روزنامه وقایع اتفاقیه را تأسیس نمود. هیأتی از مترجمان زبانهای مختلف تشکیل و خواندن و توجه به روزنامه‌های فرنگی را در ایران امکان پذیر نمود.
رواج صنعت: کارخانه‌های مختلف صنعتی و پارچه بافی ایجاد نمود. از اهل فن چند نفری را به روسیه فرستاد تا فنون غربی بیاموزند. در رقابت با کالا‌های خارجی از صنعت ملّی دفاع نمود. به استخراج معادن دست زد و آن را تا ۵ سال از مالیات معاف نمود. استادان معدن شناسی استخدام نمود و مجمع الصنایعی از مصنوعات ایران تأسیس کرد و محصولات ایران را به نمایشگاه لندن فرستاد.
توسعه کشاورزی: چندین سد بر رود خانه‌ها ساخت. زراعت بعضی محصولات را معمول کرد. شیلات خزر را از اتباع روس گرفت و به ایرانیان سپرد. به آبادانی خوزستان توجه مخصوصی نمود.
پیشرفت در تجارت: از بازرگانان داخلی و خارجی ایرانی پشتیبانی کامل نمود. بر میزان صادرات ایران افزود و از واردات کالاهای لوکس و غیر ضروری جلوگیری نمود. تیمچه امیر را به عنوان مجمع بازرگانان بنا نمود و تجارت ایران را سر وسامان داد.
برخود امیر با بدعت باب و دین نو ظهور: امیر در برخورد با بدعت و دین آوران جدید یعنی سید محمد علی باب و پیروانش هیچ گونه نرمش و مدارایی از خود نشان نداد و با دین آوری به مقابله برخاست زیرا آن را موجب تفرقه و انحطاط اعتقادات عموم و مخلّ وحدت ملی و استقلال ایران میدانست.
زندگی خانوادگی میرزاتقی خان:
امیر دوبار ازدواج کرد همسر اول او دختر عمویش یعنی دختر
حاج شهبازخان بود نام او را جانجان‌خانم گفته‌اند، او از همسر اول خود سه فرزند داشت، میرزا احمد خان مشهور به امیر زاده و دو دختر. اما امیر به هنگام صدارت از همسر اول خود جدا شده و در جمعه ۲۷ بهمن ۱۲۲۷ با عزت الدوله تنها خواهر تنی ناصرالدین شاه ازدواج کرد. از عزت الدوله نیز دو دختر داشت. عزت الدوله با اینکه خواهر تنی شاه بود اما در سراشیبی سقوط و تباهی دولت امیر، هیچگاه اورا تنها نگذاشت، تلاش بسیار کرد تا از جان امیر درمقابل فرمان نابخردانه و ستم برادر خود پاسداری کند اما نتوانست. نام او نیز به عنوان الگوی وفاداری زن ایرانی همیشه در تاریخ این مرز و بوم زنده خواهد ماند. منش شخصی و رفتار سیاسی امیر سخت مورد ستایش و توجه همگان قرار گرفت. حتی بیگانگان نیز هنگامی که میخواهند در باره او ودولتش مطلبی بنگارند، بدون توجه به دول بیگانه در سقوط دولت او، لب به تحسین شخصیت و ستایش کردارش میگشایند.
دلایل سقوط دولت امیر:
دلایل این سقوط را باید از دو دید مورد بررسی قرار داد: عوامل داخلی وعوامل خارجی.
نقش دولتهای خارجی به ویژه روس و انگلیس در تباهی دولت امیر آشکار است و در واقع همان گونه که استبداد دشمن آزادی است استعمار نیز دشمن استقلال است. امیر به استقلال ایران جان تازه ای بخشید و اقتدار دولت مرکزی را به رخ جهانیان کشیده بود.
عوامل داخلی براندازی عبارتند از ناراضیان درباری، شاهزادگان متضرر شده از تعدیل مواجب ورشکستگان سیاسی که در دولتهای پیشین سیاستهای حکومتیشان با شکست مواجه شده واینک از دریچه چشم حسد به اصلاحات امیر مینگریستند. همه این افراد در زیر پروبالِ مهدعلیا مادر شاه گرد آمده و به تحریک و دسیسه علیه امیر مشغول بودند. اما این عوامل تا روزی که شاه از دولت امیر حمایت میکرد هیچ کاری از پیش نمیبرد. در حقیقت مهمترین عامل داخلی سرنگونی دولت امیر را میباید در ماهیت استبدادی حکومت در کشورهای شرقی جستجو کرد. یکی از ویژگی‌های مهم حکومت‌های استبدادی و فردی، تحمل نکردن اقتدار و ارزش اجتماعی فرد دیگری غیر از مستبد حاکم است. شاه نتوانست اقتدار و شکوه امیر را تحمل کند، همان گونه که هیچ مستبدی، برتری و اقتدار شخص دیگری را در حوزه حکومت خوش بر نمیتابد.
ابتدا شاه تلاش کرد تا از اختیارات امیر بکاهد. کمتر او را به دربار احضار میکرد و دستخط‌های خود را خطاب به دیگران نوشت، رفته رفته عرصه را بر امیر تنگ کرد. امیر مغرور و بلندنظر بود و طالب این خدمات نبود. لذا برای خود سوای زحمت و تمام شدن عمر حاصلی نمیدید. او طی نامه ای به شاه میخواهد که پردهها را کنار زده و نیت اصلی خود را آشکار کند تا امیر هم بدان‌ها گردن نهد. پس از کشمکشهای سیاسی بین شاه و امیر، سرانجام شاه در ۲۲ آبان ماه سال ۱۲۳۰، حکم عزل امیر را از صدارت اعلام نمود.
متن نامه شاه: «چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است شما را از آن معاف کردیم. باید به کمال اطمینان مشغول عمارت نظام باشید و یک قبضه شمشیر و یک قطعه نشان که علامت ریاست کل قواست فرستادیم و به آن کار اقدام نمایید تا امر محاسبه و سایر امور را به دیگر چاکران که قابل باشند واگذاریم.»
شاه حکم عزل امیر را با راحتی خیال و آسودگی صادر نکرد. او متوجه محبوبیت امیر در بین توده‌های مردم و سپاهیان بود و به همین جهت به اشتباه فکر میکرد که امیر ممکن است در مقابل حکم عزل خود واکنش نشان دهد وعلیه شاه دست به اقدام خشونت آمیز بزند. شاه در فرمان عزل امیر ابتدا امیر را از وزارت بر کنار ساخت ولی عمارت نظام را برای چند روزی باقی گذاشت. تنها کسی که در این روزها بین امیر و شاه وساطت کرده و می‌خواست بین آن دو آشتی بر قرار کند، عزت‌الدوله همسر امیر و خواهر شاه بود.
امیر سعی نمود با شاه ملاقات نماید و حداقل از خام شدن کارهای پخته جلوگیری کند. اما تلاش‌های او نتیجه‌ای در برنداشت. امارت نظام او هم چندی بیش نپایید. میرزاآقاخان نوری، صدراعظم تازه به روی کار آمده که در دوران سلطنت محمد شاه قاجار به دلیل اختلاس و رشوه خواری شلاق خورده بود، وابستگان پول پرست خود را مصدر کارهای نظام قرار داد و در امور سپاه مداخله می‌کرد. امیر به تنگ آمده و در نامه‌ای به شاه چنین نوشت: «این غلام نمی‌تواند نظم دهد، بی نظمی هم کار از پیش نمی‌رود… این درد غلام را می‌کشد که فردا مردم گویند آن نظم میرزاتقی خان گذشت. مرگ را برخود گواراتر از این حرف می‌داند … امر امرِ جهان مطاع است. شاه به نامه امیر اعتنایی نکرد و برعکس تصمیم گرفت که اورا به حکومت کاشان به حال تبعید بفرستد. ولی عمل نابخردانه دالگورکی، سفیر روس در تهران که اعضای سفارت روس را به منزل امیر فرستاد و شایع کرد امپراتور روسیه، امیر را زیر چتر حمایتی خود گرفته، شک، تردید و خشم را در دل شاه افزون کرد. امیر سرانجام در روز ۲۹ بهمن سال ۱۲۳۰ از کلیه خدمات دولتی محروم شد.
سرانجام شاه بر اثر دسیسه های داخلی و خارجی فرمان قتل امیر را خطاب به حاج علی خان مراغه ای – حاجب الدوله، معروف به آقا علی – صادر کرد. متن فرمان شاه برای قتل امیرکبیر: «چاکر آستان ملائک پاسبان فدوی خاص دولت ابد مدت حاج علی خان پیشخدمت خاصه فراشباشی دربار سپهر اقتدار مأمور است که به فین کاشان رفته میرزاتقی خان فراهانی را راحت نماید و در انجام این مأموریت بین‌الاقران مفتخر و به مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد.» در مورد قتل نیز چنین آمده است که چون حاج علی خان با همراهانش به باغ فین رسیدند علی اکبربیک چاپار دولتی را دیدند که منتظر بیرون آمدن امیر از حمام بود که جواب نامه مهدعلیا را به عزت الدوله بگیرد. فراشباشی با ماموران خود وارد حمام شدند و راه ورود و خروج حمام را بستند و سپس فراش باشی فرمان شاه را ارئه نمود. امیر خواست عزت الدوله را ببیند و یا وصیت کند که اعتماد السلطنه اجازه نداد. پس امیر به دلاکش دستور داد تا رگ های هر دو بازویش را بزند. این بود روزگار و آثار و سرانجام کار…
****
۲۰ دی ۱۲۳۰ خورشیدی در باغ فین کاشان، صدراعظم و مصلح نامدار کشور، میرزاتقی‌خان امیرکبیر توسط عمّال شاه مستبد و درباریان فاسد به شهادت رسید. امیر اگرچه انسانی والا و برجسته و خدمتگزار میهن بود، اما نقد‌پذیر هم بوده و مورخان باید به جنبه‌های پنهان در شیوه مدیریت و صدارت وی که سرانجام به حذف و اتمام کار و شهادت و فرجام عمر گرانمایه‌اش شد نیز توجه کنند. ما در این شماره از پیوستار فرهنگی و شماره هفته آینده، مطالبی ویژه امیرکبیر و برای بزرگداشت وی فراهم کرده‌‌ایم.
در سرآغاز، برخی پرسش‌ها و نقد‌ها را در باب شیوه صدارت و مملکت‌داری امیر بیان کرده‌ایم و امیدواریم این مجموعه مورد توجه خوانش خوانندگان و دولتمردان وطن قرار گیرد.
***
رگ امیر نبود آنکه شد گشوده به فین
رگ حیات بلادیده کشور جم بود
امیر اگر به سر کار مانده بود ادیب
کنون سواد وطن چون بهشت خرم بود
ادیب برومند

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *