تاریخچه مجلات کشاورزی ایران نگرشى به اوضاع ایران در عصر قاجار : ملت و مملکت ایران در دوران قاجار در سراشیب فنا افتاد، سرزمینهای حاصلخیز و رودهای پرآب از پیکر ایران جدا شد. آن درخشش و تابناکی فرهنگ و تمدن ایرانی، با آن پیشینه دور و درازِ افتخارآمیز، در سایه شوم اهریمنِ جهل تیره و تار شد و فقر غلبه پیدا کرد(بخش سوم همشهری عزیزمان دکتر محمد حسن ابریشمی)
ناصرالدین شاه، به تشویق میرزاحسینخان سپهسالار به اروپا سفر کرد. سپهسالار میخواست شاه پیشرفتهای عظیم اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و صنعتی مردم اروپا را، در سایه آزادی اندیشه و بیان، ببیند و شاید به خود آید، دست از استبداد بردارد، و با درایت و اهتمام زمینه تحولات همه جانبه را در ایران فراهم آورد؛ انصافاً مقدماتی هم فراهم آورد. ناصرالدین شاه دو نوبت دیگر به اروپا رفت. او مخارج سفرهای خود را به اروپا از محل صرفهجوییها، پیشکشها و ناز شصت گرفتن از درباریان یا مصادره جزئی و کلی اموال درباریان و وزرای متوفی تأمین میکرد. روش زشتی بود، اما اقلاً بر بودجه کشور تحمیل نمیشد. ناصرالدین شاه در تحصیل درآمد رذل، و در خرج کردن بسیار سخت بود.
مظفرالدین شاه، چون پدرش سه سفر به اروپا کرد. این سفرها نه تنها هیچ اثر اجتماعی و سیاسی و صنعتی و اقتصادی نداشت بلکه رفتار کودکانه وی، و همراهان بیخردش، موجب رسوایی و سرشکستگی فراوان میشد. مظفرالدین شاه در سفر فرنگ دسته گلهای بسیار به آب داد و همراهانش رسواییها به بار آوردند. در دوران سلطنت او قدرت و نفوذ روسها در ایران بالا گرفت و عمال تزار یکهتاز عرصه سیاست شدند. علت این نفوذ شدید روسها هم آن بود که به شاه وام داده بودند تا به فرنگ برود. سپهر، در وقایع سال ۱۳۲۳، ذیل عنوان «ایران»، شرحی از گرفتاری و آبروریزی مظفرالدین شاه در سفر سوم وی به فرانسه نقل کرده، که در جراید آن ایام خبر آن را منتشر کردهاند:
پادشاه ایران، پس از آن که به خاک فرانسه آمد، در یکی از مهمان خانهها او را مانند محبوسین نگاه داشتند، و گفتند: در سفر دوم تو به فرنگ چهارصد و پنجاه هزار تومان طلب کار هستیم و مکرَّر به ایران به تو نوشتیم، حال تا ندهی از اینجا حق حرکت نداری. ناچار یک کرور تومان از دولت روس قرض کردند و قرض خود را دادند. روزنامه نویسها در تمام جراید خود، این خبر را نوشتند. گویا خبر کذب است. فقط قریب پنجاه، شصت هزار تومان بیشتر نبوده است.
عبدالحسین خان سپهر، تاریخنگار عصر مظفرالدین شاه قاجار، شاهد وقایع و فجایع فراوان بوده، و برخی از آنها را ثبت کرده است. گاه از نابسامانیهای مملکت و اقدامات نابخردانه شاه و درباریان و حاکمان فاسد سخن گفته است. گاهی هم راهحلها و پیشنهادهایی نیز ارائه داده است. از باب نمونه در وقایع سال ۱۳۱۵ قمری، ذیل عنوان «در لباس مردم ایران»، ضمن انتقاد از واردات بیرویه انواع پارچه به ایران، به شاه پیشنهادی متهورانه ارائه داده و مثالی هم چاشنی آن کرده است:
پوشیده نباشد که همه مردم ایران، از وقتی که بهدنیا میآیند تا وقتی که از دنیا میروند به لباس خارج از مملکت خود، که در حقیقت نجس میباشد[؟!]، مُلبَّس میباشند. زیرا که چون طفل به دنیا آمده به «پارچههای فرنگی» پوشیده میشود و پس از آن که مُرد نیز کَفَنَش از «متاع خارج» است. از این دو گذشته، سایر ملبوساتش و اثاث البیتش و مبلش از خارجه است. با این که ممکن است بیشتر مایحتاج خود را از وطن خود به دست کرده و به هیچ وجه محتاج متاع خارجه نشود. البته مملکتی که حالش این شد و تمام نقدینهاش در عوض متاع به خارجه رفت، فقیر و تهیدست میشود. بر اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی، که تمام خیالش در اصلاح مملکت ایران است [؟!] واجب است که نظری به مطالب مذکوره بفرماید. حکم لازم نیست که مردم لباس خارجه نپوشند. اگر شخص مقدسِ پادشاه، خود به لباس بافته شده در ایران درآید، و از آن متاع تمجید بفرماید، بعد از اندک زمانی، تمام مردم متاع ایران خواهند پوشید و از روی طبیعت درست خواهد شد، زیرا که: «افعال پادشاه، پادشاه افعال است»، چنان که در یکی از شهرها اروپا یکی از تجار مقدار زیادی از ماهوت مخصوص در هجره خود داشت…
سپهر، در ادامه ماجرای تاجر اروپایی نقل کرده است، و در پی آن به چگونگی تعطیل شدن کارخانههای پارچهبافی در کاشان پرداخته، و پرسشی در مورد تفاوت ایرانیان با اروپائیان مطرح کرده است: «سابق بر این در کاشان هفتصد دستگاه کارخانه شعربافی بود که همه نوع پارچه حریر و غیره میبافتند، و از همه جهت به پارچه فرنگ ترجیح داشت، زیرا که در ایران پارچه به دست بافته میشود و در خارجه به ماشین. البته پارچه دستی به هزار درجه استحکامش از پارچه چرخ بیشتر است. امروزه آن کارخانجات عددش به هفت رسیده. مگر مردم ایران از مردم اروپا کمهوشتر و کمذکاوتتر میباشند؟ یا آب و خاکشان پستتر؟ که این نوع احتیاج به آنها داشته باشند؟ با این که امروزه در اغلبی از بلاد ایران همه نوع پارچه میبافند، چون کسی نمیپوشد بیقدر و قیمت است».
اما پاسخ به پرسشهای مزبور را باید در تفاوت تفکرات و مدیریت امپراتوران اروپایی با اندیشه و شیوه حکومت شاهان قاجار جستجو کرد. شاهانی که در خیال عمران و آبادانی مملکت و اشاعه دانش و فن در میان ملت نبودهاند. همان سان که در مَطلَع همین مبحث گذشت، مظفرالدین شاه خود گفته است که «من سه چیز را در دنیا دوست میدارم و سایر چیزهای عالم پوچ است: خوردن، شکار کردن، جماع کردن». به نوشته سپهر، در دهه سوم جمادیالاول ۱۳۲۰: «میرزا محمود خان حکیمالملک» وزیر دربار، که در گیلان حکومت داشت، به مرض سکته درگذشت. بعضی میگویند که او را زهر خورانیدهاند. وی پسر بزرگ نداشت، و در مدت کم قریب پنج کرور [۵ر۲ میلیون تومان] مکنت به هم زد. معشوق شاه بود، و با اتابک [میرزا علی اصغرخان امینالسلطان] کمال عداوت را داشت و در امور به او تنه میزد. پس از مرگش به حکم دولت خانه او را مهر کردند و بهانه دارند که دولت باید به محاسبات او رسیدگی نماید».
به نوشته سپهر، «سال گذشته [۱۳۲۱ قمری]، که شاه از سفر فرنگستان مراجعت کرد، یک روز شاهزاده عزیزالسلطنه که در جوانی با شاه سروسری داشت، در حضور تمام وزرا، به این کلمات با شاه سخن گفت: شاه شما، از این سفر فرنگ برای ما چه سوغات آوردهاید؟ شاه خیلی از این کلام تعجب کرد. امیر بهادر جنگ کشیکچیباشی را صدا زد که: بشنو، ظفرالسلطنه به چه عبارت با من حرف میزند؟ گفت: ظفرالسلطنه هم از خانواده سلطنت است».
مظفرالدین شاه مردی سادهلوح، خرافی، کم شعور، و سست عنصر بود، عصر سلطنت او دوران خفت و محنت، و نیز فقر و فساد و بلاهای مختلف بود. مظفرالدین شاه با آن سبیلهای جاروب گونه و چشمان بیحالت و مزاج بیمار و بدن شُل و وِل، و نگاهی چون نگاه گوسفند، به دلقک سیرک شبیهتر بود تا به یک پادشاه شرقی کسی از او حساب نمیبرد، و او آلتی بود در دست فرمانفرما (عبدالحسین میرزا) و عینالدوله (سلطان عبدالمجید میرزا) و امینالسلطان (علیاصغر خان اتابک). در عصر مظفرالدین شاه، هرج و مرج، بیضابطگی، و بیحسابی علاوه جور و ظلم و قتل شد، درست آن چنان که قرآن کریم میفرماید: «الفتنه اشد
من القتل» (البقره، ۱۹۱).
۲٫ دسیسهها، … و خیانتهای عصر مظفرالدینشاه
ملت و مملکت ایران در دوران قاجار در سراشیب فنا افتاد، سرزمینهای حاصلخیز و رودهای پرآب از پیکر ایران جدا شد. آن درخشش و تابناکی فرهنگ و تمدن ایرانی، با آن پیشینه دور و درازِ افتخارآمیز، در سایه شوم اهریمنِ جهل تیره و تار شد و فقر غلبه پیدا کرد. اما در عصر سلطنت مظفرالدین شاه، جهل و فقر و فساد دامنه و عمق بیشتری پیدا کرد و سرعت آن به اوج رسید. هر روز بر مصائب ملت افزوده میشد، کشاورزان ایرانی سختترین ایام و مشقتبارترین زندگی را داشتند. ظلم مالکان، بهویژه انبوه شاهزادگان قاجار، حاکمان بسیاری از شهرها، حد و حصر نداشت. درباریان و وزیران در خدمت عوامل روس انگلیس بودند. بلاهای طبیعی، چون وبا و قحطی، جان بسیار را گرفت، و جماعات زیادی آواره وطن شدند. در ایران عصر مظفرالدین شاه، بیدادگریها، خیانتها، و فسادها در طبقات بالای حکومتی و جامعه فراگیر شده است. از شاه و دربار گرفته تا بازرگانان و بانگها، حکام ولایات، شاهزادگان و نظامیان همه، بجز معدودی، در فقر و جهل ملت، و به نابودی کشیدن مملکت سهیم بودهاند. شواهد و مستندات در این باره بسیار است، که در ادامه به این مقوله پرداخته است.
الف. دسیسهها، فسادها و خیانتهای بازرگانان…
از عصر مظفرالدینشاه مستندات زیادی در دسترس است. از مهمترین
آنها، آثار عبدالحسین خان سپهر، ملقب به «ملکالمورخین»، تاریخنگار آن روزگار است. سپهر، مردی شریف و خواهان ایجاد تحول در پیشرفت ایران و نجات ملت از فقر و جهل بوده است. او نمونههای زیادی از انواع دسیسهها و خیانتها، و نیز فسادهای مالی و اداری و اجتماعی و ناموسی و غیر آن را ثبت کرده، که هر یک مشتی از خروار است. مثلاً در ذیل عنوان «کارخانه قندسازی تهران»، شرحی از چگونگی احداث کارخانه قند کهریزک (در متن چاپی کاریزک) توسط تجار بلژیکی، با مشارکت برخی از ثروتمندان پایتخت، و دسیسه تجار ایرانی وارد کننده قند از خارج (عموماً از روسیه تزاری)، علیه بازرگانان بلژیکی، نقل کرده است. برطبق نوشته سپهر، در شوال سال ۱۳۱۴ «قند بسیار خوب از چغندر آن کارخانه به عمل آمد… چندی هم قندش را به تهران آورده به فروش رسید…»،به نظر میرسد کار احداث بنای کارخانه قند کهریزک، در اواخر عصر ناصرالدین شاه (مقتول در ۱۷ ذیقعده ۱۳۱۳) آغاز شده است. ایجاد این کارخانه به پایمردی یکی از خیرین آن روزگار پیشرفت داشته و به نتیجه رسیده است:
چند سال است که چند نفر تجار بلژیکی، برای دایر کردن کارخانه قندسازی، به ایران آمدهاند. و به شرکت متمولین تهران پولی جمع شد. و در آبادی کاریزک [کهریزک]، که در چهارفرسخی تهران است، ایجاد کارخانه قندسازی به سبک فرنگ نمودند. و تمام لوازماتش را فراهم داشتند. و در همان حوالی چغندر [قند] کاشتند، تا در ماه شوال المکرم ۱۳۱۴ قند بسیار خوب از چغندر در آن کارخانه به عمل آمد… چون تجار ایران، که قند از خارجه به ایران میآوردند. میان مردم شهرت دادند که در این قند استخوان حیوانات مرده به کارمیبرند و به علاوه کارگران کارخانه خارج از مذهبند، محض این که به تجارت آنها ضرر نرسد. در حقیقت ایجاد و همراهی این کارخانه به توجه جناب میرزاعلیخان امینالدوله شد؛ افسوس که این همه مخارج و زحمات پس از مدتی از میان رفت.
*توضیحات، منابع و مآخذ در روزنامه موجود است.
استاد محمد حسن ابریشمی