خانهبهخانه در تعقیب بیماری همهگیر:در میانه جنگ جهانی دوم یعنی سال ۱۹۴۲ مصادف با ۱۳۲۱، جنوب شهر تهران شاهد شیوع بیماری تیفوس شد. در آن زمان من کودکی هفتهشت ساله بودم که در محله سنتی کلیمیان در مرکز عودلاجان ساکن بودیم همان زمان کلیمیان یک مرکز درمانی داشتند که مربوط به یکی از کنیسهها بود. این مرکز که هماکنون به بیمارستان دکتر سَپیر تبدیل شده است، یک درمانگاه کوچک بود
اسفند سال ۱۳۲۱ به دلیل ورود اسیران لهستانی به ایران، بیماری تیفوس به جان تهران افتاد و شیوع پیدا کرد. این که مردم در آن روزها چگونه با این بیماری مقابله کردند و کادر درمان چه نقشی در حفظ جان مردم داشتند را از زبان هارون یشایایی، تهیه کننده نامدار سینما و دانش آموخته فلسفه از دانشگاه تهران به عنوان شاهد عینی این روایات میخوانیم:
در میانه جنگ جهانی دوم یعنی سال ۱۹۴۲ مصادف با ۱۳۲۱، جنوب شهر تهران شاهد شیوع بیماری تیفوس شد. در آن زمان من کودکی هفتهشت ساله بودم که در محله سنتی کلیمیان در مرکز عودلاجان ساکن بودیم.
همان زمان کلیمیان یک مرکز درمانی داشتند که مربوط به یکی از کنیسهها بود. این مرکز که هماکنون به بیمارستان دکتر سَپیر تبدیل شده است، یک درمانگاه کوچک بود. رئیس این درمانگاه که خودش از اولین فارغالتحصیلان رشته پزشکی دانشگاه تهران بود، دکتر روحالله سَپیر نام داشت. او و اعضای درمانگاه نمیتوانستند برای درمان مبتلایان تیفوس کاری انجام دهند و بیماران به بیمارستان سینا منتقل میشدند؛ دکتر سپیر اما طرحی دیگر را برنامهریزی کرد. همانطور که میدانید ناقل بیماری تیفوس، شپش بود. در نتیجه دکتر سپیر عدهای از جوانان را گرد هم آورد و با امکانات و تجهیزاتی که فراهم کرده بود گندزدایی از خانهها را هدف قرار داد تا از شیوع بیماری تیفوس جلوگیری کند. گروههای دوسه نفره مرکب از دختران و پسرانی جوانی اعم از کلیمی و مسلمان بهطور داوطلبانه شکل گرفت و دکتر سپیر این گروهها را به همراه کیسههای حاوی مواد ضدعفونیکننده راهی خانهها کرد. آنان رختخوابها و حتی لباسها را بیرون میریختند و اقدام به سمپاشی میکردند.
من از جمله کسانی نبودم که داوطلب باشم، اما دوستان من که از من بزرگتر بودند و تا همین اواخر نیز زنده بودند در این گروهها حضور داشتند. در واقع آنان به این نتیجه رسیدند که نمیتوانند از بروز بیماری جلوگیری کنند اما میتوانند امر ضدعفونی خانهها را انجام دهند. شخص دکتر سپیر نیز در رأس این گروهها قرار داشت و همراه آنان در خانهها حضور پیدا میکرد. متأسفانه چند تن از همین بچهها و خود دکتر سپیر به تیفوس مبتلا شدند که چند نفر نجات پیدا کردند، اما دکتر سپیر به دلیل نزدیکی به این مسأله و با وجود آنکه بسیار جوان بود، در سال ۱۳۲۲ و در سیودو سالگی درگذشت.
در آن شرایط، یک روحیه جمعی برای مبارزه با اصل موضوع وجود داشت و همچنین روحیه خود دکتر سپیر نیز مؤثر بود. این خاطره از دوره کودکی تا امروز برایم بسیار ماندنی است، بهویژه در شرایطی که امروز و بهواسطه کرونا به آن گرفتار آمدهایم و با وجود توصیه دولت به همکاری و عدم خروج افراد از خانه، متأسفانه برخی از هموطنان توجه نمیکنند.
آن زمان مردم در خانهها نیز با این گروهها همکاری میکردند، زیرا تیفوس بیماری بسیار وحشتناکی بود و مردم نیز به هم نزدیکتر بودند. در نظر داشته باشید که جمعیت به اندازه امروز زیاد نبود و اینقدر گستردگی وجود نداشت، در نتیجه افراد بلافاصله دور هم جمع میشدند و سعی بر همدلی داشتند تا مشکل را مرتفع کنند. اکنون اما متأسفانه وضع به گونهای است که برخی توجه نکردن به گفتههای مسؤولان را بهنوعی نشانه شجاعت قلمداد میکنند؛ در حالی که آنموقع و در پاسخ به درخواست همکاری دکتر سپیر، در همان کنیسه محل، ۳۰-۴۰ نفر جمع شدند و گروههای دوسه نفره تشکیل دادند و با کیسههای ضدعفونیکننده راهی خانهها شدند اما آیا امروزه چنین چیزی شدنی است؟
نکته جالب دیگر این است که در چنان شرایطی قحطی وجود نبود اما کمبودها و مشکلات بهویژه درمورد مسائل درمانی بسیار بود و به هر حال عوارض جنگ به ایران منتقل شده بود. من خوب یادم میآید که صفهای طولانی برای نان تشکیل میشد و کیفیت نانها بد بود. با این همه، نان در دسترس مردم بود. مجبور بودیم ساعتها در صف بایستیم تا نانی که به آن سیلو میگفتند به ما هم برسد، آن هم با کیفیت خیلی بد. در نتیجه مسائلی از کمبود گرفته تا انتقال بیماری و اضطراب و ناراحتی مردم، جامعه آن روز را تهدید میکرد.
اما اگر بخواهم اضطراب آن روزهای جامعه دهه بیست را با اضطراب جمعی جامعه امروز در اثر شیوع کرونا مقایسه کنم، بهعنوان تجربه شخصی خودم میگویم که مردم در آن زمان بسیار به یکدیگر نزدیک بودند. در نظر داشته باشید که جامعه یهودی در مرکز جامعه مسلمانان قرار داشت، اما آنها چنان با هم آمیخته شده بودند که بیمارستان دکتر سپیر و توصیههای ایشان را بهخوبی قبول داشتند. مثلا وقتی میگفتند که یک بیماری آمده و رعایت کنید، مردم بسیار رعایت میکردند. من اهل قضاوت نیستم اما بهنظر میرسد که اگرچه فرهنگ مردم در آن زمان همچون امروزیها نبود اما کیفیت اخلاقیشان شاید وضع دیگری داشت. اگرچه جامعه فقیرتر بود و مواردی همچون نان سیلو وجود داشت، اما همبستگی بین مردم رایجتر بود؛ نمیدانم شاید وضعیتِ امروز را تکنولوژی به ما تحمیل کرده است.
از دیگر موضوعات قابل توجه، نقش دولت آن زمان در کنترل همهگیری تیفوس است که با توجه به اینکه کشور در میانه تحولات جنگ جهانی قرار داشت و ایران هم به اشغال درآمده بود، دولت وقت عملا نقشی در کنترل بیماری بر عهده نداشت. البته بیمارستان سینا بهعنوان بیمارستان بزرگ در این قضیه نقشآفرینی میکرد و همچنین حضور برخی نهادها پیدا بود اما دولت به طرز مشخصی وارد نشد. عدهای از کلیمیان در کار دارو بودند و دکتر سپیر نیز از آنان محلولهای ضدعفونیکننده را میگرفت و توزیع میکرد؛ به بیان دیگر، همکاری مردم این بحران را رفع کرد.
تأکید میکنم شخص دکتر سپیر کلیمی بود، اما بقیه اهالی نسبت به درمانگاه او دافعه نداشتند. هماکنون نیز ۹۹ درصد از مراجعان بیمارستان را هموطنان مسلمان ما تشکیل میدهند و از همان زمان نیز هیچ فاصلهای میان ما نبود؛ این را بهعنوان کسی میگویم که سالها در آن بیمارستان کارمند بودم و از سال ۱۳۵۶ تا نیمه دهه هشتاد، یعنی حدود سی سال هم رئیس هیأتمدیره آن شدم و گواهی میدهم که هیچ فاصلهای میان مردم به لحاظ اعتقادات دینی وجود نداشت اگرچه برخی اوقات حرفهایی زده میشد، اما همواره اصل بر تفاهم و تساهل و تسامح بود.
به بحث تیفوس بازگردیم؛ شعاع ابتلا سراسر شهر را نگرفته بود یعنی در محدوده جنوب شهر از مولوی تا ناصرخسرو و خیابان ری بود. شاید به این دلیل که آمد و شدِ زیادی وجود نداشت؛ با وجود این تقریبا تا سال ۱۳۲۴ طول کشید اما این بیماری مهار شد؛ چون ملت ایران فرهنگ و قابلیت مواجهه با تیفوس را داشت. به عبارت دیگر، شیوع این بیماری از سال ۱۹۴۲ تا آخر ۱۹۴۵ طول کشید.
به هر روی نمیتوان وضعیتی که امروز به وجود آمده را با آن دوران یکسان دانست. چرا که وسعت کرونا به اندازهای زیاد شده که قابل مقایسه با آن دوران نیست، این ویروس جهانی شده و فقط شامل گوشهای از این شهر نمیشود. بهنوعی این عارضه، عالمگیر شده و دامن همه را گرفته است. البته کشندگی تیفوس بیشتر بود و خودِ بیماری نیز بسیار ترسناکتر. اما تفاوت اینجاست که در امر تیفوس، ناقل معلوم بود و با آن مبارزه میشد.
اما درباره کرونا چنین نیست و همه باید خطر را جدی بگیریم و با هم همکاری کنیم. از اولیای امر نیز انتظار میرود مسائل را به گردن هم نیندازند و مسائل شخصی را مطرح نکنند. در روزگاری که کرونا بسیار تهدیدآمیز شده و حضور پزشکان، پرستاران و کارکنان خدمات درمانی مؤثر است، وظیفه نخست که نباید فراموش شود، آن است که وجود و حضور آنان را ارج بنهیم و قدر بدانیم.
منبع: ایرنا